کفش‌هایی که باز هم دزد برد!

اتفاقات روزانه ۶ دیدگاه »

مطلب «کفش‌هایی که دزد برد…!» را یادتان هست؟ 🙁

دزد نامرد امشب باز هم بین آن همه کفش نمازگزاران، کفش من بدبخت را گلچین کرد و برد که برد!! 🙁

فکر کنم از نوع کفش‌های من خوشش می‌آید چون هر دو یک جور بودند و از انصاف نگذریم، بسیار راحت و شیک بودند.

خدا لعنتش کند، فردا صبح زود کلاس دارم و نمی‌دانم چه بپوشم و به کلاس بروم 🙁

انگار باید دو جفت کفش بگیرم که اگر یکی را بردند، فردایش آن یکی را بپوشم!!

نبودید ببینید با چه دمپایی‌هایی خودم را به خانه رساندم!! 🙁

غلط می‌کنم از این به بعد هر کجا رفتم، کفش‌هایم را زیر بغلم نزنم و داخل نبرم!

تحمل

اتفاقات روزانه, نکته ۲ دیدگاه »

می‌دانید چرا یک ساعت است که دارم خودم را می‌خورم؟

این را بخوانید:

سلام استاد
من با شما در یکی از آموزشگاه ها آشنا شدم… راستش در همین برخورد اول از برخورد شما اصلا خوشم نیومد… راستش یه خورده اگه میشه سنگین و متین تر باشید…
با عرض پوزش…
خیلی دوستتون دارم… به امید پیشرفت شما استاد گرامی

(پیغامی که یک نفر به صورت ناشناس از طریق فرم نظرات و پیشنهادات ارسال کرده است)

در این چهار پنج سال، شاید سالی یکی دو نظر شبیه به این نظر که به نوعی انتقادی باشد، دریافت کرده‌ام.

به خودم ثابت شده که انتقادپذیر نیستم و حتی تحمل یک جمله منفی در مورد خودم را ندارم! به هر حال، هر کسی شیوه‌ای دارد. من در کلاس‌ها همه نوع رفتار دارم و ممکن است بخشی از آن‌ها با مزاج برخی افراد سازگار نباشد.

به هر حال، همین یک جمله باعث شده است طی یک ساعت گذشته، تمام کلاس‌هایم در هفته گذشته را مو به مو دوره کنم و ببینم مقصر من بوده‌ام یا این دانشجو یا کارآموز زیادی شلوغش کرده و خلاصه حالا حالاها ذهنم را درگیر می‌کند.

در کل، در این مواقع آنقدر فکر و خیال می‌کنم که واقعاً اذیت می‌شوم. بعداً به مرور به این نتیجه می‌رسم که اگر قرار باشد برای هر جمله اینقدر اعصابم به هم بریزد که داغون می‌شوم.

یک بار یک جمله در جایی خواندم که در این مواقع همیشه به ذهنم می‌آید.

البته می‌ترسم بیان کنم و فکر کنید قصد اهانت به این دوست را دارم، اما حقیقتاً اینطور نیست، فقط می‌گویم که اگر شما هم در شرایطی قرار گرفتید که حرف‌ها و رفتار دیگران روی شما تأثیر زیادی می‌گذاشت و ذهنتان را درگیر می‌کرد، از این جمله استفاده کنید:

شخص بزرگی می‌گوید:

اگر قرار باشد برای هر سگی که پارس می‌کند، سنگی پرتاب کنی، هرگز به منزل نمی‌رسی!

جمله جالبی‌ست. قرار نیست در طی مسیر، روی هر حرف و رفتاری آنقدر متمرکز شویم که از هدف اصلی باز بمانیم. صفت آن سگ این است که پارس کند، برخی انسان‌ها هم همینطورند، من دیده‌ام افرادی را که دوست دارند نظر منفی بدهند یا طوری رفتار کنند که شما اذیت شوید. اگر قرار باشد روی آن‌ها زیاد متمرکز شویم که دیگر به هدف اصلی نمی‌رسیم.

البته این دلیل هم نمی‌شود که بخواهیم انتقادات را نادیده بگیریم. منظور من این نیست.
در عین حال که انتقادات را بررسی می‌کنیم و عیب خود را رفع می‌کنیم، اما بیش از حد ذهن را درگیر آن‌ها نمی‌کنیم تا از هدف دور شویم.

این‌ها را بیشتر برای خودم می‌گویم. شما هم اگر در این شرایط بودید، شاید به دردتان بخورد.

_________
تأکید: باز هم تأکید می‌کنم که قصد اهانت به این دوست عزیز را نداشتم، فقط بانی شدند که این مطلب و این روش و آن جمله را در وبلاگ، درج کنم.

شکر نعمت

دین من، اسلام, نکته ۳ دیدگاه »

شاید سال گذشته همین مواقع بود که یک سری مستند Planet Earth به یکی از بهترین دوستانم هدیه دادم تا انگلیسی اش را با آن ها تقویت کند.
برد و تماشا کرد. از آن به بعد، هر شب که در مسجد کنار هم می نشستیم باور کنید ده بار می گفت: آقا حمید، بابت آن مستندها واقعاً متشکرم. واقعاً ممنون. نمی دانم چطور تشکر کنم.
هر بار که تشکر می کرد، ناخواسته می گفتم: “قربانت، خواهش می کنم. حالا کجایش را دیده ای!؟ جدیداً فلان مستند را دانلود کرده ام که از آن هم محشرتر است!” و طبیعتاً بعداً آن مستند را برایش می بردم. آن را می برد و تماشا می کرد و دوباره تشکرها شروع می شد و من ناخواسته از تشکرهایش لذت می بردم و برای تداوم آن، مستند بعدی را هدیه می دادم و او هر بار که من را می بیند، همچنان ما را غرق تشکر می کند و شاید این روال همچنان ادامه داشته باشد!
***
با بررسی این ها و رابطه انسان با خدا تازه می فهمم که جریان <شکر نعمت، نعمتت افزون کند> چیست!
شاید خدا هم از تشکر بندگان از خودش لذت می برد پس بیشتر می دهد تا بیشتر تشکر شود و بیشتر لذت ببرد، مگر نگفته است: و ما خَلقتُ الجنَّ و الإنسَ إلّا لِیَعبُدون و مگر نه این است که سرآمد همه عبادات، حمد است؟

کارهایمان از خودمان اهمیت بیشتری پیدا کرده‌اند

نقل قول‌ها (احادیث، روایات و ...) هیچ دیدگاه »

ما آنقدر درگیر کارهای مختلف می‌شویم که گاهی می‌بینید چند کار را به طور همزمان انجام می‌دهیم و بعد آگاهانه یا ناآگاهانه می‌بینیم که همه کارهایمان از خودمان اهمیت بیشتری پیدا کرده‌اند.

این، جمله جالبی بود که در این مطلب خواندم:

http://www.mardoman.net//life/spritualexcer/

تأخیر در اجابت

اتفاقات روزانه, الهی نامه من, نکته ۲ دیدگاه »

معمولاً روزانه ایمیل‌های زیادی به دستم می‌رسد که در آن‌ها درخواست کمک در زمینه‌های مختلف شده است.

مثلاً یکی با تستا به مشکل برخورده و از من می‌خواهد که نصب کنم، یا یک دانشجو در فلان مبحث درسی کمک می‌خواهد و یا فلان یوزر فلان نرم افزار یا مقاله را درخواست کرده و خلاصه هر کس درخواستی دارد.

معمولاً درخواست‌ها را طبقه‌بندی می‌کنم.

– آن‌ها که باید سریع‌تر جواب دهم و می‌دانم فقط از عهده من بر می‌آید، همان لحظه که بخوانم جواب می‌دهم.

– اگر بدانم جواب سؤال آن‌ها در سایت یا کتاب خاصی موجود است، راه را به درخواست‌کننده نشان می‌دهم تا به هدفش برسد.

– اگر بدانم درخواست پرتی داشته است (مثل افزایش نمره و …)، کلاً جواب نمی‌دهم.

– اما دسته‌ای هم هستند که می‌دانم عجول بوده‌اند و به محض برخورد با مشکل مرورگر را باز کرده‌اند و ایمیل زده‌اند. جواب این دسته از ایمیل‌ها را معمولاً همان لحظه نمی‌دهم. می‌گذارم حداقل یک روز از درخواستشان بگذرد. در این مدت احتمالاً از من ناامید می‌شود و خودش شروع به حل مشکلش می‌کند. اگر به نتیجه رسید، ایمیل می‌زند و مثلاً می‌گوید: ممنون، مشکلم رفع شد. اگر دست و پا زد و باز هم نتوانست، ایمیلش را دوباره فروارد می‌کند (دوباره برایم ارسال می‌کند). روحیاتش را به ذهن می‌آورم. اگر بدانم زودرنج است و ممکن است ناراحت شود، جوابش را می‌دهم. اما اگر بدانم جنبه دارد، باز هم جواب نمی‌دهم تا کاملاً نا امید شود و خودش راهش را بیابد.

جالب است که هیچ وقت ندیده‌ام کسی دلخور شده باشد. معمولاً از اینکه خودشان توانسته‌اند جوابشان را بیابند راضی‌ترند و هیچ دلگیری‌ای وجود ندارد. حتی یک نسخه از جوابشان را برایم می‌فرستند و یا یک سی.دی از تحقیقشان را به من هم می‌دهند که مثلاً روی سایت منتشر کنم که بقیه استفاده کنند.

این‌ها را که بررسی می‌کنم، و حاجت‌هایم را که از خدا خواسته‌ام و جواب دادن‌ها و ندادن‌های او را…، می‌گویم خدایا! تو دیگر که هستی!
چقدر زیبا حاجات بندگانت را طبقه‌بندی کرده‌ای.
– برخی را چقدر سریع جواب می‌دهی.
– برخی را چه زیبا رهنمون می‌شوی به سمت هدف.
– برخی را به صلاح برخی، پاسخ نمی‌دهی.
– برخی را چه زیبا به تأخیر می‌اندازی تا ناامید گردد و راه‌های جدید را کشف کند و بعد از کشف، باز برگردد به سویت و بگوید «خدا را شکر»

چقدر احمق است بنده‌ای که تصور کند تو جوابش را نمی‌دهی تا او را بیازاری که «أنتَ غنیٌ عَن عَذابی»

مَن مَدَحَکَ فَقَد ذَبَحَکَ

دین من، اسلام, نقل قول‌ها (احادیث، روایات و ...), نکته ۲ دیدگاه »

بارها شده که شنیده‌ام یکی پشت سرم شروع کرده است به تعریف و تمجید از من.

به خصوص در مورد شیوه تدریس و یا میزان اطلاعات.

حتی یادم هست یک بار اوائل تدریس، دو دانشجو که خواهر دو قلو هم بودند، آنقدر در خانواده‌شان از ما تعریف کرده بودند که مادر و خاله آن‌ها بلند شده بودند آمده بودند دانشگاه که ببینند ما چه موجودی هستیم!؟ می‌گفتند این دخترهای ما آنقدر تعریف شما را کرده‌اند که ما گفتیم برویم ایشان را از نزدیک ببینیم!!!!

هیچ چیز به اندازه این تعریف و تمجیدها برایم گران تمام نشده و نمی‌شود.

همیشه اگر از شما یک غول بسازند، دیگر انتظار هیچ خطا یا اشتباهی از شما نمی‌رود. آن‌ها که تحت تأثیر قرار گرفته‌اند، فکر می‌کنند شما اعجوبه‌ای هستید که خطا در شما راه ندارد. بنابراین یک خطای کوچک شما چنان به چشمشان می‌آید که هیچ کدام از خوبی‌های شما جلوه نمی‌کند. اما اگر برداشت خاص و والایی از شما نداشته باشند، حالا خوبی‌های شما جلوه می‌کند و خطاهای شما قابل چشم‌پوشی به نظر می‌رسد.

همین الان، زن‌دایی گرامم تماس گرفته بود. برای شرکتی که در آن مسؤول آموزش است، دنبال شخصی می‌گشت که بتواند به مهندسان شرکت به صورت حرفه‌ای فلان نرم افزار را تدریس کند. (پیش از این هم تماس گرفته بود، اما گفته بودم که حوصله آمدن به شهر صنعتی را ندارم، اگر قبول می‌کنند که فلان مقدار به حق التدریس اضافه کنند، می‌آیم وگرنه یک نفر دیگر را پیدا کنید)
به هر حال، با توجه به اینکه خودش پیش از این، همین برنامه را پیش خودم یاد گرفته، می‌گفت خیلی تعریفت را پیش مدیر کارخانه کرده‌ام. می‌خواستند زنگ بزنند از تهران مدرس بیاید، گفته‌ام مدرس می‌آورم بهتر از مدرسین تهران و خلاصه معلوم بود حسابی مدح ما را گفته است. چندی پیش دایی‌مان هم آنقدر پیش یک رئیس شرکت تعریف و تمجید ما را کرده بود که وقتی برای ملاقات آن مدیر رفتم، دیدم فکر کرده من یک پا بیل‌گیتس هستم، چقدر ما را تحویل گرفت!

امروز دیگر ترسیدم این تعریف‌ها کار دستم دهد. به زن‌دایی تذکر دادم که: خواهش می‌کنم طوری تعریف نکنید که اگر خدای ناکرده یک سوتی کوچک دیدند، همه چیز را سر شما و ما خراب کنند که: این بود آن مهندسی که می‌گفتید؟!

 

دوستی دارم که حافظ نیمی از قرآن و بخشی از نهج البلاغه است.

یک روز گفتم: فلانی! تو حافظ کل قرآن و کل نهج البلاغه هستی و ما نمی‌دانستیم؟ گفت: نه، من ۱۵ جزء قرآن و بخشی از نهج البلاغه را حفظم.
گفتم: فلان مجری را بارها در جلسات مختلف دیده‌ام که بعد از اینکه قرآن می‌خوانی و بیرون می‌روی، با آب و تاب زیادی می‌گوید: حافظ کل قرآن مجید و کل نهج البلاغه… به نظرم به ایشان اخطار بده که این مدح‌ها به نفع من نیست، حقیقت را بگویید. ممکن است دیگران فکر کنند من خواسته‌ام یا طوری وانمود کرده‌ام که حافظ کل قرآن به نظر برسم.
کمی جوش آورد و یکی از آن احادیثی که از نهج البلاغه حفظ بود را برایم خواند. چقدر از آن حدیث لذت بردم:

مَن مَدَحَکَ فَقَد ذَبَحَکَ بِغَیرِ سَکین

هر کس تو را مدح کرد، بدون چاقو سرت را برید!

 

همین را در برابر معصومین هم داریم. احادیثی داریم که به جایگاه بد مداحان در قیامت اشاره دارد.
حتی برای معصومین نیز حق نداریم چنان مداحی کنیم که نعوذ بالله یک گروه بشوند علی اللهی!! و یک گروه چنان که به حضرت عباس(ع) اعتقاد دارند به خدا اعتقاد نداشته باشند و در حقیقت با تعریف و مدح بی‌جای یک مداح از آن‌ها، ظلمی شود به جایگاه آن‌ها.

خداوند حفظمان کند از بریدن سر دیگران بدون چاقو.

دردسرهای برنامه نویسی به چند زبان!

اتفاقات روزانه, کمی خنده هیچ دیدگاه »

در طی روز ممکن است با چندین زبان مختلف برنامه‌نویسی کنم.

مثلاً PHP، C#‎ ، C++‎ و یا زبان‌های جانبی مثل Action Script در فلش، Pascal در MMB و ساده‌ترها مثل HTML، CSS، جاوااسکریپت و …

دیروز، صبح تا ظهر روی پروژه‌ای بر اساس C#‎ کار می‌کردم. این در حالی بود که دیشبش با PHP یک کار آماده کرده بودم و بعد از ظهر یک کلاس خصوصی با یکی از دوستان داشتم به زبان C++‎

سر کلاس C++‎ چنان زبان‌های مختلف را قاطی کرده بودم که به خودم می‌خندیدم! مثلاً برای تعریف آرایه به دوستمان گفتم اینطوری بنویسد:

int[5] x;

نوشت و دیدیم کامپایلر ایراد می‌گیرد! بعد از کلی کلنجار رفتن، یکدفعه متوجه شدم تعریف آرایه در زبان C#‎ را با C++‎ قاطی کرده‌ام! باید می‌گفتم:

int x[5];

آخر شب دوباره با PHP و رشته‌ها یک کار داشتم. دائم دلم می‌خواست بنویسم: str.substring در حالی که این نوع تعریف برای C#‎ است و در PHP باید می‌نوشتم: str_substring

 

زمانی که کلاس زبان می‌رفتیم، متوجه شدیم که پدر و مادر یک دحتر بچه از سنین کودکی آنقدر به بچه فشار آورده بودند که زبان انگلیسی یاد بگیرد که زبان فارسی و انگلیسی را قاطی کرده بود و کلاً چرت و پرت می‌گفت! دختر بیچاره را برده بودند گفتار درمانی!!

حالا خدا عاقبت ما را ختم به خیر کند! 🙁

سلام گرگ

اتفاقات روزانه, کمی خنده یک دیدگاه »

در محله دو همسایه داریم که دفتر ازدواج دارند و خطبه عقد مى خوانند. نمى دانم چرا با من اینقدر با محبت و غلیظ سلام و علیک مى کنند!؟

عیب دگران بین و یاد خود کن

اعتقادات خاص مذهبی من, نکته هیچ دیدگاه »

امید من!
به محض آنکه چشمت به عیب دگری افتاد، عیوب خود را یاد کن.

Powered by WordPress
خروجی نوشته‌ها خروجی دیدگاه‌ها