آگوست 18 08
چفدر زود گذشت! دقیقاً سه سال از اولین روزی که تصمیم گرفتم دوباره خطاطی را (بدون استاد!) شروع کنم میگذرد: پست مربوطه
هر چند کمبود یک استاد کاملاً احساس میشود اما تقریباً با توجه به اینکه روزی نیم ساعت بیشتر تمرین نمیکنم، از نگاه خودم مسیر را قابل قبول طی کردهام…
فعلاً اینها یادگاری اینجا باشد:








فوریه 18 19
سحر ۱ / ۱۲ / ۱۳۹۶ است و روز شهادت بانویی که خودش میداند ارادت خاصی به او دارم…
سال گذشته برای شهادتش آن خط را نوشتم که خیلی به دلم نشست و امسال هم این را:

چینش حروف را در یکی از پوسترهای طراحان انقلاب دیدم… که البته آنها با فتوشاپ نوشتهاند و حروف را جابهجا کردهاند و من با خطاطی و بدون هیچ نوع جابهجایی حروف.
آوریل 17 28
این هم اینجا باشد، بعداً لازم میشود!
هفته قبل خواهر کوچک گفت کمکم برو برای ممتازی امتحان بده. گفتم بگذار یک چلیپا بنویسم ببینم راست میگوید که آماده شدهام!؟ به عنوان اولین چلیپا و بدون هیچ نوع تمرینی روی این ابیات، ظاهراً بدک نیست! هر چند اگر شهامت اصلاحات را میداشتم یک بهبودهایی رویش میدادم!
قربان این پنجتن بروم که هر وقت کاری با نام و یادشان آغاز شود، قطعاً برکت مییابد… عمداً گشتم یک سرمشق با این نامها پیدا کردم چون مطمئن بودم نمیگذارند خاطره بد از نامشان به جا بماند

آپدیت: این هم دومین چلیپای عمرم (یک شب پس از بالایی):
بَلَغَ العُلیٰ بِکمالِه … کَشَفَ الدُّجیٰ بِجمالِه // حَسُنَت جمیعُ خِصالِه … صَلّوا علیه و آله

آوریل 17 24
چقدر این مصراع که سرآغاز مثنوی معنوی (در مدح خدا) است زیباست.

متن کامل شعر را ببینید
این خط را بهخصوص برای این گذاشتم که یک نشانههای خوبی از پیشرفت، به خصوص در دوایر آن دیده میشود.
آوریل 17 11
بکوی عشق مَنِه بی دلیلِ راه، قدم … که گم شد آنکه در این ره بهرهبری نرسید

تازه دارد آن عجله و استرس در نوشتن کنترل میشود و کنترل قلم بیشتر در دستم میآید…
آپدیت: بحث عشق و اینجور چرتوپرتها شد، این هم که خطاب به خدای دوستداشتنی نوشتم، بد نیست اینجا بماند:

این را روی یک برگه ۵ سانتیمتری که یک گوشه بود نوشتم. برگههای کوچک میتواند حاوی پیغامهای بزرگی باشد. برنامه دارم که چند ده برگه ۵ سانتیمتری خطاطی کنم از جملات محبتآمیز یا انرژی بخش مثل «تو میتوانی…»، «خدایا شکرت…» و امثالهم که به اطرافیانم بدهم.
مارس 17 19
فعلاً بد نیست… همینطور پیش بروم، بیست سال دیگر یک چیزی میشوم 🙂

مارس 17 07
دستم در دوایر میلرزد! باید یک مدت طولانی فقط روی دوایر کار کنم…

آپدیت: این یکی کمی بهتر شد:

آپدیت در سحر ۳۰ اسفند ۹۵: قول میدهم کتاب آموزش ثلث را سریع سفارش بدهم و بیشتر تمرین کنم، اما فعلاً این کارهای مقدماتی اینجا باشد بد نیست:

مارس 17 02
این هم یادگاری اینجا باشد… (نگارش شد در سحر روز شهادتش؛ ۱۲ / ۱۲ / ۹۵ )

فوریه 17 27
این هم اینجا باشد بد نیست:

فوریه 17 09
یک قلم تمیز در بین قلمهایم پیدا کردم که نمیدانم چرا قبلاً ندیده بودم! یعنی کیف میکنم از نوشتن با آن!
پریروز هم یک قلمتراش معرکه خریدم که امشب به دستم میرسد و میتوانم یک سر و سامانی به قلمهایم بدهم. خسته شدم از بس با قلم پهنشده نوشتم!
ببین چقدر فرق میکند (روی عکس کلیک کن/ به لبههای تیز الفها دقت کن، نشان از قلم تازه میدهد):

ژانویه 17 23
هر کس شب را صبح کند و در تلاش برای رفع امور مسلمانان نباشد، مسلمان نیست…

با این مرکب که مینویسم، نمیتوانم خرابکاریها را اصلاح کنم چون به سرعت خشک میشود و از طرفی کوچکترین دستکاری خودش را نشان میدهد…
به هر حال، یک امیدهایی هست ?
اکتبر 16 22
این هم از آن سرمشقها بود که دویست سیصد بار نوشتم تا یکی از آنها تقریباً آن چیزی بشود که انتظار دارم:

ثلث آن را هم با قلم ریز نوشتم:

ظاهراً وقتی از یک نوشته با قلم ریز عکس میگیری و بزرگش را میبینی، لرزشهای دست را زیادی نشان میدهد! روی کاغذ چندان تابلو نیست!
کمبود یک استاد را خیلی احساس میکنم! استادی که حداقل چند قلم متناسب با دست و نوع خط برایم بتراشد!
در مورد سند شعر «نادِ عَلیاً مَظهَرِ العجائبِ / تَجِدهُ عَوْناً لَکَ فِی النَّوائِب» (علی را بخوان که مظهر صفات عجیبه است / تا یاریکننده تو باشد در سختیها) این مطلب موجود است.
آگوست 16 23
تحریر شد به تاریخ ۲ شهریور ۱۳۹۵ ساعت ۱۰:۳۰ شب

بهتر هم میشد اما خطاطی است دیگر! یک کلمهاش را درست میکنی یکی دیگر خراب میشود!
سرمشق از کتاب قلماندازهای عاشقانه (استاد امیرخانی)
آگوست 16 22
چند وقت دیگر تمرین کنم، تازه دستم میآید که حروف را چطور بنویسم… احساس میکنم یک مدت هست که خطم خیلی بهتر از قبل شده. درک بهتری از خطاطی پیدا کردهام.

این هم که در این مطلب گذاشتهام:

دیدگاههای تازه