مَن مَدَحَکَ فَقَد ذَبَحَکَ
دین من، اسلام, نقل قولها (احادیث، روایات و ...), نکته دیدگاهتان را بیان کنیدبارها شده که شنیدهام یکی پشت سرم شروع کرده است به تعریف و تمجید از من.
به خصوص در مورد شیوه تدریس و یا میزان اطلاعات.
حتی یادم هست یک بار اوائل تدریس، دو دانشجو که خواهر دو قلو هم بودند، آنقدر در خانوادهشان از ما تعریف کرده بودند که مادر و خاله آنها بلند شده بودند آمده بودند دانشگاه که ببینند ما چه موجودی هستیم!؟ میگفتند این دخترهای ما آنقدر تعریف شما را کردهاند که ما گفتیم برویم ایشان را از نزدیک ببینیم!!!!
هیچ چیز به اندازه این تعریف و تمجیدها برایم گران تمام نشده و نمیشود.
همیشه اگر از شما یک غول بسازند، دیگر انتظار هیچ خطا یا اشتباهی از شما نمیرود. آنها که تحت تأثیر قرار گرفتهاند، فکر میکنند شما اعجوبهای هستید که خطا در شما راه ندارد. بنابراین یک خطای کوچک شما چنان به چشمشان میآید که هیچ کدام از خوبیهای شما جلوه نمیکند. اما اگر برداشت خاص و والایی از شما نداشته باشند، حالا خوبیهای شما جلوه میکند و خطاهای شما قابل چشمپوشی به نظر میرسد.
همین الان، زندایی گرامم تماس گرفته بود. برای شرکتی که در آن مسؤول آموزش است، دنبال شخصی میگشت که بتواند به مهندسان شرکت به صورت حرفهای فلان نرم افزار را تدریس کند. (پیش از این هم تماس گرفته بود، اما گفته بودم که حوصله آمدن به شهر صنعتی را ندارم، اگر قبول میکنند که فلان مقدار به حق التدریس اضافه کنند، میآیم وگرنه یک نفر دیگر را پیدا کنید)
به هر حال، با توجه به اینکه خودش پیش از این، همین برنامه را پیش خودم یاد گرفته، میگفت خیلی تعریفت را پیش مدیر کارخانه کردهام. میخواستند زنگ بزنند از تهران مدرس بیاید، گفتهام مدرس میآورم بهتر از مدرسین تهران و خلاصه معلوم بود حسابی مدح ما را گفته است. چندی پیش داییمان هم آنقدر پیش یک رئیس شرکت تعریف و تمجید ما را کرده بود که وقتی برای ملاقات آن مدیر رفتم، دیدم فکر کرده من یک پا بیلگیتس هستم، چقدر ما را تحویل گرفت!
امروز دیگر ترسیدم این تعریفها کار دستم دهد. به زندایی تذکر دادم که: خواهش میکنم طوری تعریف نکنید که اگر خدای ناکرده یک سوتی کوچک دیدند، همه چیز را سر شما و ما خراب کنند که: این بود آن مهندسی که میگفتید؟!
دوستی دارم که حافظ نیمی از قرآن و بخشی از نهج البلاغه است.
یک روز گفتم: فلانی! تو حافظ کل قرآن و کل نهج البلاغه هستی و ما نمیدانستیم؟ گفت: نه، من ۱۵ جزء قرآن و بخشی از نهج البلاغه را حفظم.
گفتم: فلان مجری را بارها در جلسات مختلف دیدهام که بعد از اینکه قرآن میخوانی و بیرون میروی، با آب و تاب زیادی میگوید: حافظ کل قرآن مجید و کل نهج البلاغه… به نظرم به ایشان اخطار بده که این مدحها به نفع من نیست، حقیقت را بگویید. ممکن است دیگران فکر کنند من خواستهام یا طوری وانمود کردهام که حافظ کل قرآن به نظر برسم.
کمی جوش آورد و یکی از آن احادیثی که از نهج البلاغه حفظ بود را برایم خواند. چقدر از آن حدیث لذت بردم:
مَن مَدَحَکَ فَقَد ذَبَحَکَ بِغَیرِ سَکین
هر کس تو را مدح کرد، بدون چاقو سرت را برید!
همین را در برابر معصومین هم داریم. احادیثی داریم که به جایگاه بد مداحان در قیامت اشاره دارد.
حتی برای معصومین نیز حق نداریم چنان مداحی کنیم که نعوذ بالله یک گروه بشوند علی اللهی!! و یک گروه چنان که به حضرت عباس(ع) اعتقاد دارند به خدا اعتقاد نداشته باشند و در حقیقت با تعریف و مدح بیجای یک مداح از آنها، ظلمی شود به جایگاه آنها.
خداوند حفظمان کند از بریدن سر دیگران بدون چاقو.
یکشنبه 10 جولای 2011 در 12:27 ب.ظ
سلام؛
در کتاب اخلاق مرحوم شبّر مطلبی نوشته شده است:
صاحب جاه و مقام پیوسته جان و مالش در خطر و خودش مورد حسد و آزار دیگران است به مردم گرفتار و مختص بلاست. هر کس بین مردم معروف شود باید مشکلات بزرگی را تحمل کند و به همین خاطر است که بعضی آرزو می کنند سرشناس نشوند.
صاحب جاه همیشه بر جاه خود هراسان است از زوال موقعیتی که در قلوب مردم دارد، می ترسد. زیرا آنچه مبنایش بر قلوب مردم است در بی ثباتی شبیه خانه ای است که بر موج دریا بنا شود.
اشتغال به مراعات قلوب مردم و حفظ جاه و دفع کید حسودان و آزار دشمنان باعث غفلت از خدا و جلب غضب او در دنیا و آخرت است.
قناعت یکی از علاج جاه طلبی است زیرا کسی که قناعت کند از مردم بی نیاز و طمعش از انان قطع می شود و برای منزلتی که در قلوب آنان دارد ارزشی قائل نیست.
کسی که انسان را مورد مدح و ثناء قرار می دهد داری انگیزه هایی از جمله:
_ تسخیر قلب، زیرا بدست آوردن قلوب از کسب اموال محبوب تر است.
_ به خاطر ترس از شخص بزرگی این کار را انجام می دهد زیرا می داند که این تعریف و تمجید برای او لذت بخش است.
_ برای اینکه خودش را بین مردم نشان دهد از معروفیت شخص به نفع خود استفاده می کند.
علاج حبّ مدح و ثناء مانند حبّ جاه است به اضافه اینکه انسان بداند صفتی که او را به خاطرش مدح می کنند یا واقعاً وجود دارد یا نه، اگر چنین صفتی در او نیست در حقیقت مورد استهزا واقع شده و اگر وجود دارد یا کمال دنیوی است یا کمال دینی، اگر دنیوی باشد کمال وهمی و خیالی است و اگر دینی باشد منوط به خاتمه کار است.
بد نیست درباره مذمّت و نکوهش دیگران که معمولاً باعث ناراحتی ما می شود مطلبی بگویم از همین کتاب:
راه معالجه کراهت از نکوهش این است که بداند وقتی به خاطر صفتی مذمّت می شود: اگر آن صفت در او وجود داشته باشد به این وسیله به عیب خود بینا شده و باید خوشحال باشد و به اصلاح آن مشغول شود و اگر وجود نداشته باشد این مذمّت نکوهش کننده کفّاره گناهانش می شود و باز هم باید شکر کرده و به حال مذمّت کننده ترحّم کند که خود را هلاک کرده است. همانطور که نبی اکرم (صلی الله و علیه و آله) وقتی در جنگ احد دندانش شکست عرض کرد:” معبودا قوم مرا هدایت کن زیرا آنها نمی دانند”.
یکی از آفت هایی که ممکن است برای انسان بعد از این که به کسب مقام استادی نائل شد پیش بیاید این است که چون خود را اعلم تر از دیگران می بیند دیگر نمی تواند چون گذشته سؤال کند و از کسی در زمینه علمی کمک بگیرد و به مطالعه و مباحثه بپردازد. بزرگترین بدبختی حبّ جاه و مدح و ثناء “غرور” است که انسان را به بدترین جای جهنم می کشاند.
قل اعوذ برب الناس
موفق باشید
یکشنبه 10 جولای 2011 در 1:28 ب.ظ
سلام؛ عالی بود… ممنون.