امانت داری

اعتقادات خاص مذهبی من, نکته یک دیدگاه »

آیا انسان امانت داری هستید یا خیر؟
اگر یک دوست، چیزی را به امانت به شما بدهد، چقدر در حفظ آن کوشا هستید؟
اگر انسان امانت‌داری باشید و اگر فرضاً یک قطعه پارچه یا لباس به امانت نزد شما گذاشته شود، احتمالاً در مورد مخرب‌های آن از دیگران سؤال می‌کنید. مثلاً جای نمناک یا جایی که موریانه آسیب بزند نمی‌گذارید…
***
عجب بی‌انصاف‌هایی هستیم ما! دو جنس غنیمتی و ارزشمند به نام‌های جسم و روح از طرف یک دوست نزد ما به امانت گذاشته شده است. چه بلاهایی که سر آن‌ها نیاورده‌ایم!!
قلب زیبایی تحویلمان داد و چه قلب زشتی ساخته‌ایم! چه چشم و گوش و زبان پاکی تحویلمان داد و ما چه سیاهشان کرده‌ایم!
چه روح پاک و لطیفی به امانت گذاشت و ما چه روح ناپاک و گستاخی از آن ساخته‌ایم!
چقدر تحقیق کردیم که مخرب‌های این امانت‌ها چه هستند و چقدر مواظب بوده‌ایم که موریانه‌ای به نام شیطان به جان روحمان نیفتد؟

بیایید قبول کنیم که ما امانت‌دار خوبی نبوده‌ایم!
•••
فکر می‌کنم یکی از بهترین راه‌ها برای اینکه انسان دست به هر کاری نزند و در حفظ سلامت روح و جسمش کوشا باشد این است که بداند این جسم و روح امانتی از طرف یک دوست در نزد اوست.
علاوه بر این‌ها، فرزندان هم یک امانت هستند…
چندی پیش خواهرم می‌گفت: هر روز صبح به خودم می‌گویم “مهدی رضا” (فرزندش) یک امانت از طرف خدا نزد من است و می‌گفت از خدا خواسته‌ام که مرا امانت‌دار خوبی قرار دهد.
دیدم عجب دیدگاه جالبی‌ست! حیفم آمد جایی درج نکنمش.
از طرفی هر روز صبح که می‌خواهم روز را شروع کنم، علاوه بر بسم الله و بالله و الحمد لله و توکلت علی الله، با خودم می‌گویم این جسم و روح، دو امانتند که باید امروز مراقبشان باشم تا شب که می‌خواهم بخوابم. شب تحویل صاحبش می‌دهم و دوباره صبح تحویل می‌گیرم…

الهی! ما را در مسیر حفظ این دو امانت ارزشمند (جسم و روح) شرمنده خود مکن…

________
سه شنبه ۲۹ فروردین ۹۱ ساعت ۱:۵۵ شب در رختخواب! (نگارش و ارسال با آیفون)

امید من! مراقب باش…

امید نامه ۳ دیدگاه »

امید من!
مباد که تصور کنی پر شدنِ اطرافت از گناه، مجوز حتی “ذره‌ای گناه کردنت” را صادر می‌کند… ولا تَزِرُ وازِرَتاً وِزرَ أُخری!

جنه

نقل قول‌ها (احادیث، روایات و ...) هیچ دیدگاه »

از این شعر خیلی خوشم آمد: سه “جنه” در آن به کار رفته با حرکات مختلف:

علیٌ حُبُه, جُنّه

قَسیمُ النّارِ و الجَنّه

وصیُ المصطفی حقّاً

امام الإنس و الجِنّه

ترجمه: حب علی، “سپر” است. تقسیم‌کننده جهنم و “بهشت” است. به حق که وصی مصطفی است. امام انس و جن است.

[منبع: صحبت‌های آیه الله مجتهدی تهرانی در دیدار آقای احمدی‌نژاد]

اِصبِر!

اتفاقات روزانه, نکته ۲ دیدگاه »

در دو طرف خانه‌مان، سه چهار همسایه داریم که حداقل اذیتشان این دود سیگار و … لعنتی‌شان است که امان من یکی را بریده! یک لحظه نمی‌توانم در حیاط بنشینم چون مطمئناً همان لحظه یکی‌شان در فیضیه را باز کرده است و کل محله را فیض می‌دهد!! اذیت‌های دیگرشان مثل دعواها و داد و بیدادها و غیره بماند.

همیشه دیدی منفی به این موضوع داشتم و نمی‌دانستم وظیفه‌ام در قبال این همسایه‌ها در این دنیا چیست!؟ ته دلم می‌گفتم خدا واقعاً چرا این نوع همسایه‌ها را برای انسان قرار می‌دهد؟ حکمتش چیست؟

***

چند شبی می‌شود که یک مجموعه سخنرانی از آیه الله مجتهدی تهرانی از قم خریده‌ام و نشسته‌ام پای منبر ایشان.

امروز یک داستان کوتاه تعریف کردند که هر چند خیلی وقت پیش شنیده بودم، اما با توجه به اوج گرفتن این اذیت همسایه‌هامان، این بار برایم خیلی ارزشمندتر جلوه کرد.

***

شخصی پیش پیامبر آمد و از همسایه‌اش گلایه کرد که خیلی او را اذیت می‌کند.
پیامبر فرمود: إصبر! (صبر کن!)

رفت و چند روز دیگر آمد و دوباره از آن همسایه گلایه کرد و گفت: امانم را بریده!
پیامبر باز هم فرمود: إصبر! (صبر کن!)

رفت و بعد از مدتی دوباره آمد و باز از آن همسایه گلایه کرد و گفت: فایده ندارد و بسیار بسیار اذیت می‌کند!

به بقیه داستان کاری ندارم که پیامبر فرمود: برو و جمعه، قبل از نماز جمعه، تمام اسباب و اساس منزلت را بریز داخل کوچه و بنشین کنار آن‌ها! م‍ؤمنین که در حال رفتن به نماز جمعه هستند، خواهند پرسید که چه شده؟ بگو: فلان همسایه‌ام اذیتم می‌کند!
مرد رفت و همان کار را کرد… لوازمش را ریخت به کوچه و هر که رد می‌شد و از جریان سؤال می‌کرد، می‌گفت: فلان همسایه اذیتم می‌کند… خبر به گوش همسایه رسید! فهمید که آبرویش در خطر است! سریعاً آمد و گفت: اساست را به منزل ببر، قول می‌دهم دیگر اذیت نکنم.

 

جواب گلایه‌ام از خدا را در همان دو بار « إصبر » گرفتم.

خدا شاهد است هر جواب دیگری می‌شنیدم راضی‌ام نمی‌کرد!

«صبر کن» این تنها جوابی است که قانعم می‌کند.

در این «إصبر» خروارها جواب نهفته است!

حداقلش این است که من را یاد آن زمان انداخت که نوجوان بودیم و در کوچه فوتبال بازی می‌کردیم! آن هم متأسفانه گاهی سر ظهر! این همسایه‌های مظلوم چه کار کردند؟ صبر!
یادم می‌آید بارها توپمان به منزلشان می‌افتاد و گاهی کلافه می‌شدند.
و یا مثلاً زمانی را به خاطر می‌آورم که با توپ والیبال دائم به دیوار خانه‌شان می‌زدم و با خودم والیبال بازی می‌کردم، گاهی اعتراض می‌کردند که صدای گم‌گم توپتان آزارمان می‌دهد، اما همیشه صبر کردند!
ماشین برادر و خواهر خیلی از اوقات مزاحم رفت و آمدشان بوده. چه کار کردند؟ صبر!

حالا این آزار آن‌ها در حقیقت عوض آن آزار خودمان است! به نوعی کفاره گناهانمان است. حداقلش این است که اگر در قیامت گفتند در نوجوانی توپتان پدر ما را درآورد، ما هم پرونده آزار آن‌ها را روی میز می‌گذاریم که آن گناهمان پاک شود.

تازه دارم آن عبارت ابتدای دعای ندبه را درک می‌کنم:

اَللّهُمَّ لَکَ الْحَمْدُ عَلی ما جَرى بِهِ قَضاؤُ کَ

پروردگارا ترا ستایش می‌کنم براى هر چه (از بلا و نعمت و رنج و راحت) که در قضا و قدر تقدیر کردى

خوبی‌ها که «حمد» دارد، این واضح است! اما همیشه سؤال این بود که چرا باید بر بلا هم «حمد» گفت؟ حالا می‌فهمم که در این بلاها هم حکمتی هست.

باور کنید برای همین یک رفتار پیامبر و این یک کلمه «إصبر» می‌شود یک کتاب نوشت!

 

یاد آن داستان جالب افتادم!

اگر اشتباه نکنم، حاج آقا هاشمی‌نژاد یا استاد پناهیان تعریف می‌کرد که: یکی از علما یک روز به خانه یکی از اولیای خدا رفته بود. دیده بود یک زن بددهان و نق‌نقو راه می‌رود و به آن بنده خدا نیش می‌زند و بد و بیراه می‌گوید.

می‌گفت: ابتدا فکر کردم که کنیزی یا دیوانه‌ای هست که در خانه آن بنده خدا کار می‌کند و اتفاقی افتاده که اینطور شده.

از آن ولی خدا پرسیدم که این بنده خدا کیست؟ خیلی با مهربانی و آرامی گفت: عیال بنده هستند.

گفتم: جسارت است، اما فکر نمی‌کردم همسر یک ولی خدا اینطور باشند!

گفته بودند: خداوند همه را برای صبر آزمایش می‌کند، آزمایش بنده هم همسهری نق‌نقو و بددهان است. هر روز در حیاط می‌نشینم و با اشتیاق به غرغرهایش گوش می‌کنم و تمرین صبر می‌کنم 🙂 می‌خواهم شیطان را در خشمگین کردن من رو سیاه کنم!

إصبِر! 😉

امید من! از خود بپرس…

امید نامه, نکته هیچ دیدگاه »

امید من! اگر می‌خواهی که به بیراهه نروی، هر روز صبح که از خواب برمی‌خیزی از خود بپرس “هدف از آفرینش من چه بوده است؟”

پشیمانی

اتفاقات روزانه, نکته ۴ دیدگاه »

گاهی اوقات با حالتی غمگین و سر به زیر وارد خانه می‌شود، یک سلام نصفه و نیمه می‌کند و می‌رود یک گوشه سرش را روی پاهایش می‌گذارد. (مهدی رضای شش ساله را می‌گویم)
می‌روم کنارش، می‌چسبانمش به پهلوی راستم و می‌گویم: چطوری پهلوون!
با آن زبان شیرین کودکی و با کمی بغض، سریعاً می‌گوید: دایی! اصلاً حوصله شوخی ندارم ها! تو رو خدا سر به سرم نذار!
می‌گویم: ها؟ کشتی‌هات غرق شده؟
می‌گوید: نه خیرم! سر مامانم داد زدم!
خدا شاهد است تا دو ساعت بغض می‌کند و تا وقتی نرود خانه و یک فصل گریه نکند و مادرش نگوید که بخشیدمت، آرام نمی‌گیرد!

هیچ وقت با من بوکس بازی نمی‌کند!؟ می‌دانی چرا؟ چون یک بار که با هم بازی می‌کردیم، یک مشت نسبتاً محکم به کمرم زد و من برای اینکه بگویم تو برده‌ای، چند بار با احساس درد گفتم: اوخ اوخ اوخ!
تا اینطور کردم، گریه‌اش گرفت و گفت: دایی! من دیگه با تو بوکس بازی نمی‌کنم، لاغری، دردت می‌گیره!

یک بار کاری کرده بود که دایی علی‌اش ناراحت شده بود. شب که رفته بود خانه شروع کرده بود بلند بلند گریه کردن! خواهرم از گریه‌هایش با موبایل فیلم گرفته بود!! هر چه خواهرم می‌گفت به دایی می‌گم ببخشدت، فایده نداشت تا اینکه بابایش سرش داد کشیده بود “بسه دیگه!!” و او ساکت شده بود.

باور کنید حاضرم هیچ چیز در دنیا نداشته باشم مگر این حیا و پشیمانی و توبه را!

آیا مطالعه زندگانی و سرنوشت بد عاقبت‌ها جایز است؟

نکاتی برای بچه حزب اللهی‌ها, نکته یک دیدگاه »

چندین سال پیش کتابی خریدم به نام “بد عاقبت‌ها”. در این چند سال، بارها خواسته‌ام آن‌را بخوانم اما هرگز ته دلم راضی نبوده‌ام که به طرفش بروم و مطالعه کنمش. همیشه فکر می‌کردم ممکن است روی روحیاتم تأثیر منفی بگذارد و زبانم لال همانطور بشویم!
اما همیشه یک شبهه در دلم بوده است و آن اینکه: آیا در کل مطالعه سرنوشت بد عاقبت‌ها مجاز است یا خیر؟
امشب شکم دو برابر شد!
از طرفی آیاتی داریم که خداوند پیشنهاد می‌کند که در زمین بگردید و دقت کنید که عاقبت بدکاران چطور بود:
۳۶ نحل: فسیرو فی الأرض فانظروا کیف کان عاقبت المکذبین
در زمین بگردید و ببینید عاقبت تکذیب کنندگان چطور بوده است!

و از طرفی امشب در معراج السعاده خواندم که:
برای نجات از سوء عاقبت… پس بر هر کسی لازم است که … از ارتکاب معاصی و ملاحظه احوال عاصیان و تصور و فکر در معصیت غایت اجتناب را بکند و از اهل معصیت و شنیدن حکایات ایشان نهایت احتراز را لازم شمارد و بلکه محبت هر چیزی که غیر خداست از دل بیرون کند.
حالا نمی‌دانم منظور ملا احمد نراقی، کلاً همنشینی با عاصیان است یا چیز دیگری.

باید بیشتر تحقیق کنم…

خیلی‌ها روی جوراب سفید سرمایه‌گذاری می‌کنند

نکته هیچ دیدگاه »

چه احمق است کسی که روی جوراب سفید سرمایه‌گذاری کند!

امید من! رسم بندگی از مرغ عشق آموز!

اتفاقات روزانه, اعتقادات خاص مذهبی من, نکته ۲ دیدگاه »

نمی‌دانم رابطه‌تان با حیوانات چطور است!؟ تا یاد دارم از کودکی به هر حال، با چندین نوع حیوان در خانه سر و کله زده‌ام. عاشق حیوانات هستم. این روزها یک قفس فنج دارم و یک قفس مرغ عشق (و ده سال می‌شود که این قفس‌ها این نوع پرنده‌ها را میزبانی می‌کنند) و یک آکواریوم یک و نیم متری پر از انواع ماهی. (که البته این آکواریوم از صدقه سر برادر بزرگ‌تر به این زیبایی است)

https://photos-1.dropbox.com/i/xl/6Dk8ZYKHk9zQX_HTcd0kONXxKt6_W0A0MDgIO-S2sYA/7393532/1332622800/751a517/

به هر حال، یکی از عجایبی که در مورد مرغ عشق‌ها مشاهده کرده‌ام، چیزی است که دلیل نامگذاری آن‌ها به مرغ عشق نیز هست و آن، نوع علاقه پرنده نر و ماده به یکدیگر است!

می‌دانید چرا این نوع پرنده را مرغ عشق می‌نامند؟

http://img.aftab.cc/news/90/l_ove_bird.jpg

من خودم این دلایل را برای این نامگذاری می‌دانم:

اولاً این نوع پرنده به همین راحتی‌ها جفت مناسب هم را پیدا نمی‌کنند! به همین راحتی‌ها عاشق نمی‌شوند و اگر هم شوند، عاشق هر کسی نمی‌شوند! خیلی بعید است بتوانید دو پرنده رندوم از این نوع گیر بیاورید و آن‌ها را در یک قفس بیندازید و انتظار داشته باشید که عاشق هم شوند و تخم بگذارند و جوجه‌دار شوند! خیر، باید یک گروه از آن‌ها را با هم داشته باشید و بعد منتظر باشید و ببیند که کدام یک عشق اصلی و حقیقی خود را پیدا می‌کند.
اما جالبی ماجرا بعد از این انتخاب و جفت شدن است!
باور نمی‌کنید چقدر این دو پرنده عاشق هم می‌شوند! صبح تا شب می‌بینی این‌ها دارند همدیگر را نوازش می‌کنند و دائماً به یاد هم هستند.
از این‌ها گذشته، موضوع زمانی جالب می‌شود که بچه‌دار می‌شوند!
خیلی بعید است کسی که ناشی است بتواند جوجه سالم از این پرنده‌ها بیرون بکشد!
تا حدودی که غریزه‌شان حکم می‌کند، روی تخم می‌خوابند و جوجه را بیرون می‌آورند و بزرگ می‌کنند. اما به محض اینکه احساس کنند حب فرزند دارد از میزان علاقه‌شان نسبت به هم کم می‌کند، جوجه را آنقدر می‌زنند تا بمیرد!
به آن صورتِ مظلوم و اسم عاشقانه‌شان نگاه نکنید! در یک روز تمام جوجه‌های خود را می‌کشند!
باید زرنگ باشی و به محض اینکه دیدی دارند جوجه‌ها را می‌زنند، از پدر و مادر جدا کنی یا اینکه اگر در هوای آزاد باشند، جوجه‌ها خودشان فرار می‌کنند و زندگی‌شان را تنهایی ادامه می‌دهند.
من حیوانات زیادی داشته‌ام و مستندهای زیادی در مورد حیوانات دیده‌ام. تا به حال حیوانی مثل این‌ها ندیده‌ام که چنین بلایی سر جوجه‌های خود بیاورند!

شاید از یک نگاه، بی‌رحم به نظر برسند، اما از نگاهی متفاوت، عشق خدشه‌ناپذیر این پرندگان به هم را می‌رساند و این ارزشمند است.

***

هر بار که این اتفاقات را تجربه می‌کنم، عشق بین خودم و خدا را با آن‌ها مقایسه می‌کنم.
می‌بینم خدا وکیلی جوجه‌های بسیاری دور و برم را گرفته‌اند و باعث شده‌اند که از عشقم نسبت به او کاسته شود. خدا بارها در قرآنش از حب فرزند و مال و شهوات یاد کرده است و گفته است که مراقب باشید این‌ها از عشق بین من و شما نکاهد، اما ما هوس‌بازها هر بار عاشق یکی شده‌ایم و شریک‌های زیادی برای این عشق در نظر گرفته‌ایم 🙁 به اندازه آن مرغ عشق هم نیستیم که هر لحظه به یاد عشقمان باشیم و به خاطر عشق اصلی‌مان از جوجه‌هامان بگذریم.

آری، امید من! رسم بندگی از مرغ عشق آموز!

چند جمله در مورد خوف از خدا

دین من، اسلام, نقل قول‌ها (احادیث، روایات و ...), نکته ۲ دیدگاه »

فصل چهارم از باب چهارم کتاب معراج السعاده چقدر خواندنی‌ست! در باب انواع خوف و به ویژه خوف از خدا چند جمله ناب دارد که حیفم آمد اینجا نیاورم:
– در خبر قدسی وارد شده است که:
به عزت خودم قسم، که بر هیچ بنده‌ای دو ترس را جمع نمی‌کنم و از برای هیچ بنده‌ای دو امن را قرار نمی‌دهم. پس هر که در دنیا از من ایمن باشد، در روز قیامت او را خواهم ترسانید و هر که در دنیا از من بترسد، در روز قیامت او را ایمن خواهم ساخت.

– از حضرت رسول مروی است که: هر که از خدا بترسد خدا همه چیز را از او می‌ترساند و هر که از خدا نترسد، خدا او را از همه چیز می‌ترساند.

– آیه‌های خوف هم که بسیارند:
— و اما من خاف مقام ربه و نهی النفس عن الهوی فإن الجنه هی المأوی
هر که از پروردگار خود بترسد و خود را از هوی و هوس باز دارد، بهشت مأوی و منزل اوست.
— و لمن خاف مقام ربه جنتان
و هر کس از پروردگار خود بترسد از برای او دو بهشت است.
— إنما خشی الله من عباده العلماء
خوف و خشیت از خدا برای اهل علم است و بس
— هدی و رحمه للذین هم لربهم یرهبون
هدایت و رحمت از برای کسانی است که ایشان از پروردگار خود خائف و ترسان‌اند.
— إنما المؤمنون الذین إذا ذکر الله وجلت قلوبهم
جز این نیست که مومنان کسانی هستند که چون نام خداوند مذکور شود، دل‌های ایشان خوفناک گردد.

– و بیشتر خوفی که بر دل نیکان و متقین غالب است، خوف سوء خاتمه است که دل‌های عارفین از آن پاره پاره است.

– و هیچ چیز مانند خوف، لذات و شهوات دنیا را قلع و قمع نمی‌کند.

الهی! بترسان ما را تا نترسیم از چیزی…

امید من! اگر قبل از پیری، پاک نگشتی…

نکته یک دیدگاه »

بخشی از کتاب خارق العاده‌ی معراج السعاده. ص ۱۶۰:
و کسی که ملکات بد را از خود دفع نکرد تا به پیری رسید و ریشه آن‌ها در دل او مستحکم گشت، کجا می‌تواند آن‌ها را زایل کند و اخلاق حسنه را تحصیل نماید؟ زیرا که بعد از استحکام ریشه آن‌ها، دفع آن‌ها موقوف است به ریاضتی و مجاهدتی که در پیری تحمل آن‌ها ممکن نیست.
و از این جهت است که در اخبار وارد شده است که: چون آدمی را سن به چهل سالگی رسید و رجوع به نیکی نکرد، شیطان به نزد او می‌آید و دست بر روی او می‌کشد و می‌گوید: پدرم فدای رویی باد که دیگر برای او هرگز رستگاری نیست!!

Powered by WordPress
خروجی نوشته‌ها خروجی دیدگاه‌ها