ژوئن 14 14
امید عزیز و حنانهی لطیف من،
میدانم که هر گام که بر میدارم، هر لقمه که میخورم، هر ریال که کسب میکنم، بر روی نطفه شما تأثیر میگذارد.
خدا میداند آنقدر که نگران «سلامتی» شما هستم، نگران خودم نیستم.
خدا را شکر که «فرزند» را نتیجه زندگی «پدر و مادر» قرار داد تا آنها حساب و کتاب صحیحی برای خود داشته باشند…
مه 14 15
حنانه جان، دخترک زیبایم،
تو یک زن هستی و زنان بیش از هر چیز دوست دارند که زیبا به نظر برسند به ویژه در نگاه مردان…
حنانه ام، من صدها دانشجوی دختر جور واجور داشته ام، به تو اطمینان می دهم آنها که کمتر با خود ور رفته اند، زیباتر مانده اند. دختران پاک محجبه بسیار بسیار بسیار زیباتر از دختران هفت رنگ به نظر می رسند.
حنانه جان، مراقب زیبایی ات باش…
مه 14 06
حنانه جان، دختر مهربانم،
مردان گاهی ناخواسته آنقدر خسته می شوند که حوصله خودشان را هم ندارند چه برسد به دیگران…
ای کاش بشود در این مواقع کاری به کارشان نداشته باشی و اجازه دهی کمی بخوابند تا مغزشان آرام شود.
نکند در این مواقع تصور کنی که از تو خسته اند یا بیزار شده اند!؟
حنانه جان،
اخم مردان را جدی مگیر ؛)
آوریل 14 20
حنانه جان، دختر مهربانم،
مردان گاهی ناخواسته آنقدر خسته می شوند که حوصله خودشان را هم ندارند چه برسد به دیگران…
ای کاش بشود در این مواقع کاری به کارشان نداشته باشی و اجازه دهی کمی بخوابند تا مغزشان آرام شود.
نکند در این مواقع تصور کنی که از تو خسته اند یا بیزار شده اند!؟
حنانه جان،
اخم مردان را جدی مگیر ؛)
آوریل 14 08
حنانه جان،
حدس میزنم مانند پدرت به تدریس علاقهمند شوی و بنابراین بخواهی مدرس شوی. من برایت یک توصیه دارم که اگر مراعات نکنی از تو راضی نخواهم بود و آن اینکه:
دخترم، طوری برنامهریزی کن که مدرسِ جنسِ خودت (مؤنث) شوی. بر حذر باش از تدریس به جنس مخالفت. (به ویژه در سنینی که جوان هستی و به ویژه اگر مجرد هستی)
شاید بگویی: تو چرا مدرس جنس مخالفت شدی اما من نشوم؟
ببین دخترم، خیلی فرق است بین اینکه یک مرد مقابل یک گروه زن قرار بگیرد و صحبت کند با اینکه یک زن مقابل یک گروه مرد قرار بگیرد و صحبت کند!
شاید خداوند یکی از دلایل دیر تحریک شدن زنان را همین قرار داده باشد وگرنه همه پیامبران برای مراعات حال زنان ترجیح میدادند در معابد و مساجد بلند صحبت نکنند و به منبر نروند! اما میدانند که زنان با شنیدن صدای (عادی) مردان یا دیدن مردان در منبر تحریک نخواهند شد.
اما دخترم، آن زمان که تو برای یک گروه پسر جوان تدریس میکنی، نمیدانی چطور با اعصاب آن مظلومها بازی میکنی. چقدر باید در ذهنشان «اعوذ بالله» بگویند و چقدر احساس گناه کنند و حس خدادادی خود را سرکوب کنند و در عین حال مجبور باشند که به تو و صدای تو دل بسپارند.
برایت دعا میکنم که دبیر دبیرستان یا معلم مدرسه دخترانه شوی یا استاد درسی که پای منبرت مردان جوان نباشند… یا خدا را چه دیدهای شاید آن زمان که تو این مطلب را میخوانی به ما انسانهای بیسواد (یا شاید باسواد هوسباز و لجوج) قرن ۲۱ بخندی! بگویی: یعنی آن زمان عقلها آنقدر ناقص بود که انسانها نمیفهمیدند یک زن نباید برای یک مرد تدریس کند؟ واقعاً عقل بشر پرادعا به آن حد نرسیده بود که بفهمد کلاس مختلط بازدهی بسیار کمتری نسبت به کلاس غیرمختلط دارد؟ همانطور که ما داریم به انسان جاهلیت میخندیم که اجازه نمیداد قنچههایی چون تو شکوفا شوند. میخندیم به دوران بردهداری که عقل بشر آنقدر ناقص بود که خیلی از این اصول را نمیفهمید یا شاید نمیخواست که بفهمد اما بعدها فهمید یا شاید مجبور شد که بفهمد… دعا میکنم که انسانهای زمان تو بفهمند یا شاید مجبور شوند که بفهمند…
برایت دعا میکنم…
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
یادش بخیر، در دانشگاه چند مدرس مؤنث جوان داشتیم!! هیچ چیز از آن درسها یاد نگرفتیم! میدانی چرا!؟ چون نیمی از کلاس مجبور بودیم سرمان را پایین بیندازیم و به تخته و به ایشان نگاه نکنیم تا اندامها و موهای بیرون گذاشتهی او روحمان را آزار ندهد! چند روز پیش پروفایل یکیشان در linkedin را بررسی میکردم، دیدم هنوز همان ظاهر قدیم را دارد و ظاهراً بعد از ازدواج هم سر عقل نیامده!
پناه میبرم به خدا، یک کلاس داشتیم که استاد باردار بود… به خدا قسم من (به جای ایشان) خجالت میکشیدم بروم سر کلاس اما مجبور بودم بروم و از خجالت و حیا خیس عرق شوم…
ناگفته نماند که یک مدرس خانم هم داشتیم که البته هم سن مادر من بود و بسیار بسیار ابهت داشت. هر چند من باز هم در کلاس او دائم سرم پایین بود و ترجیح میدادم به او نگاه نکنم، اما واقعاً فرقی با مدرس مرد نداشت. هر چند که از جوانیهایش خبر ندارم! (البته از خانوادههای اصیل شهرمان هستند و بسیار مذهبی و باکلاس… و منظورم از باکلاس: خودشان را ارزان نمیفروختند)
مارس 14 26
حنانه جان!
امروز «عمو» ایمیلی برایم ارسال کرد که ضمیمهاش یک چیز باورنکردنی بود!
هدیهای به حنانه!
تا انتها بشنو:
http://download.aftab.cc/audio/hannaneh.mp3
مارس 14 14
دخترم، حنانه جان،
دیروز در کلاس به دانشجوها گفتم برای پروژهی درسشان یک موضوع دلخواه انتخاب و اعلام کنند. حدس بزن چه شد!؟ دخترانی که من دل خوشی از حجابشان در ظاهر و رفتار نداشتم، زودتر از بقیه و به دلخواه، موضوعاتی مثل «حجاب» و «امام زمان» را انتخاب کردند! حتی بعضی پسرهای شیطان به محض اینکه یکی از این گروهها گفتند «امام زمان» یک دفعه زدند زیر خنده. (به این معنی که شما را چه به امام زمان!؟) آنها هم خیلی مظلومانه گفتند: خوب مگه چیه!؟ امام زمانمونه دوستش داریم…
حنانه جان، دلم میخواست گریه کنم، نمیدانم در آن حال، چه شد که یاد تو افتادم. با خودم گفتم: نکند حنانهام مثل آنها امام زمانش را دوست داشته باشد، حجاب را دوست داشته باشد اما «غافل» باشد که با آن ظاهر و با آن رفتار، دارد به امام زمان و حجاب سیلی میزند!؟ نکند حنانه خود را بیاراید و «نداند» آن ظاهر دارد چه بلایی بر سر پسران و مردان میآورد؟
گفتم برایش جایی بنویسم که:
حنانهام!
مردان گاهی به یک لبخند تو بیچاره میشوند. آری، گاهی محتاج نگاه به یک تار موی تو هستند! گاهی به یک سلام تو خود را میبازند. گاهی همین که به سمتشان بروی و با صدای نازکت جزوهای، چیزی بخواهی فکرها میکنند… نه اینکه آنها پست هستند، که خواست خدا در این بوده است و اگر چنین نمیبود، نسل بشر هزاران سال پیش ور افتاده بود.
دخترم، من اصراری در نوع رفتار تو ندارم، فقط خواستم اینها را بدانی که «گاهی ندانستن عیب است» و خطرناک… و بهتر از من چه کسی باشد که اینها را به تو بیاموزد؟
حنانه جان، مراقب خودت و دیگران باش…
فوریه 14 20
حنانه جان،
امشب که در مسجد این آیه را خواندم ناخودآگاه یاد تو افتادم:
الرِّجَالُ قَوَّامُونَ عَلَى النِّسَاءِ بِمَا فَضَّلَ اللَّهُ بَعْضَهُمْ عَلَىٰ بَعْضٍ (۳۴ سوره نسا)
مردان، سرپرست و نگهبان زنانند، بخاطر برتریهایی که خداوند (از نظر نظام اجتماع) برای بعضی نسبت به بعضی دیگر قرار داده است…
دخترم، خداوند کریم برای زنان غیرت کمتری نسبت به مردان قرار داده. دلیل و صلاح این کار و زیبایی این حکمت را می گذارم شب ازدواجت به تو بگویم و یا شاید خودت بعد از ازدواج بفهمی…
دخترم، اگر مردی نباشد که به زن در مورد غیرتش سخت بگیرد، زن، ناخواسته و بدون اینکه تصورش را کند به سمت پرتگاه بی عفتی خواهد رفت. چرا که نسبت به غیرت کمتری که دارد، از نگاه خودش خیلی از کارها که مردش را آزار خواهد داد، ایرادی ندارد.
دخترم، در حالی که تو آرایش کردن (برای کوچه و خیابان) را زیبا بودن می دانی، همسرت و پدرت و برادرت این کار را بی عفتی می دانند. در حالی که تو عطر زدن و به خیابان رفتن را خوشبو بودن می دانی، آن ها آن را جلب توجه می دانند. در حالی که تو خندیدن با نامحرم را شاد بودن می دانی، مردان غیور این کار را دلبری می دانند. در حالی که تو لباس زیبایی که اندام متناسبت را نمایش دهد، هنر می دانی، آنها آن را بی حیایی می دانند.
دخترم، عزیزتر از جانم، اگر پدر، برادر یا همسرت و یا هر مرد غیرتمند دیگری به تو در مورد عفتت سخت گرفت، مباد که چیزی جز تشکر از او و از خدا که او را قوام تو کرده است بر ذهن و زبانت جاری کنی… باشد که خداوند بینا و دانا، این مبارزه با هوای نفس را برای تو آسان کند…
فدایی تو،
پدرت
فوریه 14 06
حنانه جان،
پیامبرمان برای هر دختری بر گردن پدرش حقی قرار داده و آن آموختن سوره نور است. (الکافی، ج ۶، ص۴۹)
پیشنهادی برایت دارم و آن اینکه در هفته یک شب در نماز وتیره ات بعد از حمد رکعت اول، سوره نور و مطففین (مجموعاً ۱۰۰ آیه) را بخوانی…
فوریه 14 03
حنانه جان، دخترم، تا این لحظه قریب به هزار شاگرد مؤنث (دختر و زن) داشتهام و تک تکشان را از لحاظ وضع ظاهر و درس و زندگی زیر نظر داشتهام.
به تو اطمینان میدهم که موفقترین، آرامترین و محبوبترینهاشان، محجبهترین و مذهبیترینشان بودهاند.
ای کاش میشد برایت درد و دلهای بد حجابترینهاشان که قبل از طلاق برایم نوشتهاند را اینجا بگذارم!
نمرات افتضاح “حواس پرت”ترین هاشان را بنویسم. .
حنانه جان، چشمانت را خوب باز کن! نکند خوابت ببرد! هر روز چندین بار به خودت آهسته سیلی بزن و از خودت بپرس: بیداری؟ حواست هست؟ میبینی؟ نکند بخوابی …
فعتبروا یا أولی الابصار (عبرت بگیرید ای صاحبان دیدههای باز)
_________
همین حالا شاید ده نمونه خوب و بد در ذهنم هست اما نمونه اخیر را میگویم:
در یکی از دانشگاهها تقریباً هر هفته در راهرو نگاهم به یک دانشجوی ولگرد میافتاد که وضع بسیار افتضاحی داشت! لباس بسیار تنگ، آستینهای بالا زده (که لابد بگوید ما خانهمان “مو-بر” داریم) و …
چند بار با خودم گفتم این اگر دانشجوی من میبود قطعاً سر کلاس راهش نمیدادم چون حواس همه را پرت میکرد … روز امتحان عملی یکی از درسها دیدم این هم آمده داخل! فهمیدم شازده دانشجوی خودم بوده اما یک جلسه هم سر کلاس نیامده.
گفتم مشکلی نیست، لابد مباحث را بلد بوده و نیاز نبوده کلاس بیاید. سؤال عملی را مطرح کردم و بعد از دقایقی رفتم نتیجهها را ببینم … به سیستم این دانشجو که رسیدم دیدم یک بوی تعفنی از او میآید مانند همان بوی تعفن دختران و پسران بیبند و بار. نفسم را حبس کردم و خواستم نتیجه را ببینم که دیدم هنوز هیچ کاری نکرده! آمدم با عصبانیت و تعجب به صورتش نگاه کنم که دیدم چه صورت زشتی با آن جوشها (که معمولاً روی صورت این نوع دختران و پسران پر میشود و وارد جزئیاتش نمیشوم) داشته و از دور معلوم نبوده!
موقع نمره دادن، تنها کسی که از درس به آن سادگی افتاد، او بود. نمرات دروس دیگرش را بررسی کردم، دیدم خوشبختانه این ترم اخراج خواهد شد …!
دسامبر 13 30
حنانه جان،
مسابقهای که زنان در خودآرایی بین خود گذاشتهاند، هر طور که نگاه کنی، نتیجهای جز شکست خودشان ندارد …
تو را بر حذر میدارم از شرکت در مسابقهای که میدانی بازندهای!
دسامبر 13 07
امید من!
مهمترین عامل کاهش عقل، طبق آیات و روایات، «لجبازی در پذیرش حق» است. (سوره جاثیه را بخوان)
اگر میدانی کاری که انجام میدهی، اشتباه و گناه است، حتی اگر نمیتوانی ترک کنی اما قبول کن که اشتباه کردهای و بابتش طلب بخشش کن. مباد که دنبال راهی برای پوشاندن اشتباه خود باشی که از این لحظه، «مهر زدن بر عقلت» شروع خواهد شد… بدان که اولین گام در توبه، این است که قبول کنی که اشتباه کردهای و عذرخواهی کنی. همین قبول و استغفار، به مرور راه راست را برایت روشن خواهد کرد و اگر بخواهی لجبازی کنی و قبول نکنی که این مسیر و این کار اشتباه است، هر روز بیشتر در آن باتلاق فرو خواهی رفت…
دسامبر 13 07
امید من، پسرم،
برخی گناهان بوی تعفن ظاهری دارند، برخی بوی تعفن باطنی و برخی هر دو را…
این بوی تعفن، مؤمنان را از تو دور نگه خواهد داشت چون آن ها خود خوشبویند و از بوی بد بیزار…
گناه اعتیاد به سیگار و هر نوع ماده حرام دیگر بوی تعفنش بر همگان مشخص است و همگان از آن فراری…
بدترین بوی عالم شاید بوی تعفن گپ زدن با نامحرم (تا مرز تحریک) باشد.
عزیزم،
مباد که تصور کنی بوی گناه را میتوانی با بوی عطر و گلاب بپوشانی…
حنانه جان، دخترم،
زنان به طور ژنتیکی بیشتر عرق می کنند. اگر این عرق با بوی تعفن یک گناه مانند بوی تعفن گناه گپ زدن با نامحرم همراه شود، دیگر هرگز قابل تحمل نخواهد بود…
عزیزتر از جانم،
بترس که گناهان به مرز رسوایی برسند…
_____________
جای بسی تأسف است که گاهی که بعضی دانشجوها (که با نامحرم بیش ازحد ریلکس هستند و وقتی پایش می افتد از ماهواره حسابی صحبت می کنند) صدایم می کنند که بروم بالای سرشان و ببینم مشکل سیستمشان چیست، از یک متری شان چنان بوی تعفنی به مشامم می رسد که سریعاً نفسم را حبس می کنم، مشکلشان را بدون توضیح رفع و فرار می کنم… البته حواسم هست که هر بوی تعفنی بابت گناه نیست اما مؤمن، بدبو نمی شود…
ژوئن 13 22
حنانه جان،
چادر یک نشان است که به نامحرمان چشم ناپاک مى گوید: من اهلش نیستم…
هر میزان که از حجابت بکاهى، ناخواسته مى گویى: تا این حد، اهلش هستم!
****
حنانه جان،
آن روز که چادرت را زمین گذاشتى، بدان که نسلت را به هوا فرستاده اى…
مارس 13 02
حنانه جان، دخترم،
برخی گناهان، دنبالهدار هستند…
اگر خودت را برای نامحرم آراستی، نه اینکه همان چند دقیقه که در حال آرایش بودی، مرتکب گناه شدی، که هر قدم که در کوی و برزن بر داری بر بار گناهات افزوده میشود.
و اگر برای خدا چنین نکردی، هر گام که بر میداری بر نورانیت خودت و زندگیات و پروندهات افزوده میگردد.
حنانهام، من تو را در انتخاب یکی از این دو، آزاد میگذارم اما التماست میکنم که به خاطر امیدمان و امیدهایمان راه دوم را برگزینی…
امید من، پسرم،
هر نگاه حرام و هر کلام و دوستی حرام با نامحرم که من و تو داشته باشیم، حنانهمان را بیشتر به خطر انداختهایم و من مطمئنم که تو طاقت لحظهای آزار او را نداری، همانطور که من ندارم.
امید من،
عزتت را حفظ کن. مباد حتی لحظهای به دختری که خودش خودش را ارزان فروخته نگاه بیندازی.
ارزش تو بالاتر از آن است که مجذوب کسی شوی که برای خودش ارزشی قائل نیست…
دیدگاههای تازه