باغ ما و باغ او

خاطرات دیدگاهتان را بیان کنید

سال قبل با یکی از دوستان مشرف شدیم به باغ (خونه باغ) یکی از دوستانش در یکی از خوش آب و هواترین نقاط شهر.
انصافاً باغ نبود، بهشت بود!
در حین صحبت هایمان به صورت غیرمستقیم و زیرپوستی از او دعوت کردم که یک بار هم او بیاید باغ ما! (مسجد محلمان را می گویم!)

یک شب آمد… و او چندین ماه است که ظهر و شب می آید به باغ ما!

چند روز پیش به شوخی به او گفتم: فلانی! یک بار من آمدم باغ شما و یک بار تو آمدی باغ ما، من به باغ شما معتاد نشدم اما تو به باغ ما معتاد شدی، حالا خودت بگو: باغ شما با صفاتر است یا باغ ما!؟
خنده ای کرد و گفت: انصافاً باغ شما…؛)

۲ پاسخ به “باغ ما و باغ او”

  1. روژ گقت:

    خوش به حالتون منم دوست دارم تاثیرپذیرباشم برای اطرافیانم ومیخوام که با اخلاق خوب به این هدفم برسم

  2. افتاب گقت:

    ما که نه از این باغ ها داریم نه از ان باغها…

    ما یه باغ میخواییم که اینجاها پیدا نمشه …

    از اون مدلها که شاعر میگه : من بر کنار رفتم تو در میان نشستی …

دیدگاهتان را بیان کنید

*

Powered by WordPress
خروجی نوشته‌ها خروجی دیدگاه‌ها