امید من، زهد را درست معنی کن…
اعتقادات خاص مذهبی من, امید نامه, دین من، اسلام دیدگاهتان را بیان کنیدامید من،
اگر به چیزی «نیاز داری»، (تا آنجا که در توان داری) بهترینش را بخر. موبایل نیازی داری؟ توان داری؟ بهترینش را بخر… ماشین میخواهی، متناسب با نیازت بهترینش را بخر…
فراموش نکن، زهد به معنی نداشتنِ بهترین نیست، بلکه به معنی نخواستن و نداشتن چیزی است که نیاز نداری (و صرفاً جهت تظاهر میخواهیاش) و دل نبستن به آن بهترینی که داری…
چه کسیست که باور کند علی (علیه السلام) شمشیر ناقصی و مرکب نحیفی و زره ارزانی تهیه میکرده است!؟
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
گاهی این کلمه «زهد» را ما چقدر مسخره تعریف میکنیم! مثلاً به متراژ یک خانه گیر میدهیم و آنرا خلاف زهد میدانیم… یا مدل ماشین را ملاک زهد قرار میدهیم!
بعد، میبینیم این تعریف یک جاهایی با تناقض رو به رو میشود!!!
مثلاً میرویم خانه پدری امام خمینی در خمین را میبینیم، میبینیم چقدر وسیع بوده! لابد ایشان زهد نداشته!؟
یا مثلاً یک بار یک آقایی در سمینار تلنگر یک کلیپ از ماهواره نشان میداد، در آن کلیپ این آقای عباسی (این مرد سیاست) داد میزد که: اون جوانی که میره ۲۰۶ سوار میشه توی خیابونهای تهران ویراژ میده… فلان است و فلان… بعد، مجری ماهواره همان لحظه یک عکس از رهبر نشان داد که ایشان در حال سوار شدن به (سمت راست) یک ماشین بسیار شیک (فکر میکنم BMW و طبیعتاً ضد گلوله) بود بعد میگفت: با تعریف آقای عباسی فکر میکنم رهبر ایران…
یعنی برای آنها که زهد را با ماشین میسنجند شبهه ایجاد میکرد وگرنه آن انسانی که زهد را درست معنی کند اگر ببیند رهبر سوار یک ماشین لوکس ضد گلوله میشود، میگوید خوب، نیاز او به عنوان رهبر که باید جانش از هر لحاظ حفظ شود، این است و هیچ مشکلی ندارد)
یادم هست زمانی که آیفون خریدم، یکی از نزدیکان (که میشود گفت یک مذهبی هفت آتشه است و البته آتشش هر وقت که به نفع خودش باشد، خیلی زود میخوابد) معتقد بود که: این پولها را اینطور حرام نکن! یک گوشی مثل من بخر یک ششم قیمت آیفون!!
از آن زمان تا حالا (ای کاش میشد معرفی کنم که از دوستانش بپرسید که) چند گوشی خریده و به خاطر عدم کارایی یا کنار گذاشته و یا عوض کرده (میشود گفت چند برابر هزینه من برای آیفون) و من همچنان همان آیفون را دارم و صد برابر او با آن کار انجام میدهم و جالب است که حالا وسوسه شده برود آیفون بخرد!…
اصلاً اگر این تعاریف را غلط در ذهنمان جا بیندازیم، خیلی شبههها در دین ایجاد میشود و این خیلی خطرناک است…
ضمن اینکه نباید سخنرانان را معصوم شمرد. این مشکلات گاهی از سخنرانان ما نشأت میگیرد. مثلاً مرحوم تهرانی چقدر به طلبههای بیچاره به خاطر داشتن موبایل یا مو نتراشیدن سخت میگرفت و گاهی به شوخی طعنه هم میزد. من یک بار که خیلی داغ بودم، به یک حاج آقا گفتم: فلان رفتار شما خلاف زهد است… شما مگر سخنرانی مرحوم تهرانی را نشنیدهاید که فلان جور گفت…
ایشان گفت: باید دید آیا فرزند مرحوم تهرانی هم موبایل ندارد؟
منظورش این بود که بله ایشان علی الظاهر با داشتن موبایل مخالف است اما تماسها را با گوشی فرزندش میگیرد… (البته این موضوع جای بحث دارد…)
نکند یک وقت ما با این افکارمان «سلفی» جلوه کنیم!؟ آنها هم انسان و مسلمان هستند فقط مفهوم «زهد» را «نداشتن بهترین» گرفتهاند!
این مطلب ادامهای بود برای بخش نظرات مطلب «امید من، بزرگ باش و بزرگ آرزو کن…»
پنجشنبه 25 سپتامبر 2014 در 3:15 ق.ظ
بله،منم امیدوارم استحمار مذهبی نشیم…
من معتقدم خوبه آدما بدونن :هرسخن جایی و هرنکته مکانی دارد.تو شهری که پورشه ،واسه یه عده پرایده دعوت به خیر الامور اوسطها بد نیست،به تلنگر نیاز دارن.حالا همینو بیا تو شهری بگو که از بس درگیر امور روزانن و خرج زندگی که حتی نمیتونن به ماشین فکر کنن!خب معلومه که قشنگ نیست…
داشتن بهترین ها خوبه اگه تو مکانی که زندگی میکنی بدترینی نباشه،و بادیدنش عذاب وجدان بگیری،نمیشه مخالف حرفاتون بود چون استدلال محکمی داره،ولی میشه بهترین رو جوری انتخاب کرد که ضرری واسه کسی نداشته باشه و یا حتی نفعی هم برای یه عده نیازمند داشته باشه.
جمعه 26 سپتامبر 2014 در 6:49 ق.ظ
پیامبر خدا صلی الله علیه وآله : کسی به بهشت میرود که آرزویش میکند و کسی از جهنم اجتناب میکند که از آن بیم دارد. و…
بله تو جامعه اسلامى ما، زهد درست معنى نشده و جا نیفتاده.به نظرم حتى خدا هم راضى نیست یه بنده اى بخاطر نداشتن وسیله اى خودش رو به زحمت و سختى بیندازه.(حدیث داریم که دین اسلام دین سختى نیست) مگه اینکه نیتش از داشتن،فخرفروشى به دیگران باشه که مذمت شده و نارواست.
با اینکه فکر میکنم معنى زهد بیشتر برمیگرده به پرهیز از کارهاى حرام و ناشایست تا ساده زیستى، اما یه شبهه اینجا برام پیش اومده؛ تو کتاب دین و زندگى سوم دبیرستان خوندیم که یاران امام زمان ساده زیست هستند، لباسهاى فاخر نمى پوشند و بر مرکب هاى گران قیمت سوار نمى شوند و …
تکلیف این جمله ها چى میشه؟! با حرف هاى شما که میگید بهترینهارو حین نیاز بخرید تناقض وجود داره!
من چندتا چیز دیگه هست که در موردش دچار تناقض میشم و تکلیفم رو نمیدونم. نظر اسلام و روان شناسان بعضى وقتا متفاوته و آدم گیج میشه مثلا روان شناسى میگه از یه شخص تعریف کنید بهش اعتماد به نفس میده اما از نظر اسلام بسیار نکوهیده است؟! چند مسأله دیگه هم هست که الان جاش نیست بگم…
چهارشنبه 8 اکتبر 2014 در 2:13 ب.ظ
من که نمیدونم و واقعن هم در این حد نیستم که یه کلمه رو که نه… یک معنایی برای چنین “مدخلی” ارائه بدم… – اصولن معتقدم این کار، کار ما نیست! – کلن آدمیزاد پیچیده و چند وجهیه… موضوعات مربوط به اون هم چند بعدی میشه… بعدشم در این روزگار که عصر تناقضهاس!
قسمت اول:
این وسط فک میکنم موضوع اصلی اینه که آقا سمت “محبّت به دنیا” نرو! (با یه تشدید بزرگ روی باء!) با هر بهانهای! این نفس لامصب! مثل یه بچهاس اگه لوسش کردی، هی با بهانههای مختلف براش قاقا خریدی، بهش رو دادی؛ ننر میشه! دیگه حریفش نمیشی!… مدام بیشتر میخواد و سیرمونی نداره… و آقا خیلی گیر لذتهای دنیا نباش… اینا ماله بچههاس…. (صحبت پناهیان داره تداعی میشه فک کنم!!) البته ایشون یه جور دیگه هم میگفت که میشی مثل بره! دغدغهات میشه زندگی برهای…
قسمت دوم:
نقل شده رسید یه امام رضا – جان جان – و گفتش که آقا این لباساتون انگار خیلی گرون قیمته و … خلاصه از همین گیرهای مثل نویسنده کامنت به نویسنده پست! که خلاصه زهد و از این حرفا… بعد آقا گفتن که… منافاتی نداره… خودتون (امام رضا + لباس گران قیمت) رو سرچ کنین! یا معصومین دیگر… ظاهرن امام باقر یا امام صادق بودن که بهشون میرسن و میگن آقا پدرتون امیرالمؤمنین – که الهی فداشون بشم – اینجوری نبودنا… و این زهد نیست خلاصه!… بعد آقا میگن ببین زیرش لباس زبر و سفتی پوشیده بودن، طوری که بدن احساس راحتی و لذت بهش دست نده … و برعکس اون آقاهه که گیر داده بود، زیر لباس ضایع و زبرش، لباس پنبهای… یه چیزی تو این مایه پوشیده بوده!
قسمت سوم:
و قسمتهای دیگه…! که بعله آقا یه جاهایی “عرف” هست… یه جاهایی نیاز… بحثی نیست؛ ولی مواظب باشیم، این نفسها… این نفس بهانه بیخودی درنیاره، آنچه که دلش میخواد رو براش منطقسازی کنه… (مثلن باغ با فلان درخت… آخه کجا ضرورته، آخه؟!…)
دعوا سر این “دلم میخوادهاس”! در همه شئون در همه اعصار! با بهانههای مختلف! بچهها رو دیدین یه چیزی رو میخوان شروع میکنن ناخودآگاه براش ضرورت بتراشن… که اگه این رو برام بخرین فلان میکنم… اصلن اگه این رو داشتم…
در این باب دنیا حرف شاید باشه… مراحل و مراتب مختلفی داره. ظرفیتهای مختلفی میخواد. ظاهرن آن طور که یادمه امام خمینی زمانی که نجف بودن… و طی مراحل سلوکی میکردن… موقع هندوانه خوردن، نمک میزدن به هندوانهشون که حتی این قدر هم نفسشان رو بهش توجه نکرده باشن… حالا این حرفا که اصلن مال ماها نیست. و خیلی از این حرفا رو که درکش نیست، اگه بگی به آدم میخندن…
تو ویکی فقه از زهد اینجوری یاد کرده! «زاهد، آنچه را آفریدگارش دوست دارد، دوست مىدارد و آنچه را آفریدگارش ناخوش دارد، ناخوش مىدارد و در حلال دنیا بر خود سخت مىگیرد (و از آن در حدّ ضرورت استفاده مىکند) و به حرام آن توجه نمىکند؛ زیرا حلال آن حساب دارد و حرامش کیفر»
ولی فک میکنم اینا بیشتر برمیگرده به یک چیزهای دیگری! بماند!
چهارشنبه 8 اکتبر 2014 در 2:45 ب.ظ
ما که دعوا سر لفظ و عبارت نداریم که؟ میخواهیم بگیم آقا زندگی یه آدم سالم مؤمن، پلنش مثلن اینجوری… این ورودیها… این… اهداف… استراتژیها… و نتیجه
در چنین مواقعی فک میکنم توصیفهایی که به صورت خطبه و جامع مطرح شده خیلی بهتر میتونه راهگشا باشه، تا احادیث پراکنده ای که تحلیل و نظامسازیشون واقعن کار فنی، تخصصی و… است…
مثل خطبه همام امیرالمؤمنین، که شرح احوال متقین هست… و در یک جلسه به صورت بسیار بسیار بسیار جالب، فنی، تخصصی و شگفت انگیزه…
ترجمه خواندن فایدهای نداره! چون آدم اصلن نمیفهمه واقعن!
شرحهای مختلفی هست، آقای پناهیان در حدود صد جلسه شرح دادن…
که البته من شرح آقای طاهرزاده رو خیلی خیلی بیشتر میپسندم، خیلی علمیتر و دقیقتر و نازتره… اصلن مغز آدم سوت میکشه واقعن… که واقعن متقین، در یک چنین شور و شعفی هستن… پس اینکه حافظ میگه “ای بیخبر از لذت شرب مدام ما” بیخود نیست…. و از این حرفا!
کسان دیگری هم هست… کتابهای زیادی و مفصلی هست در شرح این خطبه دیوانهکننده!
یا روایات مجتمع دیگری که شبیه هستند مثل:
+ نامههای امیرالمؤمنین
+ حدیث عنوان بصری (اتفاقن تو این فاز زهد و اینا خیلی حرفا داره!… ) (اخلاقی + سلوکی)
+ سفارشهای پیامبر به ابوذر
+ روایت اربعمأئه (چهارصد گزاره در سبک زندگی از حضرت امیر هست که در یک مجلس گفته شده خیلی جالبه)
و از این دست…
در باب روایات به صورت کلی هم کتاب “الحیاه” آقای حکیمی هم خیلی عالیه که به صورت خیلی جالبی با دسته بندی خاصی… که باید برید ببینید!
ولی آخر اینها راه حل سادهتر و عملیتر دیدن نمونههای از زندگی آدم خوبهای اطرافمونه… مثل زندگینامههای شهدا… مثلن شهید بابایی … جواب میده! خیلی!
یا
چهارشنبه 8 اکتبر 2014 در 3:22 ب.ظ
و در جواب فاطمه خانم:
منظورتون از روانشناسی چیه؟ روانشناسی با کدام رویکرد و نظریه؟ / زیستشناختی / رفتاری/ روانکاوی / انسانگرایی… تازه هر دانشمندی هم در هر کدوم از این رویکردها اجتهادهای خودشون رو دارن… کلن علوم انسانی اینجوریاند! چندین نظریه و رویکرد وجود داره و هر دانشآموختهای با هر کدومش بیشتر حال کرد همون رو پی میگیره! به صورت جامع یک حقیقت مشخصی که مثلن علمی با مختصات بشه تعیین کرد، نیست، نداریم!… گاهی نظرات در جهت عکس هم هستن،… بگذریم که اصلن بعضی تئوریها که الان توی متن درسی دانشگاههای ماست، در دنیایی که این علم ازش اومده منسوخ شده و ما هنوز داریم تکرار میکنیم!…. بگذریم…
ولی اگر منظورتون از روانشناسی یک علم، به معنای حقیقته، اگه میخواستیم برای “اسلام” یک اسم آکادمیکی انتخاب کنیم، شاید یکی از گزینههای اصلیاش “روانشناسی” بود!
تا آنجایی که من بلدم، اصلن “اعتماد به نفس” چیز خوبی نیست! واقعن… یعنی اعتماد به داشتهها… یعنی من خودم هیچی نیستم، و باید به یک چیزهایی تکیه کنم تا یه چیزی بشم… و بعد میبینیم یک انسان مثلن دماغش رو عمل کرد، اعتماد به نفسش زیاد شد یا یک نفری موهای سرش ریخت، و اعتماد به نفسش کم شد!… به همین سادگی، به همین مسخرهگی!
توی ادبیات دینی یک تعریفی هست به نام “کرامت نفس” که در روانشناسیهای جدید به اسم “عزت نفس” دربارهاش مفصل بحث شده… کتابهای قشنگی هم هست
ویلیام جیمز و ناتائیل براندن دو دانشمندیاند که قشنگترین بحثها رو کردن…
هر چند فک میکنم تفاوتهایی قابل توجهی بین “کرامت نفس” و “عزت نفس” باشه ولی نزدیکهای خوبی با هم دارن… فک کنم البته! نمیدونم!
تو اسلام هم اتفاقن این قدر که تاکید روی “کرامت نفس” شده رو خیلی چیزای دیگه نشده… اتفاقن تعریف کردن از دیگران هم در باب “تشکر” صحبت زیاد هست… بیشتر بحث تملق هست که نکوهش شده…
حالا نمیدونم منظورتون رو درست متوجه شدم یا نه… ولی کلن بیشتر اوقات تناقض در تصور ماست نه در حقیقت موضوع!
پنجشنبه 9 اکتبر 2014 در 1:47 ب.ظ
ممنون از توضیحاتت.
خیلی عالی بود.
دوشنبه 13 اکتبر 2014 در 2:17 ب.ظ
ان شاء الله به نور روشن و نازنین حضرت امیر – که الهی میشد و میتونستیم چشمهای مستش رو ببینیم… هی….. – هدایت پیدا کنیم… از همه بیشتر نویسنده روسیاه کامنت… کلن…
http://farsi.khamenei.ir/audio-content?id=7320
دوشنبه 13 اکتبر 2014 در 6:40 ب.ظ
سلام انارى عزیز، ممنون از پاسخگویى و توضیحات خوبتون.
من در رابطه با این پست اینطور متوجه شدم که داشتن مادیات بد نیست در اصل دل بستن و محبت به اونهاست که بده. دل بستن یعنى اگه نباشه ناراحت بشى و بدون اون نتونى ادامه بدى. پس اگه نباشه راحتتره چون طبیعتا آدمیزاد به همه چیز دل میبنده و کار خودش سخت تر میشه،اگه داشت باید مراقب باشه دل نبنده، شاید به همین خاطر شهدا یکباره از همه چیز دل کندن از مال و فرزند و خانواده تا آسوده خاطر شن.
در مورد مراحل سیر و سلوک کاملا موافقم که باید مراحل یکى یکى طى بشه وگرنه فهم مسائل گمراه کننده میشه مثل همون هندوانه اى که امام نمک میزدن و میخوردن گفتین خنده دار و مضحک میشه.
یکى از ویژگى هاى شهىد پلارک این بوده که بعد از خوندن دو رکعت نماز شب میخوابید و بیدار میشد تا دو رکعت دیگر بخواند.از او سؤال شد چرا؟ میگفت نفس را باید رنج داد تا پاک شد.
راستش من خیلى کتابهاى روان شناسى نخوندم و چیزهایی هم که خوندم در حد تخصصى نبوده، و اتفاقا پراکنده هم بوده، بخاطر همین بعضى وقتها برام شبهه پیش میاد و دچار تناقض میشم. در مورد اعتماد به نفس که حق با شماست غلطه و بهتره واژه کرامت یا عزت نفس رو براش بکار ببرىم البته من منظورم تملق یا
چاپلوسى نبود تعریف کردن واقعى از خصوصیات خوب فرد بود که اسلام مخالفه ،حتى فکر میکنم جایی خوندم که اصلا شخص تعریف شده رو نابود میکنه متأسفانه یادم نیست کجا خوندم، من فکر میکردم تعریف کردن یک جور توجه کردنه که نیازه فطرى آدمهاست…اما…بگذریم
در مورد حضور زن در اجتماع در همه عرصه ها چطور؟! مثلا یه کتاب راجع به حجاب خونده بودم که زن ها اصلا جایز نیست بیرون از خونه بروند حتى براى نماز تو مسجد ، مگر در مواقع خیلى ضرورى.
یه حدیث هم از پیامبر تازگیها خوندم: نماز زن در تنهایی، بیست و پنج درجه بر نماز جماعت او برترى دارد.
و همینطور:
نمازى که زن در تاریک ترین اطاقش میخواند در پیشگاه خداوند محبوبترین نماز اوست.
البته میدونم که فهمیدن اىن چیزها براى من شاید هنوز زوده…(مراحل باید یکى یکى طى بشه تا به اینها رسید اونوقت همه جوابها خودشونو به تو نشون میدن)
در مورد منابعى که معرفى کردید ممنون.
در مورد شهدا. هم زندگى نامه هاشونو دوست دارم و تا میتونم میخونم چون واقعا عاشقشم ، خیلى اعجاب انگیزه، جالبتر از همه اینکه چقدر زود به کمال رسیدن و مراحل سیر و سلوکو پشت سر گذاشتن و همه چیزو فهمیدن ، نه مثل ما با اینکه اینهمه میخونیم، کم کم میفهمیم و هنوز تازه اول راهیم.
من روان شناسى یک علم به معناى حقیقت رو ترجیح میدم به روان شناسى با رویکردهاى مختلف و سلیقه اى.
بله میدونم تناقض در تصور ماست نه در حقیقت موضوع، براى همین اول همیشه جستجو میکنم اگه به نتیجه نرسیدم صبر میکنم چون میدونم حتما یه جوابى داره و بالاخره زمانى به جواب درست میرسم.
بعضى وقتا فکر میکنم همه چیز خیلى ساده است فهم زندگى ، انسان و…اما بعدش میبینم در عین سادگى چقدر پیچیده است، ولى با خودم میگم نه ساده ى پیچیده که نمیشه فقط ساده اس ما آدما اینقدر پیچیده اش میکنیم ، اندازه ى پیچیدگى دست خود ماست و برا هر کس به اندازه ای میتونه پیچیده تر شه، مونده به اندازه بکارگیرى قوه عقل و ادراک. معتقدم خدا به همه به یک اندازه قوه ادراک بخشیده ، مشکل از خود آدماست با انتخابهاى غلط و الویت بندى هاى نادرست از قرار گرفتن تو مسیر درست باز میمونن، چون از اول به نداهاى درونیشون توجه نکردن محل ندادن بها ندادن، پس اگه الان وسط یه راه اشتباهن خودشون خواستن و انتخاب کردن که اونجا باشن، وگرنه اول راه، مسیر درست برا همه نمایانه،انتخاب با خودشونه، اگه راه درست رو پیش بگیرن، هر چى که برن راه براشون هموار و روشنتر میشه و کم کم همه علائم راه براشون واضح و مشخص میشه و جای سؤالى نمیمونه.
و در آخر چند تا حدیث زیبا از پیامبر در خصوص زهد:
محبوبترین بندگان نزد خدا ، پرهیزکاران گمنامند.
بنده به مقام پرهیزکاران نرسد مگر این که مباح را (نیز) به خاطر ترس افتادن در غیرمباح ترک نماید.
بهشت با ناملایمات و سختیها ولی جهنم با شهوات و لذات پوشیده است.
چهارشنبه 15 اکتبر 2014 در 1:23 ب.ظ
راستش اونقدرها هم که شما فکر میکنید من سرم نمیشه! سوالایی که مطرح کردین هم خارج از اطلاعاتمه… حتی همین بحث زهد حالا حالا حرف هست… نه اینکه هی سختتر بگیریم… نه حدود و مرزهاش… مثلن در مورد خانه توصیه شده بزرگ بگیرید (حالا نه بلندپروازانه)… مثلنش… که من بلد نیستم!
شما میتونید از مرکز ملی پاسخگویی سوالاتتون رو تخصصی و مفصل مطرح کنین، جوابهای خوبی میدن… تلفنی / چتی / فروم… آرشیو خوبی داره…
http://www.pasokhgoo.ir/
حوصله کتاب خواندن هم داشته باشین؛ این کتاب رو از دست ندین
“زن آنگونه که باید باشد” / از استاد طاهرزاده /
http://almizan.lobolmizan.ir/index.php/kotob/49-1389-05-08-05-33-32/266-1389-09-25-12-28-26
متن کتاب رو میتونید دانلود کنین…
موفق باشین
سهشنبه 21 اکتبر 2014 در 4:25 ب.ظ
خیلى ممنون انارى عزیز بخاطر راهنمایی تون.
با اجازه از مدیر وبلاگ میخوام یه کم درد دل کنم:
چقدر بده که زندگى همه پر شده از چشم و هم چشمى و فخرفروشى، نمى دونم از کجا بگم، از خانمایى که اگه طلاها و لباسهاى گرون قیمتشونو ازشون بگیرى بدون اونا هیچن، همه ى اعتماد به نفسشونو مدیون طلاها و لباسهاى فاخرشونن،همه ى دغدغه ها و فکرشون شده همین ها،همه ى هم و غمشون همین هاست. چندوقت پیش رفته بودیم عروسى یکى از اقوام دور تو یکى از روستا!! هاى همدان، چندتا خانم با هم حرف میزدن،،یه جورى راجع به لباس مجلسیاشون حرف میزدن که انگار هیچى بالاتر از اینها وجود نداره، یکیشون میگفت یه جا یه لباس دیدم خیلى خوشگل و نازه، مدلش اینجوریه…. قیمتش ۸۰۰تومنه!! اون یکى میگفت گرون نیست؟ میگفت چرا، ولى خب دیگه مجبوریم، اونم میگفت منم یه جایى هست میشناسم لباساش همه ۵۰۰،۶۰۰ تومنه، گرونه ولى منم میگیرم!…
من خیلى هارو دیدم که میرن قرض میکنن، به زور زحمت هرجور شده فراهم میکنن، فکر میکنید براى چى؟ برا اینکه فخر بفروشن به یه بنده خداى دیگه. یکى دیگه شون چند کیلو طلا به خودش آویزون کرده بود!! اینها تا کجا میخوان پیش برن؟ فکر میکنن تا کجا میتونن این چیزا رو همراه خودشون ببرن.و باهاش خوش باشن، شاید فکر میکنن هیچ وقت نمیمیرن…
این روزا همه چیز گرون شده، انگار فقط ارزونترین چیز انسانه، به نسبت این گرونیها، فخرفروشى وتجمل گرایى هم زیاد شده، بعضى چیزا رو میبینم واقعا حالم بد میشه، درست کردن چند جور غذا و اسراف و… تو اینهمه غرق شدن تو مادیات و زرق و برق، به نظر شما جایى میمونه واسه یاد خدا؟!
واقعا قدیما چقدر اعصابها راحت بوده که اینهمه چشم و هم چشمى و فخر و مباهات نبوده بخواهن تو این چیزها با هم رقابت کنن، الان یکى رو عروسى دعوت میکنن غصه اش میگیره که چى بپوشه، لباساش تکراریه، نسل جدید هم دستخوش این مدبازیها شده، چون میترسه اگه اون طورى نباشه از سوى دیگران طرد بشه و حتى جرأت اعتراض هم نداره بهش میگن تو امروزى نیستى. همش تقلیدهاى کورکورانه دریغ از یه کم تعقل…هر روز آرایشهاى سر و صورت و لباس با سبک هاى خاص با تقلید از آیین شیطان پرستى، پوشش هاى عجیب و غریب، خالکوبى، طرح هاى لاک ناخن ها، همه گیر شدن نمادهاى شیطان پرستى بدون اینکه حتى خود دخترها و پسرهاى جوون بدونند…واقعا هم جاى دختر و پسرها عوض شده…
و وقتى لباس موردنظر، وسیله جدید موردنظر، ماشین لوکس و دلخواهشونو میگیرن ، انگار به بى نهایت رسیدن!!…به نهایت خواسته هاشون رسیدن و خیالشون راحت میشه!!!!….
“باید از خویش بپرسیم چرا حجت حق… خیمه را امن تر از خانه ما می داند!!؟”
یا صاحب الزمان
سهشنبه 21 اکتبر 2014 در 4:47 ب.ظ
این هم در باب معانى زهد (از آیت الله ناصرى، شرح دعاى مکارم الاخلاق)
زهد چند درجه دارد:
۱- پرهیز از گناه
۲- دل نبستن به دنیا
۳- دل نبستن به غیر از خدا (بالاترین مقام زهد است)
زهد یک کلمه ى ۳ حرفى است که هر حرف آن اشاره به یک چیز دارد:
ز= ترک زینت ؛ مثلا نباید خانه ات را مثل موزه کنى یعنى پر از اشیاء گران قیمت کنى تا هرکس میبینه به به و چه چه کنه برات. یعنى به خواهش هاى نفسانیت جواب ندى.
ه= ترک هوا و هوس
د= گول نخوردن دنیا؛ نباید دنیا تو را گول بزند و از رسیدن به سعادت واقعى بازبمانى.
انجام واجبات و ترک محرمات درسته شاید نجات بخش انسان باشه اما مقام زاهد را ندارد، زاهد بنده خاص خداست…
دوشنبه 10 نوامبر 2014 در 4:58 ب.ظ
البته زهد عمل مستحبی است نه این که دوستان نظر دادند
زهد یعنی بی رغبتی به دنیا.البته شخصی می تونه از لوازم و وسایل دنیا استفاده کنه ولی وابسته نباشه این وابسته نبودن همان زهد هستش.
احتمال داره یک فرد سروتمند زاهد باشه ولی یه فرد فقیر زاهد نباشه.
خدا رحمت کنه آت الله مجتهدی رو :منظور ایشون از نداشتن موبایل در ۱۰ یا ۱۵ سال پیش این بود که چون مردم عادی ندارند شما هم نداشته باشید. جون اون موقع موبایل یه وسیله لوکس بود.و دلیل دیگه اینکه چون طلبه ها سرشون به موبایل مشغول می شد و بازیگوشی می کردند و در حوزه یه طلبه اگه بخواد به جایی برسه باید حسابی درس بخونه نه بازیگوشی کنه.
آخر کلام اینکه شان افراد هم با هم فرق می کنه شاید خریدن وسیله ای برای فردی اشکال نداشته باشه ولی بری فرد دیگری اصراف باشه
به نظر من افرادی که سوار ماشین میلیاردی میشن یا خونه آنچنانی دارند یا عروسی چند ده ملیونی یا چند صد ملیونی می گیرند(با توجه به این که خیلی ها نون شبشون رو هم ندارند) جز اصراف مرتکب چیز دیگه ای نمی شند حتی اگه سروتمندترین مردم هم باشند. واین فرد فرقی نمی کنه با کسی که هر سال حج می ره در حالی که اکثر همنوعانش گرسنه اند.
ا
چهارشنبه 12 نوامبر 2014 در 5:14 ب.ظ
درسته توی شرع هیچ جا بطور صریح حکم زهد به این شکل بیان نشده اما با موشکافی توی کتب دینی این صحبت ها که به طور کلی توی اسلام مطرح هست استخراج میشه.
فکر نمیکنم مثالی که زدید قیاس درستی باشه منظورم اینه هزینه حج رفتن میتونه ارجعیت داشته باشه به کمک به فقرا البته هر سالشو نمیدونم! اما هزینه کردن واسه داشتن ماشینهای لوکس و.. نمیتونه ارجعیت داشته باشه به کمک کردن به فقرا .به هرحال هرکس نگرش خودشو داره و هرکس رو جداگانه مورد محاسبه قرار میدن.یکی از دوستای من کمک به ساخت ضریح طلای حضرت عباس رو قبول نداشت و میگفت چرا بجای این کار پولها و طلاها رو خرج فقرا نمیکنن ائمه ما که اهل طلا و این چیزها نبودن، من خیلی سعی کردم متقاعدش کنم که درسته اماما راضی نبودن ما باید براشون بخواهیم و اماکن زیارتی از مقدساته وباید برا همیشه پایدار بمونه و ضریح طلا نشونه ارادت ما به ائمه اس…،اما قبول نکرد. فکر میکنم آدما خیلی وقتها توی الویتهاشون دچار اشتباه میشن و نمیتونن مهم و اهم رو تشخیص بدن.
ضمناً بیشتر مطالب این وبلاگ در جهت سوق به معنویت بالاست یعنی دور از بحث های کلیشه ایست و فضای عرفانی حکم فرماست این حرفها برای مخاطبین خاص عنوان شده وگرنه همه ما میدونیم که اکثریت افراد از این اوامر پیروی نمیکنند چون برای کسی اجبار توی دین نیست. اما کسانی که واقعا دوست دارند به لقای حق برسند و می خواهند توی این مسیر گام بردارند باید با جون و دل بپذیرند و بدونند که تا از خود و نفس نگذرند نمیتونن به خدا برسند.
وقتی خود قرآن میگه این دنیا بازیچه ای بیش نیست….ما قراره به خود خاک برگردیم پس هرچقدر خاکی تر باشیم به نفع خودمونه که خاک ما رو راحتتر میپذیره و تو دلش جا میده.و احتمال گناه هم کمتر میشه.
یه روز یه شخصی از قبرستانی میگذشته میبینه دارن یه قبری رو میکنن میره به قبر نگاه میکنه به سرازیری و تنگنا و تاریکیش….فکر میکنه و با خودش میگه “اون روزی که آخرش اینجاست و اون روزی که شروعش اینجاست به گناه کردنش نمی ارزه.” نقل به مضمون از آیت الله مشکینی
(دوستان یه وقت حرفهام خدایی نکرده حمل بر خودستایی نشه، من خودم کم گناه واشتباه نکردم و جون سالم از دسیسه های شیطان به در نبردم،امید دارم خدا خطاهامو ببخشه، پناه بر خدا)
یکشنبه 16 نوامبر 2014 در 6:45 ق.ظ
امام علی (ع):
أَلزّاهِدُ فِى الدُّنْیا مَنْ لَمْ یَغْلِبِ الْحَرامُ صَبْرَهُ، وَ لَمْ یَشْغَلِ الْحَلالُ شُکْرَهُ.
زاهد در دنیا کسى است که حرام بر صبرش غلبه نکند، و حلال از شکرش باز ندارد.