شرایط

اتفاقات روزانه, کمی خنده ۲ دیدگاه »

برادر بزرگ تر، ساعت ۶:۳۰ صبح از خانه می رود بیرون و ۸ شب می آید خانه!
بعد، از ۸ تا ۱۱ یا ۱۲ جلو تلویزیون است…
جدا از اینکه خودم و خودش از این نوع زندگی بیزار هستیم، همیشه با خودم می گفتم: اگر جای علی بودم، در این سه ساعت کلی کتاب و قرآن و دعا می خواندم…
این ترم، هر روز ساعت ۷:۳۰ از خانه می روم بیرون و ۹ شب بر می گردم!
وقتی می آیم، مثل جنازه جلو تلویزیون هستم تا وقت خواب برسد!!! حتی وتیره هم به نافله معمولی تقلیل داده شده!:

خنده به از گریه

امید نامه هیچ دیدگاه »

امید من،
خنده ی بر اثر بی گناهی بهتر از گریه بعد از گناه است… نکند گول لذتی که در گریه نهفته است را بخوری که هر چه، لذیذتر است، مشکوک تر است…

صدای خرد شدن استخوان هایم…

امید نامه هیچ دیدگاه »

امید من،
گناهی مرتکب نشدم مگر اینکه صدای خرد شدن استخوان هایم بر اثر سقوط را به وضوح شنیدم…

Powered by WordPress
خروجی نوشته‌ها خروجی دیدگاه‌ها