فال

مطالب پیشنهادی ۶ دیدگاه »

از این فال خوشم آمد چون در مورد اکثر اعضای خانواده‌مان تا حد زیادی صدق می‌کرد! به خصوص برای خودم! (اردیبهشت)

اینکه می‌گویم خوشم آمد به خصوص به خاطر این است که در مورد ما سه برادر که در ماه‌های فروردین، اردیبهشت و دی هستیم، برای هر کدام یک ویژگی گفته که چشمانمان را گرد کرد از بس دقیق بود:
مثلاً برای برادر کوچک من (ماه دی): باافاده و عشق مد! (یعنی دوستانی که می‌شناسند می‌دانند که او صبح تا شب به مد فکر می‌کند!)
برای برادر بزرگ‌تر من: عاشق اما پنهان! (کلاً هیچ کس از کار او سر در نمی‌آورد! همه چیزش پنهان است!)
برای من: امیدوار در عین ناامیدی (خودم شاخ درآوردم از این جمله جالب! یعنی در عین حال که به همه امید می‌دهم اما گاهی خودم از همه ناامیدترم!!!!!! (هر چند که نمی‌گذارم کسی این ناامیدی را متوجه شود))

به هر حال، فکر می‌کنم جالب است:

?فروردین:
خوشگل اما بی مرام
ساده و بی ریا اما باهوش
همیشه به نظر شاد میان اما غماشون تو سینشون میمونه
خیلی خونگرم اما عصبی
پر حرف اما شیرین
خودخواه اما دست و دلباز
بلند پرواز اما واقع بین
عاشق اما پنهان
فروردین ماهی رو که داری یعنی با بقیه فرق داری

?اردیبهشت:
زیبا اما باطنی
ساده اما زیادی
همیشه اونجوری به نظر میان که واقعا هستن
خونگرم اما آروم
کم حرف اما خوش صحبت
منطقی اما لجباز
خوشبین و صبور
امیدوار در عین ناامیدی
یه اردیبهشتی میتونه راهه زندگیتو نشون بده

?خرداد:
دوس داشتنی اما تا وقتی خوشحال
همیشه نیاز به راهنمایی داره
ساکت ولی همیشه گوش میده
خونگرم و شیطون
تخس و عصبی
آینده نگر و بلندپرواز
عشقش مرموز
خشم او ویرانگره
هیچ وقت یه خردادی رو نرنجون،که دیگه دلش بات صاف نمیشه

?تیر:
زیبا و اعتماد بنفس زیاد
خود راءی و خودجوش
احساسشون سریع ابراز میشه
بداخلاق و عصبی
در لحظه زندگی میکنه
وفادار و صادق
عشقش شدید اما رمانتیک نیست
همیشه بدون که تیر ماهی نمادی از خاص بودنه

?مرداد:
خوشگل و ناز
مهربون و دلسوز
بدقول اما وفادار
شدیدا احساساتی و رمانتیک
عجول و باپشتکار
بی حوصله و یه دنده
دل بزرگی داره
تا وقتی که یه مردادی رو داری زندگیت جریان داره

?شهریور:
از درون پاک و صاف
قابل اعتماد و خوش حساب
دریا دل و مهربون
تند خو و خشن
آینده نگر و متفکر
ساده و بی کلک
با احساس اما ابراز احساسات بلد نیستن
بهترین تکیه گاه یعنی شهریوری

?مهر:
رک و روراست
شوخ و جذاب
عصبی اما تودل برو
شدیدا احساساتی و حساس
دوس داشتنی اما مرموز
لجباز و بداخلاق
بلندپرواز و رویاگرا اما ناامید
مهری رو داشته باش غمی نداشته باش

?آبان:
ظاهرمعمولی ولی جذاب
مضطرب اما خونسرد
عصبی و بداخلاق
تودل برو و ملوس
احساساتی و باذوق
ساده و واقع گرا
رویاهای کوچیک و قشنگ
با آبانی میشه یه زندگی خوب رو تجربه کرد

?آذر:
خوشتیپ و جذابو بانمک
عصبی و بسیار احساساتی
خوش قلب و مهربون
روشن فکر و واقع گرا
عجول و بسیار باهوش
عاشق و ساده
وفادار و خوش قول
مغرورو خود شیفته
اگه آذری باهات باشه تا آخرش باهاته از دستش نده

?دی:
ساده و دوست داشتنی
باافاده و عشق مد
خاص و تو دل برو
ضعیف و رنجور
آرزوهای قشنگ و کوچک داره
سردرگم و خوش قول
شدیدا احساساتی و حساس
دی ماهی یعنی خاص بودن ماله هرکسی نیست

?بهمن:
ساده اما پرجذبه
نادان و بی سیاست
خوش صحبت و شوخ طبع
تو کاراش جدی و محکم
کاری بهش سپرده بشه تا آخرش میره
بابرنامه و آینده نگر
عشقش بی ریا و ساده

 

بهمنی یعنی زندگی بی دغدغه و باآرامش

?اسفند:
زیبا اما بدون اعتماد بنفس
شیرین و دوست داشتنی
شدیدا بی ریا
خونسرد اما تندخو
هیچوقت نمیتونه قانع باشه
آینده نگر و کم حوصله.
عشقش مرموز و پنهان
اسفندی بهت دل ببنده یعنی خوشبخت ترینی

.

اگر…

کمی سیاست, نکته ۳ دیدگاه »

چقدر احمق است کسی که می‌گوید اگر ما مثل بقیه مردم دنیا (غرب) بودیم الان کجاها می‌بودیم! باید گفت: ای احمق، اینطور بگو: اگر بقیه مردم دنیا مثل ما می‌بودند الان دنیا کجا می‌بود… (واقعاً اگر همه مثل ما، برای بقیه مردم دنیا فتنه و تحریم و دردسر و غارتگری و… ایجاد نمی‌کردند و گناهان آشکاری مثل زنا و شرابخواری و امثالهم را دنبال و ترویج نمی‌کردند، دنیا کجا می‌بود؟)

جوان‌های دیروز، گداهای امروز

نکته هیچ دیدگاه »

می‌دانی از چه می‌سوزم؟ از اینکه اکثر کسانی که در جوانی به مسجد و مسجدی فحش می‌دهند وقتی پیر و با توجه به قضای حتمی خدا، فقیر می‌شوند، اولین جایی که برای گدایی یادشان می‌آید، مسجد است!

الهی، ما را از استدلال‌های غلط باز دار

الهی نامه من هیچ دیدگاه »

الهی، ما را از استدلال‌های غلط باز دار، که هیچ کس کاری نمی‌کند مگر اینکه خود برای آن استدلالی داشته باشد…

________

گاهی فکر می‌کنم این استدلال‌های غلط چقدر خطرناک و مهلک است!

ممکن است یک انسان را به پله اول سقوط دهد! خیلی باید مراقب بود…

سوغات

اتفاقات روزانه, عکس‌ها و فیلم‌ها ۲ دیدگاه »

چند عکس از جاده و یک عکس از جمکران که برای لاک‌اسکرینم گرفتم:

https://www.icloud.com/sharedalbum/#B0hJtdOXmzOhjI

دلم می‌خواهد یک تیم بشویم برویم از طلوع و غروب خورشید در نقاط مختلف کشور فیلم بگیریم… بالاخره یک روز این کار را خواهم کرد (إن شاء الله)

دریا کجا و استخر کجا!؟

امید نامه, نکاتی برای بچه حزب اللهی‌ها, نکته ۴ دیدگاه »

امید من،

چه بسیارند آن‌ها که از ترس خطرات شنا در دریا از لذت شنا در استخر دست می‌کشند!

با شهامت در استخرها شنا کن تا به مرور، خداوند شهامت شنا در دریا را به تو عنایت کند…

______________

به شخص می‌گویی نماز شب بخوان، می‌گوید «لا یکلف الله نفسا الا وسعها»، یا امام علی گفته «نفس را به اکراه به کاری که به آن میل ندارد وادار نکن» و از اینجور قرطی‌بازی‌ها!! این تابلوها شنا ممنوع در دریاست (دریایی مانند روزه در تمام ایام سال و دراز نکردن پا حتی در خلوت و امثال آن‌ها) و نه در استخر کوچکی مانند نماز شب!!

استاد پناهیان یک سخنرانی یک ساعته دارد در مورد اینکه اتفاقاً باید خیلی از اوقات در خستگی‌ها و آن زمان که نفس میل ندارد او را مجبور به برخی کارها کنی… (اگر دوباره برخوردم لینک خواهم داد)

اصولاً در جامعه‌ای که تمایل به خوش‌گذرانی و راحت‌طلبی دارد (یعنی همه جوامع بشری امروز)، بیان این آیات و روایات (که بر خود آسان بگیرید و خدا بیشتر از وسعت شما از شما نمی‌خواهد و امثالهم) یک سم است!!

ما شاء الله ۲

اعتقادات خاص مذهبی من هیچ دیدگاه »

این را هم برای یک سری تحقیقات برای آینده ثبت کنم: هفته قبل امام جمعه این آیات مربوط به ذبح اسماعیل را خواند و جای شما خالی از آن جریان چقدر گریه کردم. خیلی جریان عجیبی‌ست… آنجا دعا کردم که ای کاش این آیات در سوره صافات می‌بود که حالا که دارم آن‌را حفظ می‌کنم، این آیات هم در آن باشد و حفظ کنم اما خوب، گفتم امام جمعه گفته در سوره هود است. بنابراین در توئیت‌ها هم مشخص است که ثبت کردم: سوره هود را در صف می‌گذارم که حفظ کنم:

http://download.aftab.cc/img/hamid/hood.png

بعد فردا شبش آمدم سوره صافات را که فعلاً ۱۰۰ آیه‌ی اولش را تکرار می‌کنم که حفظ شوم، این بار کامل خواندم، دیدم جل الخالق! این آیات اصلاً در سوره صافات است نه سوره هود!!! (سوره هود یک جریان دیگر از حضرت ابراهیم است…) چشمانم داشت از حدقه بیرون می‌زد!

(این را داخل پرانتز می‌گویم: فعلاً از من نشنیده بگیر تا بعدها بعد از کلی تحقیق یک مطلب در موردش بنویسم: می‌دانی چشمانم چرا گرد شد!؟ این جریان را بگذار کنار این جریانات: ۱- چند وقتی هست که در قنوت وتر برای همسایه‌ها خیلی دعا می‌کنم. یعنی در حین تکرار آن چهل بار «اللهم اغفر للمؤمنین و المؤمنات» تک‌تک همسایه‌های اطرافمان را در ذهن می‌آورم و علاوه بر مرور رفتگانشان برای خودشان و فرزندانشان آرزوی سعادت و عاقبت‌به‌خیری می‌کنم. باور می‌کنی مدتی هست رابطه‌ام با همسایه‌ها خیلی بهتر و با محبت‌تر شده!؟ ۲- هر وقت می‌گفتم «اللهم اغفر للمؤمنین و المؤمنات…» و یا «اللهم انصر الاسلام و المسلمین» قبل‌ترها خیلی بین شیعه و سنی و… فرق قائل نمی‌شدم. می‌گفتم خدایا هر که گفته مسلمانم بیامرز و یاری‌اش کن… حتی آن کسی هم که در داعش است، به هر حال گول خورده وگرنه دارد با تمام وجودش برای اسلام خودش می‌جنگد، اگر راه دارد او را هم بیامرز. حالا بعد از آن جریان منا و پر رو بازی‌های آل سعود، وقتی این دعاها را می‌گویم، در ذهنم مرور می‌کنم که خدایا فقط شیعه‌ها را بیامرز و یاری کن!! حالا همینطور که داریم پیش می‌رویم اوضاع وحدت‌های بین مسلمان‌ها دارد وخیم‌تر می‌شود!! ۳- حالا این موارد را بگذار کنار آن مطلب «امید من، گاهی خودت را تنها ببین…» ۴- حالا این‌ها را بگذار کنار این موضوع که دیدی‌ای گاهی مثلاً یک اتفاقی می‌افتد و فکر می‌کنی مثلاً یک شخص از خانواده‌ات مرده [برای من پیش آمده… یا مثلاً خانواده‌هایی که مسافری در منا داشتند و از سرنوشت مسافرانشان خبر نداشتند و نمی‌دانستند زنده‌اند یا مرده]، یا مثلاً در ساده‌ترین حالت، احساس می‌کنی یک درس را افتاده‌ای و خیلی موارد دیگر، بعد دعا می‌کنی که ای کاش اینطور نباشد، می‌رسی خانه می‌بینی، نه آن شخص زنده است و مشکلی پیش نیامده یا مثلاً می‌روی نمره را چک می‌کنی می‌بینی نیفتاده‌ای… حالا به این سؤال فکر کن: آیا ممکن است آن شخص مرده بوده باشد و خدا یک لحظه دنیا را به عقب برگرداند و به خاطر دعای تو آن شخص را زنده نگه داشته باشد؟ یعنی آیا خدا این کار را می‌کند؟ یا مثلاً به این سؤال پاسخ بده: آیا ممکن است آن آیات در سوره هود بوده باشد و مثلاً به خاطر تو (دقت کن: بی‌جنبه‌بازی در نیاوری!؟ منظورم این نیست که به خاطر من! [حداقل من خودم که می‌دانم که تحفه‌ای نیستم] منظورم دعای تو هم هست. کلی ببین… این یک موضوع جالب است) دنیا را به عقب برگرداند و آن آیات را از سوره هود بردارد و بگذارد در سوره صافات؟ اگر کسی در مورد این نوع قضایا مطلبی جایی خوانده آدرس بدهد چون یک مدت است ذهن من را درگیر کرده که ببینم این موضوع شدنی هست؟ البته یک شواهدی وجود دارد از جمله آن روایت که: در قیامت یک بنده به خدا اعتراض می‌کند که «خدایا! در دنیا هوای ما را نداشتی!» خدا می‌گوید فیلم زندگی‌اش را نشانش دهید. بعد یکی یکی نشان می‌دهد که اینجا اگر ما دستت را نگرفته بودیم ببین چطور می‌خوردی زمین… این تا حدودی یعنی خورده بودی زمین و ما دنیا را به عقب برگرداندیم و نگذاشتیم اینطور شود. این‌ها جور در نمی‌آید مگر اینکه آن «خودت را تنها ببین» درست باشد. اگر تو تنها باشی مشکلی نیست، یک Replace ساده است! هر چند که اگر تنها هم نباشی چیزی نیست! نهایتاً چند میلیارد Replace ساده می‌شود!!! یعنی ذهن همه انسان‌ها را خیلی ساده اینطور ویرایش کند که فلانی نمُرده بوده یا مثلاً فلان آیه جزء سوره صافات است… ما کار را سخت می‌پنداریم… هشدار: این موضوع خیلی نیاز به تحقیق دارد فعلاً هیچ نوع برداشتی از آن نداشته باشید!)

ما شاء الله…

خطاطی‌های من, نقل قول‌ها (احادیث، روایات و ...) ۳ دیدگاه »

نمی‌دانم چرا ما عبارت «ما شاء الله» را برای اینکه کسی مثلاً چشم نخورد استفاده می‌کنیم!؟ جستجو نکردم که ببینم روایتی پشت سرش است یا مثل «و إن یکاد…» است که چند روز پیش در رادیو معارف شنیدم که هیچ روایت یا سندی نداریم که اگر این آیه را بخوانید مثلاً چشم نمی‌خورید!؟

این «ما شاء الله» خیلی عبارت عجیب و جالبی است. می‌دانی که معنی‌اش این است: هر چه خدا بخواهد…

من خودم برای آرامش دادن به خودم استفاده می‌کنم. هر چیز بدی که به من بگویی می‌گویم «ما شاء الله»…. مثلاً در گروه دوستان بحث بود که امتحانی که بیستم داریم خیلی وحشتناک است و استرس تمام وجودمان را گرفته و استادش فلان جور است و می‌افتیم و این جور چیزها، من خیلی راحت و بی‌خیال (نه به این معنی که درس نخوانم! یعنی بدون استرس) می‌گویم: ما شاء الله، لا حول و لا قوه الا بالله العلی العظیم… هر چه خدا بخواهد… (خواسته بیفتیم؟ مشکلی نیست! حتی به قول استاد رنجبران، گاهی خدا می‌خواهد شما در جامعه بی‌آبرو شوید، از این بالاتر؟ مشکلی نیست. خدا خواسته، ما شاء الله…)

یک دفعه یک آرامشی وجودم را می‌گیرد و حالا می‌روم سراغ کارم…

یا مثلاً از رانندگی به قم و آن جاده خطرناکش می‌ترسم، یک دفعه به یادم می‌آید که «ما شاء الله»، هر چه خدا بخواهد! اگر بخواهد بمیریم، در آن راه هم که نباشیم می‌میریم، بخواهد نمیریم، مثل یک راننده هزار بار هم که آن جاده را برویم، اتفاقی نمی‌افتد (إن شاء الله)

چند روز پیش هم که این را نوشتم و زدم به دیوار (دیوارهایی که پر شده از این نوع جملات و چه کیفی دارد!) که دائم جلو چشمم باشد و آرام باشم (روی آن کلیک کن، در ابعاد بالا ببین که مثل خودم لذت ببری! جان تو کیف کردم!!!):

این هم از تمرین ثلث که حالا به مرور بهتر خواهد شد:

(فعلاً بدون هیچ نوع سرمشق یا کتاب آموزشی می‌نویسم تا این امتحانات (که نعمتی‌ست برای انسان این «امتحان») تمام شود و وقتم آزادتر شود و فنی‌تر پیگیر شوم. فعلاً فقط کاشی‌کاری‌های محراب‌ها سرمشق ثلث است؛ آن هم نعوذ بالله، سرِ نماز!!!!! (شوخی) (چون دو برگه‌ای نوشته شده، سمت چپ با راست هم‌خوانی ندارد، مشخص است نه!؟)

این آیه را هم نوشته‌ام که کم‌کم انفاق‌های فسقلی که می‌کنم را بهبود بدهم! این وضعش نمی‌شود! هر چه دوست داریم را نگه داشته‌ایم برای خودمان و هر چه نمی‌خواهیم را انفاق می‌کنیم!!!

معنی آیه: به «انفاق» نخواهید رسید مگر آنکه از چیزی که خیلی دوستش دارید انفاق کنید.

یاد اواخر سوره صافات افتادم؛ جریان خواب حضرت ابراهیم و ذبح اسماعیل که بالاترین انفاق بود…

(به انضمام یک سری چیزهای دیگر که فعلاً نمی‌شود در ملأ عام گفت. فعلاً خصوصی در اینجا گفتم تا ببینم چه می‌شود)

بابا جون، بیکار نشین…

خاطرات یک دیدگاه »

روزی صد بار این جمله‌ی بابای خدا بیامرز در گوشم زمزمه می‌شود؛ تا می‌دید یک جا (مثلاً روی گونی برنج‌ها در مغازه) بیکار نشسته‌ایم، می‌گفت:

بابا جون، بیکار نشین… آب تو هاون بکوب اما بیکار نشین. جدول حل کن (عاشق جدول بود، بهترین هدیه به او جدول بود)، مجله بخون، بنویس خطت خوب شه… دائم این‌ها را در گوش ما تکرار می‌کرد.
________

خیلی به او حسودی‌ام می‌شود! با شش کلاس سواد، آنقدر مطالعه کرده بود و آنقدر شغل‌ها و چیزها را تجربه کرده بود که در هر زمینه‌ای برای خودش صاحب‌ایده بود! حیف، قدرش را ندانستیم… یعنی کم دانستیم…

شُکر

نکته ۱۶ دیدگاه »

برادر کوچک‌تر از اینکه زندگی بر وفق مرادش است دیشب همینطور پشت سر هم می‌گفت: خدایا شکرت، خدایا شکرت… (با اینکه کاملاً مذهبی است اما آن چیزی که باید باشد نیست؛ بنابراین در این مواقع به این شکر گفتن‌ها شک می‌کنم که نکند مصداق «فَأَمَّا الْإِنسَانُ إِذَا مَا ابْتَلَاهُ رَبُّهُ فَأَکْرَمَهُ وَنَعَّمَهُ فَیَقُولُ رَبِّی أَکْرَمَنِ» باشد و مثلاً امروز درآمد خوبی داشته که اینقدر شاکر است!؟ یا حتی شاید یک کمک اساسی به مسجدی که در حال ساختش هستند شده!؟)

همان لحظه در حال رفتن به بیرون از خانه بودم، رفتم در حیاط، صدای همسایه‌ی دیوار به دیوار (که اعتیادش پدر ما را درآورده) می‌آمد: خدایا شکرت، خدایا شکرت…

 

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

پی‌نوشت: هر چند باید هر کس برداشت خودش را از این جریان داشته باشد اما هدف من علاوه بر نظرات دوستان، این بود: گاهی «شُکر» (شکری که به معنی رضایت از وضع فعلی باشد) یک عامل بازدارنده است! آن معتاد هم از وضعش راضی است، برادر من هم راضی است و این یعنی برادر من هم اگر جای او می‌بود و مثلاً جیره امروزش می‌رسید، راضی می‌بود و خدا را شکر می‌گفت!
باید ببینیم خدا را برای چه چیزی شکر می‌گوییم!؟ شکر که یک خروار پول (که عامل بدبختی من شده است) به من دادی؟ اصولاً آیا این پول یا این وضع فعلی که عامل هلاکت من است، شکر دارد؟ یا باید به جای شکر چیز دیگری گفت؟
یک موضوع دیگر هم اینکه در فکرم که اصلاً این «شکر» تعریفش چیست!؟ قربان خدا بروم، چه رنج وسیعی برای آن در نظر گرفته… همه می‌گویند «شکر»!

مسجد تأثیر دارد

امید نامه, نکاتی برای بچه حزب اللهی‌ها ۲ دیدگاه »

امید من، مساجدی را برای نماز انتخاب کن که عالمان بیشتری دارد که در لذت نماز، بسیار تأثیر دارد…

__________

از مساجد شهرهای دیگر که بگذریم، دو مسجد در شهرمان هست که هر بار که می‌روم نماز، خیلی حال و هوای خوشی پیدا می‌کنم. تمرکز بیشتر، روحیه روحانی‌تر، بار بیشتر… و آن دو مسجد، یکی کنار یک حوزه است و اکثر نمازگزارانش طلبه‌های حوزه‌اند و دیگری مسجدی است که به مسجد معلم‌ها مشهور است! هر کس می‌رود آنجا احتمالاً مثل من معلم‌های چند دوره تحصیلی‌اش را می‌بیند. جالب است که معمولاً صف اول، معلم‌های معلم‌های ما می‌ایستند (پیرمردها)، صف بعد معلم‌های من، صف بعد امثال من و جالب‌تر اینکه صف بعد دانشجوهای ما هستند!!!

ظاهراً خدا به این نوع محافل نگاه خاصی دارد.

البته طبیعتاً عالمان شعور کافی برای ایجاد محیط آرام و تمرکزبخش برای مسجد را دارند. مثلاً می‌دانند که به مکبر هشدار بدهند که بسیار آرام و حتی بدون بلندگو تکبیر بگوید که حواس مردم پرت نشود، مکبر بچه‌ی کوچک نباشد که حواس همه را پرت کند، هوای مسجد نه خیلی گرم و نه خیلی سرد باشد، قرآن را چه کسی با ترجمه بخواند، حاج آقا خلاصه و مفید چند نکته بگوید و امثالهم… نه مثل یک مسجد که یک بچه چهار ساله را گذاشته تکبیر بگوید، با آن صدای تیزش آنقدر داد می‌زند که تا اعماق وجودت نفوذ کند!! وسطش هم با دوستش دعوا می‌کند، نصف تکبیر را هم یادش می‌رود بگوید، بعد که نماز تمام می‌شود تازه برای سلامتی‌اش صلوات هم می‌فرستند!! (یعنی باریکلا! خیلی عالی بود!) به او می‌گویم اینقدر داد نزن حواس مردم پرت می‌شود… می‌گوید فلانی گفته تا می‌توانی داد بزن وگرنه اخراجی!!. می‌گویم فلانی کیست؟ نشان داد، دیدم آبدارچی بی‌سواد مسجد که نمی‌تواند پول‌های جمع‌شده‌ی شب جمعه را بشمارد!!! وقتی او می‌شود خط‌بده‌ی مسجد می‌خواهی در آن مسجد آخرش به کجا برسی!؟

الفِقه، ثم المَتجَر

امید نامه, نکته هیچ دیدگاه »

امید من، تجارت بدون فقاهت به فساد کشیده خواهد شد. چه حکیمانه فرمود مولایمان که: الفقه، ثم المَتْجَر…

ای کاش که ابتدا علم و احکام دین بیاموزی و سپس به تجارت وارد شوی که دین، هم موتور است و هم ترمز…

______________

– امیرالمومنین علی (ع) مکرراً خطاب به بازاریان می‌فرمودند: «یا مَعْشَرَ التُّجّارِ، اَلْفِقْهُ ثُمَّ الْمَتْجَرُ، اَلْفِقْهُ ثُمَّ الْمَتْجَرُ، اَلْفِقْهُ ثُمَّ الْمَتْجَرُ». حضرت ابتدا توصیه به فراگیری فقه و سپس اشتغال به تجارت می‌کردند.

– عجب سختی و شیرینی‌ای دارد مبارزه با شهوت مال!! فکرش را هم نمی‌کردم اینقدر اراده بخواهد! اما من (إن شاء الله) از پسش برخواهم آمد… ? 

– فعلاً سخت‌ترین چیزی که در امور مالی تجربه کرده‌ام، پس دادن پولی است که از مشتری گرفته‌ای و به دلیلی باید الان آن را پس بدهی! به خصوص اگر کمی حق با تو هم باشد، دیگر خیلی سخت‌تر می‌شود! (و البته هر چیزی که سخت‌تر باشد راه بهتر و سریع‌تری برای پیشرفت است)

– روزهایی که فروش خیلی بالا می‌رود، نمی‌دانم چرا شبش یک احساس بدی پیدا می‌کنم! هنوز نفهمیده‌ام دلیل اصلی‌اش چیست!؟ (بدبختی است ها!! همه خوشحال می‌شونذ، ما یک حس ناامیدی و از اینجور حس‌ها پیدا می‌کنیم!)

– وقتی یک مالی به دستت می‌رسد، انگار همان لحظاتی قبل از به‌دست آوردنش جذابیت دارد، بعد که رسید از جذابیت می‌افتد به خصوص وقتی مثلاً می‌دانی باید تا چند روز دیگر ده میلیون تومان بدهی دانشگاه، انگار این مال اصلاً از تو نیست یک حس جالبی دارد که ای کاش انسان همیشه در مورد همه مادیات همین حس را داشته باشد! اصلاً از تو نیست!! قرار است چند روز دیگر بدهی به صاحبش…

ربِّ یسِّر و لا تُعَسِّر

الهی نامه من یک دیدگاه »

الهی، بر خودم سخت گرفتم که تو بر من سخت مگیری، فیَسِّر و لا تُعَسِّر

خواب‌های خوش

امید نامه, نکته هیچ دیدگاه »

امید من، اگر خواستی خواب‌هایی علمی و روحانی ببینی، قبل از خواب تا می‌توانی قرآن (با درک معنی) بخوان… اگر خسته‌ای، قرآن بشنو و بخواب… چه خوب که با بغض و اشک آیات خوابت ببرد که تأثیر دارد…

ما و دکترها!

اتفاقات روزانه ۶ دیدگاه »

یک گروه با دوستان هم‌کلاسی دکترا داریم، اعصابم را خرد کرده از بس دوستان چرت و پرت می‌گویند!! انگار نه انگار که خیر سرمان بزرگ شده‌ایم!!

کلاً از هر نوع جمعی بیزارم، این را هم مجبورم به خاطر هماهنگی با دوستان تحمل کنم…

پیغام من در گروه!!

  

Powered by WordPress
خروجی نوشته‌ها خروجی دیدگاه‌ها