انصافاً این اجنبیها عجب ضرب المثل جالبی دارند:
Those who can, do and those who cannot, teach
ترجمهاش میشود: آنها که میتوانند، انجام میدهند و آنها که نمیتوانند، درس میدهند!!
حالا شده است حکایت ما! ماههاست که دارم با خودم کلنجار میروم که بالاخره باید برای ارشد وقت بگذارم و بخوانم یا خیر.
شک ندارم که حتی اگر در بهترین دانشگاه ایران قبول شوم، قبل و بعد از ارشدم فرقی نکند! همانطور که در کارشناسی اینطور بود! چون برترین اساتید ما در ایران از نگاه من هیچ چیز از کامپیوتر نمیدانند! هیچ چیز! (توجه: این جمله به این معنی نیست که من میدانم)
خروجی این دانشگاهها را هم دیدهام! اکثراً فوق لیسانسهایی که هنوز در سادهترین مباحث کامپیوتری میلنگند.
با کمی اغراق میتوانم بگویم قبل و بعد از کارشناسی، من هیچ تفاوتی نکردم! هر درسی که بگویید، خواهم گفت که هیچ تأثیری در من نداشت! هر چه یاد گرفتم، مدیون آفتابگردان هستم و نه دانشگاه.
ارشد را برای چه میخواهم؟ برای اینکه قوانین دست و پا گیر دست از سرمان بردارند و اجازه دهند همچنان در دانشگاه درس بدهیم.
حالا مشکل همین جاست! تدریس را میخواهم چه کار؟
وقتی دهها طرح و سیستم بسیار جالب و جامع مثل تستا یا نمرا را که در ذهن دارم، لیست کردهام و آماده پیاده سازیاند که هر کدام تا سالها مشکلات ایرانیان در زمینههای مختلف را مرتفع میکند و میتوانم به راحتی انجام دهم، چرا باید ساعتها و ماهها وقت عزیزم را روی مباحث مسخره ارشد بگذارم و یاد بگیرم که به چند طریق میتوان از یک درخت بالا رفت و پایین آمد؟ (منظورم مبحث درخت در ساختمان دادههاست که بیشترین نکات کنکوری را دارد)
چرا حالا که یک برنامه (حتی کوچکترین برنامه) را مینویسم و چنان غرق در شادی میشوم که انگار چیزی بهتر از این نبوده است که به من بدهند، بروم به کاری بپردازم که چندان به آن علاقه ندارم؟
حالا که جوانتر هستم و مغز و ذهنم یاری میکند که برنامه بنویسم، چرا باید بروم درس بدهم؟ مگر نه این است که درس دادن یعنی ۹۰ درصد خروجی و ۱۰ درصد ورودی و به قول این ضرب المثل درس دادن برای آنهاست که نمیتوانند…
خلاصه ماندهام که چه کار باید کرد… میترسم خودم را درگیر ارشد کنم و دیگر فرصتی برای پیاده سازی طرحهای مورد علاقهام دست ندهد.
طبق معمول، میسپارم به خدا…
جمعه 24 دسامبر 2010 در 10:29 ق.ظ
سلام
من اگه جای شما بودم با این همه ایده وخلاقیت بدون شک وقتمو واسه ارشد نمیزاشتم ولی به یک شرط که خودتونم گفتین تدریس نکنم اما… اگه یه گوشه هایی از ذهنم به فکر تدریس باشم ادامه دادن کار بهتریه.آخه این ترم یکی از بهترین استادامون به همین خاطر که ارشد نداشت رو از دست دادیم ونشد که استاد پروژمون بشه در حالی که به جرات میگم هیچ کدوم از استادامون حتی همونایی که ارشد داشتن به پاش نمی رسیدن واین قوانین گاهی مزخرف عامل اصلیش بود.