عارفی را گفتند: چه دعایی میکنی که هم برای دنیای تو مفید باشد و هم برای آخرتت؟
گفت: میگویم خدایا! آنگونه زندهام بدار که نشکند دلی از زنده بودنم و آنگونه بمیرانم که کسی به وجد نیاید از نبودنم…
(از رادیو جوان)
عارفی را گفتند: چه دعایی میکنی که هم برای دنیای تو مفید باشد و هم برای آخرتت؟
گفت: میگویم خدایا! آنگونه زندهام بدار که نشکند دلی از زنده بودنم و آنگونه بمیرانم که کسی به وجد نیاید از نبودنم…
(از رادیو جوان)
نمیدانم چرا ما عبارت «ما شاء الله» را برای اینکه کسی مثلاً چشم نخورد استفاده میکنیم!؟ جستجو نکردم که ببینم روایتی پشت سرش است یا مثل «و إن یکاد…» است که چند روز پیش در رادیو معارف شنیدم که هیچ روایت یا سندی نداریم که اگر این آیه را بخوانید مثلاً چشم نمیخورید!؟
این «ما شاء الله» خیلی عبارت عجیب و جالبی است. میدانی که معنیاش این است: هر چه خدا بخواهد…
من خودم برای آرامش دادن به خودم استفاده میکنم. هر چیز بدی که به من بگویی میگویم «ما شاء الله»…. مثلاً در گروه دوستان بحث بود که امتحانی که بیستم داریم خیلی وحشتناک است و استرس تمام وجودمان را گرفته و استادش فلان جور است و میافتیم و این جور چیزها، من خیلی راحت و بیخیال (نه به این معنی که درس نخوانم! یعنی بدون استرس) میگویم: ما شاء الله، لا حول و لا قوه الا بالله العلی العظیم… هر چه خدا بخواهد… (خواسته بیفتیم؟ مشکلی نیست! حتی به قول استاد رنجبران، گاهی خدا میخواهد شما در جامعه بیآبرو شوید، از این بالاتر؟ مشکلی نیست. خدا خواسته، ما شاء الله…)
یک دفعه یک آرامشی وجودم را میگیرد و حالا میروم سراغ کارم…
یا مثلاً از رانندگی به قم و آن جاده خطرناکش میترسم، یک دفعه به یادم میآید که «ما شاء الله»، هر چه خدا بخواهد! اگر بخواهد بمیریم، در آن راه هم که نباشیم میمیریم، بخواهد نمیریم، مثل یک راننده هزار بار هم که آن جاده را برویم، اتفاقی نمیافتد (إن شاء الله)
چند روز پیش هم که این را نوشتم و زدم به دیوار (دیوارهایی که پر شده از این نوع جملات و چه کیفی دارد!) که دائم جلو چشمم باشد و آرام باشم (روی آن کلیک کن، در ابعاد بالا ببین که مثل خودم لذت ببری! جان تو کیف کردم!!!):
این هم از تمرین ثلث که حالا به مرور بهتر خواهد شد:
(فعلاً بدون هیچ نوع سرمشق یا کتاب آموزشی مینویسم تا این امتحانات (که نعمتیست برای انسان این «امتحان») تمام شود و وقتم آزادتر شود و فنیتر پیگیر شوم. فعلاً فقط کاشیکاریهای محرابها سرمشق ثلث است؛ آن هم نعوذ بالله، سرِ نماز!!!!! (شوخی) (چون دو برگهای نوشته شده، سمت چپ با راست همخوانی ندارد، مشخص است نه!؟)
این آیه را هم نوشتهام که کمکم انفاقهای فسقلی که میکنم را بهبود بدهم! این وضعش نمیشود! هر چه دوست داریم را نگه داشتهایم برای خودمان و هر چه نمیخواهیم را انفاق میکنیم!!!
معنی آیه: به «انفاق» نخواهید رسید مگر آنکه از چیزی که خیلی دوستش دارید انفاق کنید.
یاد اواخر سوره صافات افتادم؛ جریان خواب حضرت ابراهیم و ذبح اسماعیل که بالاترین انفاق بود…
(به انضمام یک سری چیزهای دیگر که فعلاً نمیشود در ملأ عام گفت. فعلاً خصوصی در اینجا گفتم تا ببینم چه میشود)
دیشب استاد عابدی در یک برنامه میگفت: معصوم کسیست که نه تنها گناه کبیره و صغیره نمیکند، حتی اشتباه و خطا هم ندارد! یعنی هیچ کاری نمیکند که بعدش بگوید ببخشید…
مجری که مثل من برایش تازگی داشت گفت: مگه میشه؟ مثلاً ممکنه عقب عقب بره، حواسش نباشه پاش رو بذاره روی پای یه نفر و بگه ببخشید…
جواب ایشان خیلی جالب بود: همین که شما گفتید «حواسش نباشه» ایشان را از عصمت ساقط کردید!!!
مجری پرسید: مگر قرار نیست آنها «انا بشر مثلکم» باشند، خوب انسانها خیلی پیش میاد که حواسشون نباشه و مثلاً پاشون رو بذارن روی پای دیگران یا مثلاً ممکنه بخواد سوار اسب بشه، پاش بخوره به یکی و بگه ببخشید و…
جواب دادند: پا روی پا گذاشتن از «پا» است یا از «روح»؟
– از روح
– جسم آنها «مثلکم» است اما آیا روح پیامبر هم مثل من و شماست!؟
روح معصوم پشت سرش را هم میبیند…
از دیروز در فکرم! تصور کن! اشتباه هم نمیکند! یعنی یک جمله، یک حرکت در تمام عمر از او نمیبینی که سهوی باشد!
بعد میگویم انصافاً باید همینطور باشد! اگر یک اشتباه در پیامبر میبود، آیا اسوه حسنه میشد؟
خیلی حرفهای جالبی بود. اینکه چطور کسی که از اصلاب الشامخه و ارحام المطهره بیرون نیامده باشد، چطور معصوم میشود؟
پاسخ جالبش: انسان میتواند به درجهای از عصمت برسد که گذشتهاش هم با حال و آیندهاش یکی شود. چه مثال عجیبی زدند:
فرض کنید یک نفر در یک چاه است و به بالا نگاه میکند. یک طناب از این طرف چاه به آن طرف در حال حرکت است… کسی که داخل چاه است، طناب را چقدر میبیند؟ به اندازه دهانه چاه. یعنی فقط حال را میبیند. گذشته و آینده را نمیبیند اما وقتی از چاه بیرون بیاید چطور؟ گذشته و حال و آینده برایش یکی میشود…
خیلی جالب بود…
یک بحث جالبی هم چند شب بیش آیت الله حائری داشتند که حیف شد ثبت نکردم… میگفتند اگر پرسیدند هدف از خلقت چیست؟ بگویید «رسیدن از الرحمن به الرحیم» (منظور، شمولیت در الرحمن به شمولیت در الرحیم)
نکات عجیبی میگفتند…
پنجشنبه گذشته در حرم حضرت معصومه (سلام الله علیها) بین دو نماز، یک حدیث در مورد گدایی خوانده شد که خیلی برایم جالب بود:
پیامبر (صلی الله علیه و آله) فرمود:
هر کس دست به گدایی دراز کند، خداوند درهای فقر را به روی او میگشاید!
تصور کن! چقدر گدا داریم که با ترفندهای مختلف، کلی پول به هم میزنند اما هرگز از فقر نجات پیدا نمیکنند.
واقعاً که خدا چقدر حکیم و عادل است و الحمد لله…
از خستگی نشستهام شبکه چهار، برنامه ۱۰۰ برگ را میبینم. صحبت از شعر «عجب صبری خدا دارد» شد، کاملش را خواندم، خوشم آمد:
عجب صبری خدا دارد !
اگر من جای او بودم .
همان یک لحظه ی اول ،
که اول ظلم را می دیدم از مخلوق بی وجدان ،
جهان را با همه زیبایی و زشتی ،
به روی یکدگر ، ویرانه می کردم .
□
عجب صبری خدا دارد !
اگر من جای او بودم .
که در همسایه ی صد ها گرسنه ، چند بزمی گرم عیش و نوش می دیدم ،
نخستین نعره ی مستانه را خاموش آن دم ،
بر لبِ ، پیمانه می کردم .
□
عجب صبری خدا دارد !
اگر من جای او بودم .
که می دیدم یکی عریان و لرزان ، دیگری پوشیده از صد جامه ی رنگین ،
زمین و آسمان را
واژگون ، مستانه می کردم .
□
عجب صبری خدا دارد !
اگر من جای او بودم .
نه طاعت می پذیرفتم ،
نه گوش از بهر این بیداد گر ها تیز کرده ،
پاره پاره در کف زاهد نمایان ،
سبحه ی ، صد دانه می کردم .
□
عجب صبری خدا دارد !
اگر من جای او بودم .
برای خاطر تنها یکی مجنون صحرا گرد بی سامان ،
هزاران لیلی ناز آفرین را کو به کو ،
آواره و دیوانه می کردم .
□
عجب صبری خدا دارد !
اگر من جای او بودم .
بگرد شمع سوزان ِ دل عشاق سرگردان ،
سراپای وجود بی وفا معشوق را ،
پروانه می کردم .
□
عجب صبری خدا دارد !
اگر من جای او بودم .
به عرش کبریایی ، با همه صبر خدایی ،
تا که می دیدم عزیز نابجایی ، ناز بر یک ناروا گردیده خواری می فروشد ،
گردش این چرخ را
وارونه ، بی صبرانه می کردم .
□
عجب صبری خدا دارد !
اگر من جای او بودم .
که می دیدم مشوش عارف و عامی ، ز برق فتنه ی این علم ِ عالم سوز مردم کش ،
به جز اندیشه ی عشق و وفا ، معدوم هر فکری ،
در این دنیای ، پر افسانه می کردم .
□
عجب صبری خدا دارد !
چرا من جای او باشم .
همین بهتر که او خود جای خود بنشسته و ، تاب تماشای تمام زشتکاری های این مخلوق را دارد
وگرنه من به جای او چو بودم ،
یک نفس کی عادلانه سازشی ،
با جاهل و فرزانه می کردم .
عجب صبری خدا دارد ! عجب صبری خدا دارد !
انسان یاد آن ذکر که به شدت دوستش دارم و هر بار که میخوانم، حال عجیبی پیدا میکنم میافتد:
سبحان من لا یعتدی علی اهل مملکته، سبحان من لا یأخذ اهل الارض بالوان العذاب، سبحان الرؤوف الرحیم، اللهم اجعل لی فی قلبی نورا و بصرا فهما و علما و یقینا، انک علی کل شیئ قدیر
منزه است آن که بر اهل مملکت خود تعدی نمیکند، منزه است آن که اهل زمین را با انواع عذاب مؤاخذه نمیکند، منزه است آن که رؤوف و مهربان است…
بخشهایی از این کتاب «چهار اثر از فلورانس» واقعاً عالیست؛ مثلاً این بخش را بخوان:
(یک زن به فلورانس میگوید همسرم در حالی که من او را بسیار زیاد دوست داشتم مرا ترک کرده)…
من به او گفتم که افراد انجمن برادری و اخوت در هندوستان هرگز به یکدیگر نمیگویند «صبح به خیر» بلکه از این کلمات استفاده میکنند: «من به خدای درون تو سلام و درود میفرستم»
آنها به خدای درون انسان سلام میکنند و همینطور به خدای درون حیوانات وحشی جنگل درود میفرستند و آنها هرگز آسیب و صدمهای نمیبینند زیرا فقط خدا را در هر موجود زندهای مشاهده میکنند من به آن زن گفتم: (به جای کینهورزی) به خدای درون این مرد سلام کن و بگو من فقط خدای درون تو را میبینم و من تو را میبینم همانگونه که خدا تو را میبیند، کامل و بی عیب و نقص… (بگذریم که بعداً این زن هم به شوهر رؤیاییاش میرسد)
در کل، نگاه جالبیست. باعث میشود نگاه و محبت انسان به دیگران خاصتر شود…
پیامبر(ص):
لیس من یوم الا و هو ینادی: یا ابن آدم : انا خلق جدید، انا حینما تعمل فی علیک شهید فاعمل فی خیرا اشهد لک له ؟ فانی لو مضیت لم ترنی.» و یقول الیل مثل ذلک. ( سیوطی به نقل از حافظ ابو نعیم.)
هیچ روزی نیست مگر اینکه ندا میکند: «ای فرزند آدم، من آفریدهی جدیدیام و هر گاه که کاری در من میکنی گواه و شاهد توام. پس در من کار نیک انجام بده تا به آن کار بر تو گواهی دهم. که اگر بروم دیگر مرا نخواهی دید.»
یکی از کاربران قسمت سی و یکم این سخنرانیها را پیشنهاد کرده که (هر چند که رائفی فعلاً خیلی جوان است اما) بدک نیست… این روایت را آنجا شنیدم.
مرثیه امام صادق (علیه السلام) در غیبت امام زمان (علیه السلام):
سیدی! غَیبَتُک نَفَت رُقادی و ضیَّقَت علیَّ مِهادی و ابْتَزَّتْ مِنّی راحَهَ فُؤادی
آقای من، غیبت تو خواب را از دیدگانم ربوده و راه نفس کشیدنم را تنگ کرده و آسایش و آرامش را از دلم زدوده
از این جمله که در این مطلب بود خیلی خوشم آمد:
http://aftab.cc/article/1307
با کمی تغییر اینجا مینویسم:
نود درصد کسانی که بر شما نقدی دارند، دلشان از جای دیگری پر است.
واقعاً جمله مهم و اساسیای هست. قدرش را بدانید…
چقدر این کتاب «خواندن و درک مفاهیم ۲» جذاب است! فردا امتحان ریدینگ داریم و این مدت که این کتاب ۵۰۰ صفحهای را میخواندم چقدر لذت بردم!
درس ۲۳ را حتماً برای سایت ترجمه خواهم کرد، اما علی الحساب این بخش را اینجا داشته باشیم بد نیست:
در این درس در مورد اینکه چطور با توهین دیگران برخورد داشته باشیم، آمده:
After a man had verbally attacked Buddha, he responded, “My son, if someone declined to accept a present, to whom would it belong?” The man answered “To him who offered it.” “And so,” said Buddha, “I decline to accept your abuse”
برای بیسوادها ترجمه میکنم:
بعد از اینکه یک نفر به صورت شفاهی بودا را مورد حمله قرار داد، بودا گفت: پسرم، اگر یک نفر از پذیرفتن هدیهای که به او تعارف شده خودداری کند، آن هدیه مال چه کسی خواهد بود؟
شخص گفت: به کسی که آن را تعارف کرده بود.
بودا گفت: بنابراین، من از پذیرفتن آنچه تعارف کردی خودداری میکنم!
هر چند زیباتر از پاسخ امام حسن (علیه السلام) نیست که در پاسخ به یک توهین فرمود: «اگر آنچه گفتی درست بود، خدا به من رحم کند و اگر درست نبود، خدا به تو رحم کند» اما این هم نمک خاص خودش را داشت…
این سخن امام علی (علیه السلام) چقدر زیباست:
«تعجب می کنم که مردم وقتی شب غذایی جلویشان می گذارند چراغ روشن می کنند تا بینند چه چیزی در شکم خود داخل می کنند ولی به غذای روح اهتمام نمی ورزند به اینکه به وسیله علم چراغ خردهایشان را روشن کنند تا از پیامدهای جهالت در امان بوده و اعمال و اعتقاداتشان از گناهان مصون بماند!»
چه نصیحت خوبیست این نصیحت:
علم، علم، علم … مطالعه، مطالعه، مطالعه…
امید من،
از نشانههای درستی راه اینکه: مسافتها برایت کوتاهتر، زمانهای طولانی برایت سریعتر و کارهای بزرگ برایت شدنیتر میشود تا آنجا که اگر بشنوی علی (علیه السلام) شبی هزار رکعت نماز میخواند، تعجب نمیکنی…
_____________
عجیب است که اوائل راه، انسان مثلاً از هفتاد بار استغفرالله و سیصد بار العفو و یا حتی شنیدن نماز جعفر طیار تعجب میکند و فکر میکند چقدر حوصله و همت و وقت نیاز دارد! به مرور میبینی همه اینها را انجام دادی باز دلت میخواهد یک ذکر دیگر یا کار دیگر انجام دهی!
یاد صحبت پسر آیت الله بهجت افتادم که میگفت: به آقا میگفتیم آقا شما این همه ذکر و نماز دارید، وقت برای کارهای دیگرتان میماند؟ میفرمودند: این کارها را که انجام میدهم، احساس میکنم آن کارها سریعتر پیش میرود…
شخصاً در این مورد به اندازه یک نوک سوزن شک ندارم… واقعاً فرق میکند!
این عکس، خروجی اتاقم است. یعنی بعد از اینکه آماده میشوم که بروم بیرون و البته هر لحظه و هر لحظه، این صحنه جلو چشمانم است:
آن جمله، خیلی خیلی به انسان خط میدهد:
قدر لحظات جوانی را بدانید و مواظب باشید هرگز جز برای رضای خدا کاری نکنید…
دیدگاههای تازه