گریه‌های عاشقانه و نه عاقلانه

دین من، اسلام, نکته دیدگاهتان را بیان کنید

در هر دینی مفاهیم و قضایایی وجود دارد که از نگاه عقل، کمی غیرقابل باور است.

یکی از خطرات علم نیز همین است که شما به مرور عادت می‌کنید به دنیا به دیده‌ی علمی و منطقی نگاه کنید.

به ویژه امثال بنده (تحصیل‌کرده‌های رشته کامپیوتر) که فقط با منطق قاطع ۰ و ۱ (صفر و یک) سر و کار دارند، باور کردن چیزی خارج از این منطق (اجازه دهید بگوییم منطق اعشاری!) سخت است.

ما عادت کرده‌ایم که اتفاقات باید در چارچوب منطق و علم تعریف شوند و بشود آن‌ها را نمایش داد!

بنابراین، باور کردن مفاهیمی مثل امام مهدی با سال‌ها عمر، مفاهیمی مثل به آسمان رفتن حضرت عیسی، حضور و ظهور حضرت خضر، معجزاتی مثل پیش‌بینی آینده توسط ائمه، حتی قیامت، اتفاقاتی مثل عاشورا با آن همه رخدادهای جورواجور که بسیاری از آن‌ها از زبان امامانی بیان شده است که در آن زمان متولد نشده بودند و غیره، سخت است و این دلیلی ندارد مگر بیش از حد منطقی شدن و نگاه به همه اتفاقات به دید علم و علت و معلول.

اما این یکی از آفات علم است. باید مواظب بود.

نباید علم آن‌قدر در انسان نفوذ کند که برای همه چیز یک دلیل علمی بیابد.

اگر اینطور باشد، سنگ روی سنگ بند نمی‌شود.

تصور کنید، یکی بگوید: عقل حکم می‌کند که انسان دلش به حال خودش بیشتر بسوزد تا دیگری. درست نمی‌گویم؟ هیچ عقل سلیمی پیدا می‌شود که بگوید شما جانتان را فدای همسر یا فرزندان خود کنید؟

این فقط کار عشق است که باعث می‌شود یک مادر تمام هست و نیست خود، راحتی خود، سلامتی خود، تفریح خود و همه چیز خود را پای فرزندان خود بگذارد و حتی اگر پسر، قلب او را از سینه در آورد و همان حال، زمین بخورد، خواهد گفت: وای پای پسرم خورد به سنگ!

 

در بحث دین نیز باید مراقب بود. نکند عقل باعث شود عشق را فراموش کنیم. گاهی باید به دیده عشق به دنیا نگاه کرد. حالا اگر بشنوی عباس، به آب رسید و هر چند عقل حکم می‌کرد که بخورد، اما نخورد، عاشقانه می‌گویی: لا رَیبَ فیه. [شکی در آن نیست]

حالا اگر بشنوی خدا می‌گوید اگر حسین نبود، دنیا را خلق نمی‌کردم، با نگاه عاشقانه می‌نگری و می‌بینی عشق بیشتر از این‌ها جا دارد…

اگر بشنوی زمین خون گریه کرد برای ابا عبد الله، عاشقانه قبول می‌کنی، عشق بیشتر از این‌ها جا دارد…

اگر بشنوی خدا علم زمین و زمان و تسلط بر آن‌ها را به معصوم می‌دهد، می‌گویی رابطه عاشقانه بیشتر از این‌ها جا دارد…

خیلی از بزرگان ما یکی از الهی! هایشان این بوده است که: الهی! ما را به مرگ عوام بمیران. و این یعنی الهی! نکند علم چنان در ما نفوذ کند که همه چیز را از آن نگاه ببینیم.

***

خودم به عنوان کسی که زندگی‌اش غرق در منطق و محاسبات و علم است، باید بسیار مراقب باشم. بنابراین، سالی یک دهه که حجه الاسلام هاشمی نژاد به شهرمان می‌آید، با کله به مسجد می‌روم و پای صحبت‌ها و به خصوص، روضه‌هایش می‌نشینم. سعی می‌کنم در مسجد، تمام منطق و علم را کنار بگذارم و مثل کسی که سواد ندارد، عاشقانه به صحبت‌هایش گوش دهم.

صحبت‌های او را تمرین نگاه عاشقانه و نه عاقلانه به مسائل دینی می‌دانم هر چند که سالی یکی دو دهه نیز پای سخنرانی‌های عاقلانه (مثل سخنرانی‌های استاد عابدی، استاد پناهایان و امثالهم) می‌نشینم.

وقتی نگاه عاقلانه را کنار می‌گذارم، می‌بینم چقدر روضه‌هایش جانسوز است، اما برادرم را می‌بینم که همیشه بعد از روضه می‌گوید من که گریه‌ام نمی‌گیرد.

راست می‌گوید، اوائل خودم هم همینطور بودم. حتی معتقد بودم اگر گریه‌ام هم بیاید نباید گریه کنم. چون این باعث می‌شود به هر مسأله‌ای که جانسوز بود بدون توجه به منطقی و علمی بودن آن بگریم. (البته این دیدگاه نیز تا حدودی باید رعایت شود. شما نباید برای هر چیزی گریه کنید. حتی روضه‌ای که مشخص نیست صحیح باشد) اما به هر حال، گاهی که مادرمان به محض شنیدن نام حسین یا دیدن حرم او گریه می‌کرد، می‌گفتم: مادرم! داستان برادرت، یعنی دایی جواد قابل باورتر و اشک‌آورتر از رویداد مربوط به امام حسین است. (داستان دایی جواد را در مطلب آیا ما واقعاً از مرگ نمی‌ترسیم؟ گفته‌ام. او جوان رعنایی بود که به تازگی ازدواج کرده بود با کلی آرزو. تازه خودش آجر به آجر خانه‌اش را روی هم گذاشته بود و یک خانه شیک برای خودش و زنش که به تازگی حامله شده بود، ساخته بود. یک روز با دوستانش با موتور به کوه می‌روند و در راه، در یک پرتگاه سقوط می‌کنند و ادامه ماجرای جانسوز که در آن مطلب گفته‌ام…)

اما وقتی با نگاه عاشقانه نگاه می‌کنم، هیچ چیز جانسوزتر از عشق امام و خدا نیست و باید حقیقتاً برایش خون گریه کرد.

به هر حال، بهانه این نوشته، یکی از روضه‌های جانسوز حجه الاسلام هاشمی‌نژاد بود که انصافاً تا به حال اینگونه رویم تأثیر نگذاشته بود.

دلم می‌خواهد این روضه اینجا باشد و حداقل خودم هر بار بیایم گوش دهم.

اگر خواستید، آن‌را از طریق لینک زیر دانلود کنید:
http://aftab.cc/uc/Hamid/hashemi_nejad_90_7_saveh32.mp3
و یا بشنوید:

برای شنیدن جانسوزترین بخش روضه، برسید به دقیقه ۵، جایی که می‌گوید: من برخی عبارات را در طول عمرم کمتر می‌گویم، چون می‌ترسم مردم حق مصیبت را ادا نکنند…

وقتی گفت: مُنّوا عَلَی الحسین.،انگار خواستم آب شوم و در زمین بروم. انسانیت را چه شده بود که امام زمانش بگوید: مردم! بر من منت بگذارید و به علی اصغرم آب دهید.

 

_____
کیفیت صوت ممکن است کمی بد باشد، چون با ساعتم ضبط کرده‌ام و فاصله با بلندگوها زیاد بود. از این بابت عذرخواهم. صدای بلندگو را باید زیاد کنید تا بهتر بشنوید.

۳ پاسخ به “گریه‌های عاشقانه و نه عاقلانه”

  1. ronak گقت:

    سلام؛
    درگاه عشق بسی بالاتر از عقل است / کسی آن آستان بوسد که جان در آستین دارد
    یا
    رحمت نکند بر دل دیوانه فرهاد / آنکس که سخن گفتن شیرین نشنیده است
    از دست کمان مهره ابروی تو در شهر / دل نیست که در بر چو کبوتر نطپیده است
    یا
    آنانکه محیط فضل و آداب شدند/ در کشف علوم شمع اصحاب شدند
    ره زین شب تاریک نبردند برون / گفتند فسانه ای و در خواب شدند
    موفق باشید.

  2. بنده خدا گقت:

    سلام؛
    گاهی اولین اشتباه، آخرین اشتباه خواهد بود!

    زمان زمان غـریبی است، عـاشقی سخـت اسـت

    و حرف حرف عجیبی است، عاشقی سخت است

    به راستی زمان زمان غریبی است. اما این که “عاشقی سخت است” نمی دانم؛ چون بسته به برداشت ما از عشق، می توان عاشقی را راحت یا سخت تصور کرد. این روزها، انجام بسیاری از کارها سخت شده است و سخت تر از هر چیزی، “انسان بودن” و “انسان ماندن” است. اعتقاد دیرینه من بر این است که هرکسی که توانست انسان خوبی باشد؛ می تواند یک پدر خوب، یک مادر خوب و یا یک معلم خوب باشد و کسی می تواند انسان خوبی باشد که به ارزشهای وجودی خود پی برده باشد. باید پذیرفت که ما هرچه به اصل و انسانیت خود نزدیک باشیم، به همان نسبت به خدای خویش هم نزدیک خواهیم شد.
    قلم زیبایی دارید موفق باشید.

  3. DokhtarePaeiz گقت:

    بعضی جاها بهتره به زندگی از دید علم و دانش نگاه کرد، مثلا من از طریق علم کامپیوتر یاد گرفتم به زندگی با دید کپسوله سازی نگاه کنم تا برام زیباتر باشه. . .

دیدگاهتان را بیان کنید

*

Powered by WordPress
خروجی نوشته‌ها خروجی دیدگاه‌ها