چند ماهى مى شود که یک مقاله انتقادى براى دوستان روحانى نوشته ام.
با اینکه سه ماه از آن جریان مى گذرد و یک ماه پیش هم براى خوابیدن شرش یک عذرخواهى جاى آن گذاشتیم، اما هنوز آن مطلب دارد بین آن ها دست به دست مى شود و هر چند روز یک بار یک گروهشان تماس مى گیرند که یک گروه از طلبه ها دارند استشهاد و امثالهم جمع مى کنند که از شما شکایت کنند! (و البته هر چه منتظر شکایت مى مانم، خبرى نمى شود)
امروز به این فکر مى کردم که چرا باید آنها از من شکایت کنند؟ دلیل این شکایت چیست؟
نهایتاً با توجه به زمزمه هایى که از طرف آنها رسیده، به این نتیجه رسیده ام که: دوستانمان احساس تکلیف کرده اند! یعنى بر خود واجب دانسته اند که براى جلوگیرى از انتقاد تند از روحانیت و یا نعوذ بالله توهین به آنها* و براى اینکه من درس عبرتى شوم براى آیندگان، شکایت کنند و احتمالاً هر چه مجازات من، اشد باشد، آنها تکلیفشان را بهتر انجام داده اند!
به این فکر مى کردم که کمتر طلبه اى پیدا شد که احساس تکلیف کند که طورى رفتار کند که مصداق آن مقاله نشود!!
آرى، ما گاهى تکلیفمان را نمى دانیم:(
________
*خدا از دل من آگاه است که هرگز قصد توهین نداشته ام و البته مى دانم که در توهین، قصد لازم نیست…
چهارشنبه 15 می 2013 در 4:27 ق.ظ
پس حالا میفهمی چرا دارن پدر احمدی نژاد و مشایی رو درمیارن؟
البته گفته باشم من منکر اشتباهات این دو نفر نیستم.
چهارشنبه 15 می 2013 در 6:36 ق.ظ
سلام آقای نیرومند
اگه امکان داره مقاله تون رو تو سایت بزارین بتونیم ما هم بخونیم.
چهارشنبه 15 می 2013 در 8:25 ق.ظ
سلام.
اگر میخواستم بقیه بخونن که از روی وب پاکش نمیکردم!
چیز خاصی نبود… انتقاد کرده بودم که چرا در امام جماعات مساجد گهگاه برای نماز حاضر نمیشن و یا اگر کاری براشون پیش میاد با یک روحانی دیگه هماهنگ نمیکنن به جاشون بیاد… (البته خیلی تندتر از این 🙂 )