مستحب و مستحب‌تر!

اعتقادات خاص مذهبی من, دین من، اسلام, نکاتی برای بچه حزب اللهی‌ها دیدگاهتان را بیان کنید

یکی از بزرگ‌ترین مشکلاتی که جوانان مذهبی به خصوص آن‌ها که تازه به دریای اسلام زده‌اند، معمولاً با آن مواجه می‌شوند این است که گاهی اوقات با خواندن یک حدیث یا یک آیه و فتوا و … همان را دوربینی می‌کنند و از دریچه آن به دنیا نگاه می‌کنند. در حالی که چیزی که ما در اسلام بیش از همه داریم “توجه به شرایط” است. ممکن است یک چیز، حرام مطلق باشد، اما همان چیز در شرایط دیگر، واجب می‌شود!
مثال واضح آن که همیشه زده می‌شود، خوردن گوشت مردار است. که در حالت عادی حرام است، اما اگر شرایطی پیش آید که شما از گرسنگی دارید هلاک می‌شوید و تنها چیزی که دارید، گوشت مردار است، اگر نخورید و بمیرید، جهنمی هستید. آنجا خوردن آن گوشت واجب است.

شاید فکر کنید: ای بابا! حالا چند درصد احتمال دارد یک انسان در شرایطی گیر کند که هیچ چیز نباشد، تنها چیزی که باشد، گوشت مردار باشد که حالا بخورد یا نخورد!
نه، اینطور به مسائل نگاه نکنید! این‌ها یک دنیا مسأله در پشت خود دارند.
منظور از این مثال دقیقاً گوشت مردار و گرسنگی نیست. این‌ها بیشتر تشبیه است.

***

دوستی دارم که جزء نفرات برتر قرائت و حفظ قرآن در شهر و استانمان است.
تقریباً هر شب در مسجد همدیگر را می‌بینیم.
مدتی پیش گویا این حدیث را خوانده‌اند:

امام صادق (علیه السلام) فرمود: من سبح تسبیح فاطمه الزهرا قبل ان یثنی رجلیه من صلاه الفریضه، غفر الله له
هر کس بعد از نماز واجب تسبیح فاطمه زهرا(س) را به جا آورد، قبل از اینکه پای راست را از بالای پای چپ بردارد، جمیع گناهانش آمرزیده می‏شود.

او از وقتی این حدیث را خوانده است، بعد از اینکه نماز تمام می‌شود، با هیچ کس دست نمی‌دهد، حالت نماز را حفظ می‌کند تا دیگران فکر کنند که در حال نماز است و شروع به تسبیحات می‌کند.
هر کجا می‌نشیند، همه به این امید که باید به هم دست بدهند، برای او دست دراز می‌کنند، اما معمولاً دست نمی‌دهد و یا اینکه بدون اینکه رویش را از قبله برگرداند، دستش را خیلی با اکراه دراز می‌کند و خیلی شل دست می‌دهد.

یک بار خودش به من دلیلش را گفت و گفت که: تصور کن! این کار، مثل این است که دوباره متولد شوی! همه گناهانت آمرزیده می‌شود!

از آن طرف، مؤمنینی در مسجد داریم که به محض اینکه نماز جماعت تمام می‌شود، سجده شکر را کمی به تعویق می‌اندازند یا کوتاه می‌کنند تا نظم دست دادن در صف به هم نریزد، خیلی به گرمی رو به مؤمن دیگر می‌کنند و دو دستی و محکم دست می‌دهند، من صدای گرمشان را همیشه می‌شنوم: قبول باشه إن شاء الله. حتی اگر مؤمن کناری آشنا باشد (مثل من) مثلاً می‌گوید: خدا پدرت رو بیامرزه.

آنقدر محبت‌هایی که بعد از نماز جماعت با این دست دادن بین مردم دیده می‌شود را دوست دارم که حد و حساب ندارد. همیشه در ذهن، تصور می‌کنم خدا احتمالاً این بنده‌ها را به فرشتگانش نشان می‌دهد و می‌گوید: ببینید چقدر بندگان مؤمنم زیبا با هم رفتار می‌کنند. حالا آن وسط، یکی هست که خود را از جمع جدا کرده. مؤمنان دست دراز می‌کنند و او دستشان را با سردی پس می‌زند!

شکی نیست که نه دست دادن واجب است و نه تسبیحات، هر دو مستحب‌اند، اما فکر می‌کنید کدام مستحب است و کدام مستحب‌تر؟ کدام نزد خدا مجبوب است و کدام اَحَب؟

شاید این تفکر درست نباشد، اما من فکر می‌کنم یکی از چیزهایی که در قیامت این دوست ما بابت آن باید جواب پس بدهد همین است: چرا به بندگان من اهانت کردی؟ چرا در حالی که او مملو از انرژی آمد که شادی‌اش از با خدا بودن و مکالمه با او را با تو تقسیم کند، تحویلش نگرفتی؟

یعنی گاهی اوقات انجام یک کار مستحب در شرایطی که مناسب نیست، حرام می‌شود.

نمونه بارز آن این است که: ما در احکام اسلامی داریم که انسان نباید خود را در مظان قرار دهد. مظان، اعلال شده، بر وزن مَفعَل و اسم مکان است (مثل مکتب). یعنی مکانی که به انسان ظن بد می‌رود. یعنی اگر می‌دانید عبور از یک پارک باعث بدنامی می‌شود، نباید از آنجا عبور کنید. هر چند که هیچ کس شک ندارد که فی نفسه عبور از پارک مشکلی ندارد.

در مورد مستحبات چیزی که خیلی‌ها دقت نمی‌کنند این است که با توجه به اینکه مستحبات بسیاری می‌توان تصور کرد، ممکن است چندین مستحب همزمان شوند. در این حالت مؤمن باید شرایط را بسنجد و افضل (برتر) را تشخیص دهد.
مثلاً ممکن است خواب و نماز شب همزمان شوند. فردا کار مهمی در پیش است و می‌دانید که اگر برای نماز شب بیدار بمانید، صبح از کار واجب و مهم‌تری باز می‌مانید. کدام افضل است؟ نماز شب یا خوابیدن و رسیدن به آن کار واجب؟ یک مؤمن متعصب، می‌گوید: من هیچ وقت نماز شبم ترک نشده پس حالا هم نباید بشود. اما یک مؤمن واقعی بصیرت دارد و بصیرت یعنی نگاهی فراتر از حد معمول. او فردا و فرداها را می‌بیند و به طور مثال نماز شب را به نافله وتر قناعت می‌کند…

من مطمئنم این دوست ما یکی از اضطراب‌هایش همیشه این است که نکند کسی دست دراز کند و این رفتار من به او اهانت باشد! آیا خداوند می‌پذیرد که انسان به خاطر یک کار مستحب که می‌شود حتی با کمی تأخیر انجام داد، علاوه بر رفتاری که به نوعی شکستن وحدت و جدا شدن از جمع و اهانت به مؤمنین تلقی می‌شود، انسان برای هر نماز، اینقدر اضطراب به خود راه بدهد و فکر و خیال کند؟ و نتیجه‌اش این شود که به مرور از هر چه نماز و جماعت و وحدت و دین است خسته شود؟ (هر چند که عادت و ترس نگذارد این خستگی را به زبان و عمل بیاورد و همچنان مؤمن باشد، اما خستگی از دین و لذت نبردن از آن در ظاهر و باطنش دیده شود)

 

البته:

دقت کنید که این نظرات، نیاز به تحلیل‌های بسیار دارد. چشم‌بسته قبول نکنید.
خود من می‌توانم برای نظراتم نقیض‌هایی بیان کنم:
به طور مثال شاید این دوست ما در مقام دفاع، بگوید: ایمان یعنی اعتقاد کامل به آن حدیث امام صادق. پس، من باید به آن حدیث عمل کنم یعنی بعد از نماز، سریعاً تسبیحات را شروع کنم و با کسی دست ندهم حتی اگر کسی خوشش نیاید. چون در دین اسلام «خواهی نشوی رسوا، همرنگ جماعت شو» (تقریباً) قابل قبول نیست! ما نباید همرنگ هر جماعتی شویم. (یعنی در حقیقت این در ذهن دوست ما باشد که من این جماعت را به مرور متقاعد می‌کنم که مثل من، ابتدا تسبیحات بگویند و بعد از تسبیحات دست بدهند)
در نهایت، چون دل‌ها به دست خداست، خدا خودش می‌داند چطور رفتار به ظاهر بدِ من را در دل مؤمنین خنثی کند و حتی باعث ایجاد محبوبیت شود. یعنی درست است که دست ندادن من ممکن است باعث شود به دیگران اهانت شود، اما چون من به دستور الهی گوش کرده‌ام، خدا اگر بخواهد، حب این کار و این رفتار را در دل مؤمنین می‌اندازد و کدورت را به دل‌هاشان راه نمی‌دهد. من با کمی تأخیر با آن‌ها دست می‌دهم، خدا خودش کار را درست می‌کند…
این هم دیدگاهی است که باعث می‌شود این موضوع هم مثل بسیاری از موضوعات (مثل مسأله خیر و شر که قبلاً در موردش صحبت کردم) کمی پیچیده شود، اما چیزی که من به عنوان یک انسان و یک دوست از این رفتار برداشت می‌کنم، کم محلی و دوری از جمع مؤمنین و کمی تفکر برتراندیشی است.

نکته آخر اینکه: مسأله دست دادن و جماعت یک مثال بود، شما آن‌را به تمام رفتارهای دینی گسترش دهید.
فکر می‌کنم لباس را روی شلوار گذاشتن، یک مستحب باشد (شاید هم نباشد، اما این روزها بیشتر نماد یک انسان کاملاً مذهبی است) اما شما اگر می‌دانید با این ظاهر، در محیط کار طوری به شما نگاه می‌کنند که انگار منکراتی هستید و نفوذ و اهمیت شما کم شود، شاید بشود لباس را اینطور نپوشید.
البته عرض کردم که این‌ها نیاز به تحلیل‌های بیشتر و بررسی شرایط دارد، وگرنه شاید شرایط کار باعث شود شما کم کم ریش‌هایتان را هفت تیغه کنید، با خانم‌ها راحت باشید، کرابات بزنید و خلاصه به مرور هر چه دارید از شما بگیرد! گفتم که همرنگ جماعت شدن چندان معنی ندارد. (یا اگر خانم هستید، شاید اگر محتاط نباشید به مرور شرایط باعث شود شما چادر را کنار بگذارید، بعد، کمی هم آرایش کنید، بعد کمی هم با نامحرم شوخی کنید که خشک نباشید و خلاصه به مرور از آن طرف بیافتید!)
اما اگر می‌دانید با چشم‌پوشی از برخی مسائل، زندگیِ آرام‌تر و لذت‌بخش‌تر و نفوذ معنوی بیشتری دارید، با احتیاط برخی مسائل مستحب را با مستحب‌تر جایگزین کنید. (دفت کنید که در مورد مستحبات صحبت می‌کنیم و نه واجب)
مثال می‌زنم: ممکن است من در جایگاه وو شرایط مدرس دانشگاه، بتوانم با کمی ظاهر عمومی‌تر، بهتر معارف دین را منتشر کنم. در حالی که اگر قرار بود ظاهری بسیار مذهبی داشته باشم (مثل لباس سفید با یقه چسبان، انگشتر عقیق، ریش بلند و قرنطینه کردن خودم نسبت به جنس مؤنث که البته بیشتر به رفتارهای متعصبانه شبیه است و نه اسلامی)، بعید بود با توجه به شرایط جامعه، حرفم شنیده شود چه برسد به اینکه در دل‌ها اثر کند.

به هر حال، به نظر می‌رسد باید کمی در برخی رفتارهای دینی تجدید نظر کنیم. عواقب کار را بررسی کنیم و بهتر را نسبت به خوب انتخاب کنیم.

۲ پاسخ به “مستحب و مستحب‌تر!”

  1. Nakisa گقت:

    به نظر من شما خیلی سختگیر و ریزبین هستید حتی خدا هم راضی نیست که ما اینقدر به خودمون سخت بگیریم، من به گناه های نامرئی اعتقادی ندارم چون کنترلش از دست ما خارجه. وگرنه تعداد مؤمن های واقعی به تعداد انگشت دست هم نمی رسه. حتی آیت الله بهجت هم میگفته فقط معصیت نکنید همین. البته من میدونم اینا همش بخاطر بینش بزرگ و آگاهی زیادیه که دارید، شما خیلی خوب همه جوانب رو در نظر میگیرید و نتیجه گیری می کنید خیلی نکته سنج هستید همه که مثل شما نیستن خب اون دوستی که گفتین وقتی این حدیث رو شنیده و بهش ایمان داشته خواسته عملیش کنه بخاطر اینه که فکر کرده بهترین کار و درست ترین کاریه که انجام میده حتی به ذهنشم نرسیده که ممکنه کم محلی به دیگران به حساب بیاد چون اصلا همچین قصدی نداشته نمونش خود من که همیشه این کارو میکردم اصلا متوجه همچین چیزی نبودم از وقتی که شنیدم تا این که این مطلب شما رو خوندم وقتی فکرشو کردم تازه فهمیدم تو این مورد حق با شماست.
    من یه سؤال داشتم شما خودتونم میگین صددرصد حرفامو قبول نکنین هیچ آدمی هم که کامل نیست بشه بهش اعتماد کرد بالاخره همه انسان هستن، منم توانایی اینو ندارم که تشخیص بدم عقاید شما درسته یا نه، باید چیکار کنم، مثلا با توجه به شرایط روحی من شما گفتین اگه غیبت کنم موقتا گناه نیست یا اگه باشه گناه های ما رو گردن میگیرید،بعد از کس دیگه ای سؤال کردم گفت نه استادتون اشتباه میکرده تحت هر شرایطی گناه گناهه. ما همه آدمیم همش زائیده های ذهن آدماست اینجوری که نمیشه من گیج شدم شکاک شدم نمیدونم کی حرف درست میزنه خیلی وقتا هم بررسی میکنم میبینم حرفا با هم منافات داره

  2. حسان گقت:

    دوست عزیز بهتر قبل ازاینکه نظری بدهی ابتدا راجب آن اول خوب تحقیق کنی واز فردی معتبر بپرسی بعد شکهای خودت را مطرح نمایی چه بسا در دل افراد دیگر شکهایی در دین واعتقاداتشان ایجاد کنی که در آن صورت گناه زیادی کردی لطفا نظراتت را اول به یقین برسان بعد در وبلاگت ثبت نما

دیدگاهتان را بیان کنید

*

Powered by WordPress
خروجی نوشته‌ها خروجی دیدگاه‌ها