چند شب مانده به آخر سال ۹۰، پدر امام جماعت مسجد فوت کرد و یک شب بعد از نماز مغرب و عشاء برای پدرش مجلس ترحیم گرفتند.
من دورادور زیر نظر داشتمش که ببینم برای پدرش چقدر گریه میکند!؟ جالب است که هر چه روضه خوان از داغ پدر گفت و حتی یک جمله آتشین هم گفت و آن اینکه: حاج آقای فلانی! شما در سفر بودید و پدرتان فوت کرد، نبودید که آخرین لحظات بر سر بالین پدر باشید… اما یک قطره اشک هم از این بنده خدا استخراج نشد! ما هم گفتیم حالا که پسرش گریه نمیکند، ما کاسه داغتر از آش بشویم که چه بشود؟!! 🙂
اما عجیب آنجا بود که به محض اینکه روضه خوان گریز زد به کربلا و روضه امام حسین (علیه السلام) را شروع کرد، باور کنید این بنده خدا آنقدر بلند بلند گریه میکرد و خروار خروار اشک میریخت که من گفتم الان است که از حال برود!!!
***
امروز دعای ندبه شبکه یک در هویزه تشکیل شده بود. مداح میگفت: مادران شهدایی را میشناسم که پس از گذشت این چند سال، داغ شهیدانشان تا حدودی التیام پیدا کرده اما به محض اینکه روضه امام حسین را میخوانی انگار که بزرگترین داغ را دیده باشند برای امام حسین زار میزنند!
من هنوز نمیتوانم درک کنم که آیا واقعاً در این ماجرا رازی نهفته است یا خیر!؟
آیا این فقط یک تلقین است یا اینکه آن حدیث واقعاً صحت دارد که: از برای حسین گرمایی در دل مؤمنین است که تا ابد خاموش نمیشود!
باید چند ماجرای دیگر برایم اتفاق بیفتد تا کاملاً برایم ثابت شود…