یکی از عجیبترین زندگینامههایی که خواندهام و شنیدهام، زندگینامه حضرت یحیی (علیه و علی نبینا و آله السلام) بوده است.
فکر میکنم سه سال پیش بود که استاد عابدی (که خداوند امثال ایشان را پر کند بر روی زمین) در بحث گریه از ایشان تعریف کرد. زندگینامه عجیبی دارد! من ابتدا آنچه استاد عابدی گفتهاند را نقل میکنم و سپس بخشهایی که در اینترنت نیز هست:
در روایات داریم که حضرت یحیی دائماً در حال گریه از خوف خدا بود! به حدی که زیر چشمانش همیشه زخم بود. با کوچکترین اشاره به قیامت اشکانش جاری میشد. مادرش پارچههای مخصوصی بافته بود تا زیرچشمانش قرار گیرد و اشکها را جمع کند (و احتمالاً با پارچه جدید جایگزین کند)
در سنین کودکی وقتی میگفتند: یحیی! چرا نمیروی با بچهها بازی کنی، میفرمود: وَ ما خُلِقنا لِلَّعب. (این جمله را از آن زمان که استاد عابدی گفتهاند، دوست داشتهام و سه سال است که تکرار میکنم)
ما برای بازی آفریده نشدهایم!
حضرت زکریا (پدر حضرت یحیی) هر گاه میخواست در معبد صحبت از خدا و قیامت کند، ابتدا بررسی میکرد که مبادا یحیی در معبد باشد! 🙁
نقل شده است که یک روز حضرت زکریا ندید که حضرت یحیی در معبد است (شاید پشت ستونی بوده است) و صحبت از چاهی در جهنم کرد به نام «چاه وَیل» (که نام چاهی ژرف و عمیق است که پلیدترین گناهکاران و تبهکاران را روز قیامت و رستاخیز در آن سرنگون میکنند.)
حضرت یحیی به محض اینکه این را شنید، گریه کنان و «وا ویلا» گویان از معبد خارج شد و به سمت بیابان رفت… وقتی او را یافتند، آنقدر گریه کرده بود تا از هوش رفته بود.
عجیب است…
فکر میکنم اگر خداوند شناختی که به آنان داد، به ما نیز میداد تاب نمیآوردیم! باید همهمان دق میکردیم از خوف خدا…
چنان گناهآلود و پوست کلفت شدهایم که دعاهایی مثل کمیل، مناجات شعبانیه، عهد و … را با آن مضامین عجیب، به آسانی میخوانیم و انگار نه انگار! (معتقدم اگر حضرت یحیی این دعاها را آن زمان میداشت کافی بود یک بار بخواند تا از خوف خدا دقمرگ شود)
و اما برخی مطالب دیگر در وصف حضرت یحیی:
یحیی بن زکریا از پیامبران الهی بود که میان بنی اسرائیل می زیست.[۳] و به هدایت آن ها می پرداخت. در قرآن موسی و هارون و زکریا و عیسی و الیاس و چند پیامبر دیگر، از صالحان و انبیا شمرده شده اند.[۴] در قرآن نیز از او سخن به میان آمده است.[۵]
حضرت یحیی به نقل ابن عباس در سه سالگی به مقام نبوت نایل گردید و در پنج سالگی در جمع بنی اسرائیل سخن گفت و آنان را موعظه نمود. مادر یحیی خواهر مریم بنت عمران و به نقلی خاله وی بوده و در زمان حضرت عیسی می زیسته است.[۶]
حضرت یحیی زیاد از ترس خدا گریه می کرد،[۷] چنان که از گریه کنندگان تاریخ به شمار آمده است.
امام کاظم (ع) فرمود:”یحیی پیوسته می گریست و هرگز نمی خندید، ولی عیسی هم می گریست و هم می خندید”.[۸]
در خصوص نحوه و علل شهادت حضرت یحیی در تفسیر نمونه آمده است:
یحیی قربانی روابط نامشروع یکی از طاغوت های زمان خود با یکی از محارم شد، به این ترتیب که “هرودیس” پادشان هوسباز فلسطین، عاشق “هیرودیا” دختر برادر خود شد، و زیبائی وی، دل او را در گرو عشقی آتشین قرار داده، تصمیم به ازدواج با او گرفت!.
این خبر به پیامبر بزرگ خدا(ع) یحیی رسید، او صریحاً اعلام کرد که این ازدواج نامشروع است و مخالف دستور تورات می باشد و من به مبارزه با چنین کاری قیام خواهم کرد.
سر و صدای این مسئله در تمام شهر پیچید و به گوش “هیرودیا” رسید، او که یحیی را بزرگ ترین مانع راه خویش می دید تصمیم گرفت در یک فرصت مناسب از وی انتقام گیرد و این مانع را از سر راه هوس های خویش بردارد.
ارتباط خود را با عمویش بیشتر کرد و زیبایی خود را دامی برای او قرار داد و آن چنان در وی نفوذ کرد که روزی “هیرودیس” به او گفت:هر آرزویی داری از من بخواه که انجام خواهد یافت.
“هیرودیا” گفت:من هیچ چیز جز سر یحیی را نمی خواهم! زیرا او نام من و تو را بر سر زبان ها انداخته، همه مردم به عیبجویی ما نشسته اند. اگر می خواهی دل من آرام شود و خاطرم شاد گردد باید این عمل را انجام دهی!
“هیرودیس” که دیوانه وار به آن زن عشق می ورزید، بی توجه به عاقبت این کار تسلیم شد و چیزی نگذشت که سر یحیی را نزد آن زن بدکار حاضر ساختند اما عواقب دردناک این عمل، سرانجام دامان او را گرفت.[۹]
هنگامی که سر یحیی را بریدند خون به زمین ریخت و جوشیدن گرفت و از جوشش نیفتاد تا پس از سالیانی بُخت نصر بر بنی اسرائیل چیره گشت و آنان را قتل عام کرد تا جوشش خون فرو نشست.[۱۰]
[۳] خرمشاهی، دانشنامه قرآن، ج ۲، ص ۲۳۴۸؛ دایره المعارف فارسی؛ ج ۳،ص ۳۳۶۸٫
[۴] همان.
[۵] آل عمران (۳) آیه ۲۹؛ تفسیر نمونه،ج ۲، ص ۴۰۱٫
[۶] معارف و معاریف، ج ۱۰، ص ۵۷۹٫
[۷] عمادالدین اصفهانی، قصص قرآن، ص ۷۲۹٫
[۸] بحارالانوار، ج ۱۴، ص ۱۸۰ – ۱۸۸٫
[۹] تفسیر نمونه،ج ۱۳، ص ۲۹ – ۳۰، به نقل از انجیل متی، باب ۱۴ و انجیل مرقس، باب ۶٫
[۱۰] معارف و معاریف، ج ۱۰، ص ۵۸۰
سهشنبه 3 می 2011 در 6:09 ق.ظ
خداوند به سه طریق به دعاها جواب میدهد:
او میگوید آری و آنچه میخواهی به تو میدهد.
او میگوید نه و چیز بهتری به تو میدهد.
او میگوید صبر کن و بهترین را به تو میدهد.