سریع الرضا

اتفاقات روزانه, نکته هیچ دیدگاه »

گاهی یک صحنه‌هایی بین من و دانشجوها اتفاق می‌افتد که خیلی برایم جالب است؛ مثلاً: یک دانشجو درسی را افتاده بود… آمده بود خواهش و التماس که من دوباره امتحان بدهم… من موافقت نکردم. دوباره شروع کرد با لحنی جانسوز(!) التماس… گفتم: به هیچ وجه ممکن نیست… (جدیداً آزمون مجدد را کنسل کرده‌ام)

خلاصه، بعد از کلی خواهش و تمنا، یک دفعه گفت: استاد، بچه‌ها به ما گفته بودند برو پیش استاد نیرومند یه کم خواهش و تمنا کن، زود راضی می‌شه

باور کن تا این را گفت یک دفعه یاد آن التماس‌هایمان در کمیل افتادم: یا سریع الرضا اغفر لمن لایمک الا الدعا… (ای که زود راضی می‌شوی…) (آنقدر این صفت خدا را دوست دارم که بعید است به اینجا برسم و یک گریه مفصل نکنم…)

و یاد آن بخش عجیب از این دعا افتادم: هیهات! ما هکذا الظن بک و لا اخبرنا بفضلک عنک! (هیهات! گمان به عذاب به تو نرود و خوبان از فضل تو اینگونه روایت نکرده‌اند…)

یعنی دست گذاشت روی نقطه ضعف من! مات و مبهوت مانده بودم! گفتم: برو، برو بخوان بیا دوباره امتحان بده که جگرم را آتش زدی با این جمله‌ات!

 

فهمیدم خدا هم حسابی جگرش با این بخش از دعای کمیل آتش می‌گیرد و امید به بخشش هست، إن شاء الله…

عالم ذرّ

اتفاقات روزانه, نقل قول‌ها (احادیث، روایات و ...), نکته هیچ دیدگاه »

خیلی وقت بود که این عالم ذرّ ذهنم را مشغول کرده بود.

چند وقت پیش از جمکران کتابی به نام عالم ذر از محمدرضا اکبری خریدم و چند روزی می‌شود که دست گرفته‌ام…

در مورد این عالم داریم:

«وَإِذْ أَخَذَ رَبُّکَ مِن بَنِی آدَمَ مِن ظُهُورِهِمْ ذُرِّیَّتَهُمْ وَأَشْهَدَهُمْ عَلَى أَنفُسِهِمْ أَلَسْتَ بِرَبِّکُمْ قَالُواْ بَلَى شَهِدْنَا أَن تَقُولُواْ یَوْمَ الْقِیَامَهِ إِنَّا کُنَّا عَنْ هَذَا غَافِلِینَ أَوْ تَقُولُواْ إِنَّمَا أَشْرَکَ آبَاؤُنَا مِن قَبْلُ وَکُنَّا ذُرِّیَّهً مِّن بَعْدِهِمْ أَفَتُهْلِکُنَا بِمَا فَعَلَ الْمُبْطِلُونَ؛ (سوره اعراف، آیه ۱۷۲- ۱۷۳٫)

و یادآور زمانی را که پروردگارت از پشت فرزندان آدم، ذریّه آنها را بیرون کشید و آنان را بر خودشان گواه گرفت، آیا من پروردگارتان نیستم؟ گفتند: آری. شهادت می‌دهیم تا اینکه روز قیامت نگویید ما از این غافل بودیم یا بگویید همانا پدران ما پیش از ما مشرک شدند و ما فرزندان بعد از آنها هستیم. آیا ما را به جهت آنچه باطل‌گرایان انجام داده‌اند، هلاک می‌کنی؟»

امام باقر(ع) درباره عالم ذرّ می‌فرمایند:
«خدای تعالی ذریّه حضرت آدم(ع) را تا روز قیامت، از پشت آن حضرت خارج کرد. آنها همچون ذرّه‌هایی خارج شدند. خداوند خودش را به آنها نمایاند و شناساند و اگر این معرفت‌بخشی نبود، احدی پروردگارش را نمی‌شناخت.»

 

جالب است که بعد از خواندن این بخش‌ها به این فکر می‌کردم (و هر کسی به این فکر می‌کند) که از نظر ظاهری و علمی مگر می‌شود در پشت حضرت آدم همه ذریه‌اش جا شوند؟ (یکی از اشکالات پاسخ‌داده‌شده در این کتاب هم همین است)

تا اینکه دیروز یکی از دوستان هم‌کلاسی این مطلب را در گروه ارسال کرد:

atom_99.99999

خیلی برایم جالب بود.

 

بعد، در حین خواندن کتاب به این فکر می‌کردم که آیا واقعاً یک توجیه و اثبات علمی برای عالم ذر وجود دارد؟

حالا امروز در ادامه دیدن ویدئوهای دوره «علوم اعصاب شناختی» رسیدم به ویدئوی ۱۳۷ (جلسه دهم: تفکر / مبحث سیستم نماد ادراکی)

دقیقه ۳ به بعد این ویدئو را ببین:

http://maktabkhooneh.org/video/ekhtiari419-137

جملات ایشان: واقعاً الان در فضای علوم اعصاب کنونی یه کم شواهدی وجود داره که می‌شه توجیهات نوروساینتیفیک برای این باورها آورد. به نظر می‌رسد که ما یه سری از این سیمبول‌ها (مثلاً درک از خوبی، بدی، یا درک از صندلی و…) را با خودمون به این دنیا میاریم…

توضیحاتی در مورد «عالم مُثُل»

 

گذشته از جالبی بحث عالم ذر، به این فکر می‌کنم که ظاهراً حقیقت دارد که وقتی انسان روی یک چیزی متمرکز شود، همه عالم نیز به سمت آن موضوع گرایش پیدا می‌کنند.
به همین دلیل است که پاسخ هر چیز را که بخواهم فقط به آن فکر می‌کنم و منتظر می‌مانم که از اطراف پاسخش برسد…
و اینکه گاهی شما یک فکری می‌کنید و می‌بینید مثلاً کل عالم به هم ریخت تا با افکار شما هماهنگ شود.
این‌ها همه با آن توجیه که عالم همه در خدمت شما یک نفر است و شما تنها هستید جور در می‌آید.

امید من، هیچ چیز به اندازه مال حلال، راه راست را هموار نمی‌کند

امید نامه, نکته ۳ دیدگاه »

امید من، بکوش که مالت را حتی از ذره‌ای شبهه نیز پاک کنی. سخت است اما می‌ارزد.

امید من، خداوند را اهل معامله یافتم! با او معامله کن، خواهی دید که تجارتی خواهد شد که «لن تبور»…

________

این قرآنی که روی گوشی دارم جمعه‌ها یادآوری می‌کند که سوره کهف بخوانم. مدتی هست که در نماز وتیره، جمعه‌ها کهف می‌خوانم. (قبلاً ص می‌خواندم که بعد از اینکه حفظ شده‌ام، موکول کردم به شنبه شب‌ها و جمعه که وقت و فکر آزاد است را گذاشتم برای کهف)

امشب هم که شب عید فطر است و خواندن یس و کهف توصیه شده…

ساعت ۲ شب است، در حیاط کهف را می‌خوانم…

یکی از آیات این سوره که خیلی خیلی برایم جالب است، آیه‌ای است که آن چند نفر که در کوه بودند، بعد از بیدار شدن، از یکی‌شان می‌خواهند برود شهر و نان بخرد اما خیلی جالب است که در آن زمان که اسلام و حساسیت‌هایش نبوده، تأکید می‌کنند که ببین کدام فروشنده مالش پاک‌تر است!!

خداوکیلی فکر کن! چند هزار سال پیش چند نفر که در دربار بوده‌اند و از بین آن همه مردم فقط آن‌ها ایمان دارند، روی چند تکه نان حساس‌اند، آن‌وقت ما!؟

آن آیه زیبا را بخوانیم:

وَکَذَٰلِکَ بَعَثْنَاهُمْ لِیَتَسَاءَلُوا بَیْنَهُمْ ۚ قَالَ قَائِلٌ مِنْهُمْ کَمْ لَبِثْتُمْ ۖ قَالُوا لَبِثْنَا یَوْمًا أَوْ بَعْضَ یَوْمٍ ۚ قَالُوا رَبُّکُمْ أَعْلَمُ بِمَا لَبِثْتُمْ فَابْعَثُوا أَحَدَکُمْ بِوَرِقِکُمْ هَٰذِهِ إِلَى الْمَدِینَهِ فَلْیَنْظُرْ أَیُّهَا أَزْکَىٰ طَعَامًا فَلْیَأْتِکُمْ بِرِزْقٍ مِنْهُ وَلْیَتَلَطَّفْ وَلَا یُشْعِرَنَّ بِکُمْ أَحَدًا «١٩»

باز ما آنان را از خواب برانگیختیم (و زمان خوابشان بر خود آنها مشتبه و نامعلوم بود) تا میان خودشان صحبت و بحث از مقدار زمان خواب پیش آمد یکی پرسید چند مدت در غار درنگ کردید جواب دادند یک روز تمام یا که برخی از روز. دیگر بار (در شک و اندیشه شدند و) گفتند خدا داناتر است که چند مدت در غار بوده‌ایم باری شما درهمهاتان را به شهر بفرستید تا مشاهده شود که کدام طعام پاکیزه‌تر و حلال‌تر است تا از آن روزی خود فراهم آرید و باید با دقت و ملاحظه زود بطوری که هیچ کس شما را نشناسد و از کار شما آگاه نشود بروید و برگردید

 

 

احساس می‌کنم سوره کهف برای خاص‌ترین بندگان خدا نازل شده. ماجراهای این سوره بسیار بسیار خاص و ماوراء تصور بشر معمولی است.

نکات عجیبی مثل نشانه عجیب محل قرار موسی و خضر، ماجراهای خضر و موسی، همین جریان کهف، جریان دو برادر و سوختن باغ یکی و… دارد که به نظر می‌رسد پیامبر به دستور خدا، ماجراهای ماوراء الطبیعه قرآن را در این سوره جمع کرده…

امید من، مغز را فقط درگیر یک چیز کن

امید نامه, نکته هیچ دیدگاه »

امید من،

گفته‌اند که مغز آدمی در هر لحظه فقط توانایی انجام و تمرکز بر روی یک کار را دارد.

این ویژگی را یک نعمت شگفت‌آور بدان.

آن یک چیز که مغز آدمی باید فقط مشغول آن باشد، خداست.

هر گاه ذهن را مشغول او کنی، از پردازش غیرِ او غافل شود…

________

این یک ویژگی جالب و کاربردی مغز است که جدیداً توانسته‌ام از آن به زیبایی استفاده کنم…

انسان هر گاه دچار افکاری می‌شود که دوست ندارد، فقط کافی‌ست مغز را مشغول پردازش یک فکر الهی کند و فقط به آن فکر کند… خواهد دید که مغز در آن لحظه، از پردازش آن افکار بد غافل می‌شود…

امید من، چشمانت را ببند تا عجایب را ببینی…

امید نامه, نقل قول‌ها (احادیث، روایات و ...) هیچ دیدگاه »

الله اکبر‍! من چرا این حدیث را تا به حال نشنیده بودم!؟

پیامبر (صلی الله علیه و آله):

غُضُّوا اَبْصارَکُم تَرَوْنَ الْعَجائِبَ؛ چشم‌هایتان را (از نامحرم) بپوشانید تا عجایب و شگفتی‌ها را ببینید.

[۹] . بحارالانوار، ج ۱۰۱، ص ۴۱

چند روز پیش در سخنرانی‌های بعد از اخبار ساعت ۱۴ در حرم قم شنیدم.

 

تازه دلیل خیلی چیزها را فهمیدم! خیلی مصرتر شدم در این کار…
افسوس می‌خورم که اگر این حدیث عجیب را ۱۰ سال پیش می‌شنیدم، چقدر راحت‌تر با نفس مبارزه می‌کردم.

چه کار می‌توان کرد!؟

اتفاقات روزانه هیچ دیدگاه »

می‌دانی؟ یکی از چیزهایی که خیلی آزارم می‌دهد این است که اطرافیان نیاز به مشاوره و هم‌صحبتی داشته باشند و به دلایل مختلف (به ویژه ضیق وقت) نشود کاری برایشان انجام داد!

یعنی صبح که بیدار می‌شوم تا شب گاهی چندین ایمیل و تماس و… هست که در مورد یک موضوع خاص مشورت می‌خواهد و من نمی‌دانم به یک خروار سفارش‌های مشتری‌ها (به خصوص سفارشی‌سازی‌ها که فقط خودم باید انجام دهم) برسم یا روی آرزوهایم کار کنم یا هزار کار دیگری که دارم… و یا بنشیم به ایمیل‌ها و تلفن‌ها و … پاسخ بدهم!؟

از این نوجوان ۱۵ ساله:

consultation2

تا این بزرگ‌تر:

consultation1

تا این خانم ۲۷ ساله:

consultation3

 

تا بچه‌های دکترا که هفت هشت سال از من بزرگ‌تر هستن!

consultation4

حالا این‌ها دانشجوی من نیستند! دانشجوهای خودم که از همه مزاحم‌تر!!! 🙂  (شوخی)

consultation5

این‌ها از افرادی است که در این جمع نیستند! اگر همه ایمیل‌های فقط دو سه روز گذشته را به انضمام ایمیل‌های افرادی که در جمع این وبلاگ هستند اینجا بگذارم، شاخ در می‌آورید که این همه ایمیل!؟

برای هر کدام هم باید کلی مرثیه بخوانم!

مثلاً برای همان یک جمله دوستمان در دکترا که چند ساعت پیش درج شده، باید این همه بنویسم که یک استقبالی کرده باشم:

consultation6

و بقیه‌اش:

همیشه به ما گفتن «منفی منفی را دفع می‌کند»، «مثبت مثبت را دفع می‌کند» اما در روانشناسی دقیقاً عکس این‌ها درسته؛ یعنی «منفی منفی رو جذب می‌کنه» و «مثبت مثبت رو جذب می‌کنه»
یعنی هر چقدر شما حرف و نگاه منفی نسبت به هر چیزی داشته باشید، منفی‌های بیشتری وارد زندگی‌تون می‌شه… و هر چقدر نگاهتون به اطراف، مثبت‌تر باشه می‌بینید مثبت‌های بیشتری وارد زندگی‌تون می‌شه…

هیچ عذابی (چه در دنیا و چه در آخرت) دردناک‌تر از نگاه منفی نیست! یعنی انسان نسبت به دوست، همسایه، مردم جامعه، مسؤولین و کلاً زندگی، نگاه منفی داشته باشه! این بدترین عذابه! به مرور، زندگی انسان رو سیاه می‌کنه!
ما باید سعی کنیم هر جمله‌ای که می‌گیم مثبت باشه… هر فکری که می‌کنیم مثبت باشه…

امام سجاد یه روز دید یکی از مؤمنین توی خونه‌ش بنایی داره. امام گفت: چی کار می‌کنی؟ گفت: دارم یه سوراخ توی مطبخ (آشپزخانه) ایجاد می‌کنم که دود بره بیرون… امام گفت: اینطور نگو! بگو: دارم یه سوراخ ایجاد می‌کنم که «نور» بیاد داخل…

امام با این جمله، اوج مثبت‌اندیشی رو به ما یاد داد.

گاهی می‌بینم به خصوص آقای باقری(?)، مطالب منفی در این گروه و احتمالاً در گروه‌های دیگه منتشر می‌کنن، این نه تنها یک صدمه به دوستان دیگه هست، از اون بدتر، یک صدمه بزرگ (یعنی جذب منفی به زندگی) برای خودشون هست.

هر چیزی درجاتی داره. بالاترین درجه منفی‌نگری، Generalization یا تعمیم هست! اگر شما رسیدید به این درجه که معتقدید مثلاً «همه مسؤولین دروغ می‌گن»، «همه آخوندها فلان‌جور هستن»، «همه اساتید، بهمان هستن»
در اینصورت شما به بالاترین حد منفی‌نگری دچار شدید و باید سریعاً درمان بشید وگرنه به مرور همه دنیا رو سیاه می‌بینید.
از اون طرف اگر معتقد شدید «همه مسؤولین نهایت سعی‌شون رو می‌کنن که راست بگن»، «همه آخوندها نهایت سعی‌شون رو می‌کنن که درست باشن»، «همه اساتید، محترم هستند و نهایت تلاششون رو می‌کنن که خوب باشن»… در اینصورت شما به اوج مثبت‌اندیشی رسیدید و به مرور احساس می‌کنید واقعاً انگار همینطوره، پس من هم باید نهایت سعیم رو کنم که درست و راستگو و پاک باشم و این یعنی جذب مثبت به زندگی خودتون…

یک دنیا حرف در این زمینه دارم که احتمالاً در قالب یک مطلب مفصل بعداً خواهم نوشت.

کتاب‌های افرادی مثل برایان تریسی، وین دایر، آنتونی رابینز، مجله موفقیت و… و به ویژه کتاب «لطفاً گوسفند نباشید»، می‌تونه به تغییر نگاه شما خیلی کمک کنه.

کسی منکر وجود چیز منفی نیست (که البته کسی که به کمال مثبت‌اندیشی برسه، منکرش هست؛ یعنی معتقد می‌شه ما چیز منفی در این عالم نداریم) اما اگر هم هست، روایت داریم که شنیدید: مؤمن، غمش در دل و شادی‌اش در چهره‌اش است؛ یعنی اگر هم چیز منفی باشه، شما باید در دل نگه دارید و روش سرپوش بذارید نه اینکه همه جا منتشرش کنید و هر جا می‌رید همه بوی تعفن منفی‌نگری رو از شما استشمام کنن. در عوض باید همه فقط از شما یه چیز رو ببینن: مثبت ? … نگاه مثبت و انرژی‌بخش، مطلب مثبت و انرژی‌بخش، حتی قبلاً گفتم خوراکی هم که می‌خواهید بدید باید کمترین انرژی و اثر منفی رو داشته باشه…

به هر حال، ضمن اینکه پوزش می‌خوام بابت گرفتن وقتتون، امیدوارم همیشه شما رو مملو از انرژی مثبت ببینم و این گروه هم طوری باشه که انسان وقتی مطالبش رو چک می‌کنه، اونقدر شارژ بشه که دلش بخواد همین الان بلند بشه بره یه کار مفید انجام بده که این انرژی‌ش تخلیه بشه ?

قربان شما؛
یه دوست دلسوز ?

 

 

 

به هر حال، یک چیز عجیب و جالب این است که مردم نیاز به «مشاور» دارند. کسی که حرف‌هایشان را بشنود و خاص آن‌ها نسخه بپیچد نه اینکه یک مطلب عمومی و کلی بنویسد.

از طرفی، من و امثال من اگر بخواهند بیش از حد Open باشند و استقبال کنند، دیگر به جایی می‌رسد که خودشان نیاز به مشاوره پیدا می‌کنند!!!

خلاصه، مدتی هست که در این فکرم که در این جامعه چه کاری می‌شود انجام داد که انسان‌ها راحت‌تر به مشاور دسترسی داشته باشند؟ گاهی یک جمله که مشاور می‌گوید یا یک مسیر که مشاور نشان می‌دهد، زندگی انسان را متحول می‌کند. همانطور که من اگر آن مشاورهای عزیز در زندگی‌ام نبودند معلوم نبود چه وضعیتی داشته باشم. (هر چند که الان هم خودم بیش از همیشه نیاز به مشاور دارم…)

Powered by WordPress
خروجی نوشته‌ها خروجی دیدگاه‌ها