سال قبل با یکی از دوستان مشرف شدیم به باغ (خونه باغ) یکی از دوستانش در یکی از خوش آب و هواترین نقاط شهر.
انصافاً باغ نبود، بهشت بود!
در حین صحبت هایمان به صورت غیرمستقیم و زیرپوستی از او دعوت کردم که یک بار هم او بیاید باغ ما! (مسجد محلمان را می گویم!)
یک شب آمد… و او چندین ماه است که ظهر و شب می آید به باغ ما!
چند روز پیش به شوخی به او گفتم: فلانی! یک بار من آمدم باغ شما و یک بار تو آمدی باغ ما، من به باغ شما معتاد نشدم اما تو به باغ ما معتاد شدی، حالا خودت بگو: باغ شما با صفاتر است یا باغ ما!؟
خنده ای کرد و گفت: انصافاً باغ شما…؛)
خوش به حالتون منم دوست دارم تاثیرپذیرباشم برای اطرافیانم ومیخوام که با اخلاق خوب به این هدفم برسم
ما که نه از این باغ ها داریم نه از ان باغها…
ما یه باغ میخواییم که اینجاها پیدا نمشه …
از اون مدلها که شاعر میگه : من بر کنار رفتم تو در میان نشستی …