حنانه جان! این‌ها را بدان…

دخترم، حنانه جان،

دیروز در کلاس به دانشجوها گفتم برای پروژه‌ی درسشان یک موضوع دلخواه انتخاب و اعلام کنند. حدس بزن چه شد!؟ دخترانی که من دل خوشی از حجابشان در ظاهر و رفتار نداشتم، زودتر از بقیه و به دلخواه، موضوعاتی مثل «حجاب» و «امام زمان» را انتخاب کردند! حتی بعضی پسرهای شیطان به محض اینکه یکی از این گروه‌ها گفتند «امام زمان» یک دفعه زدند زیر خنده. (به این معنی که شما را چه به امام زمان!؟) آن‌ها هم خیلی مظلومانه گفتند: خوب مگه چیه!؟ امام زمانمونه دوستش داریم…

حنانه جان، دلم می‌خواست گریه کنم، نمی‌دانم در آن حال، چه شد که یاد تو افتادم. با خودم گفتم: نکند حنانه‌ام مثل آن‌ها امام زمانش را دوست داشته باشد، حجاب را دوست داشته باشد اما «غافل» باشد که با آن ظاهر و با آن رفتار، دارد به امام زمان و حجاب سیلی می‌زند!؟ نکند حنانه خود را بیاراید و «نداند» آن ظاهر دارد چه بلایی بر سر پسران و مردان می‌آورد؟

گفتم برایش جایی بنویسم که:

حنانه‌ام!

مردان گاهی به یک لبخند تو بیچاره می‌شوند. آری، گاهی محتاج نگاه به یک تار موی تو هستند! گاهی به یک سلام تو خود را می‌بازند. گاهی همین که به سمتشان بروی و با صدای نازکت جزوه‌ای، چیزی بخواهی فکرها می‌کنند… نه اینکه آن‌ها پست هستند، که خواست خدا در این بوده است و اگر چنین نمی‌بود، نسل بشر هزاران سال پیش ور افتاده بود.

دخترم، من اصراری در نوع رفتار تو ندارم، فقط خواستم این‌ها را بدانی که «گاهی ندانستن عیب است» و خطرناک… و بهتر از من چه کسی باشد که این‌ها را به تو بیاموزد؟

حنانه جان، مراقب خودت و دیگران باش…

9 دیدگاه برای “حنانه جان! این‌ها را بدان…”

  1. هر بار که حس می‌کنم تا یه جایی رفتم.وقتی خوب نگاه می‌کنم می‌بینم هنوز یه پله هم بالا نرفتم…
    خیلی با خودم میجنگم اما گاهی نمی‌تونم برنده شم. نمیتونم عطر نزنم؛ با اینکه عذاب وجدان دارم و تمام مدت خودم رو سرزنش می‌کنم! نمیتونم نخندم یا لبخند نزنم!
    دارم به تنبیه خودم فکر می‌کنم. میخوام از دوستانم بخوام هر بار تو جمعی که نامحرم هست. خندیدم یه نیشگون جانانه ازم بگیرن!! شاید دردش یادم بمونه و عطاش رو به لقاش ببخشم! (منظورم لذت خنده و شاد بودن و درد و تلخی نیشگونه)
    ولی باز می‌ترسم که نشه!:( خدایا تا خودت کمک نکنی آبی از این بنده‌هات گرم نمی‌شه…
    گاهی که از خودم ناامید میشم. میگم خدایا دختر بودن خیلی سخته…!!
    نمیتونم از پسش بربیام:(
    من نمیخوام دختر باشم!!!!!!!!!!

  2. ممنون خیلی بهش نیاز داشتم.
    چشمام پر از اشکه؛ یعنی میشه قدم جای پای خانم فاطمه زهرا بذارم؟؟
    خدایا تورو به آبروی فاطمه خودت دستمو بگیر…
    برام دعا کنید

  3. لجبازی بااونی که دوسش داریم زجرآوره ولی…بگذریم ،ازتوجیح بیزارم .عاشقشم ولی زبون من بابنده های دیگش فرق میکنه…

  4. لجبازی بااونی که دوسش داریم زجرآوره ولی…بگذریم ،ازتوجیح بیزارم .عاشقشم ولی زبون من بابنده های دیگش فرق میکنه…

  5. رو به خودم هی پشت هم دیوار کشیدم
    انقد که هیشکی جز خودم دیگه ندیدم
    به هر دری زدم که توی چشم باشم
    هرکاری کردم تا تو قلب همه جا شم
    هربار دستامو تو محکم تر گرفتی
    هربار اسون تر من از تو دل بریدم
    اسون نبود پا پس کشیدن توی این راه
    اسون نبود دنیارو از چشم تو دیدن…
    از لاک جیغم تا خدا رسیدنم رو
    مدیونی اونیم که فردامو رقم زد
    خدایی که منو تو اغوشش کشیدو به جای هردومون همه راهو قدم زد…

  6. مرحوم آیت الله مهدوی کنی می گفتن من همیشه به دخترهایی که به سن تکلیف می رسن میگم اولین کسی که شما رو بزرگ دید خداست، چون براتون تکلیف تعیین کرد…
    این حرف واقعا دلنشینه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

*

This site uses Akismet to reduce spam. Learn how your comment data is processed.