امید من!
به طفلی نگاه کن… بهترین استاد، بهترین کتاب، بهترین شرایط نتواند به او حتی کلمهای بیاموزد! چند ماهی که گذشت تازه زبان باز میکند، چند سالی که گذشت تازه راه رفتن میآموزد، چند سال بعد یاد میگیرد، چند سال بعد خیلی بهتر یاد میگیرد…
اگر گنجایش چیزی را نداشتی کمی به خودت مهلت بده. هیچ گاه عجله نکن حتی در عبادت…
کسی که تازه نمازخوان شده است چگونه میتواند حتی نافلههای شب را هم بخواند. مدتها باید فقط نماز بخواند، مدتی بعد بخشی را به جماعت میخواند، مدتی بعد نافله عشا را اضافه میکند، مدتی بعد نماز زیبای غفیله را میخواند، مدتی بعد یک رکعت نافله شب (وتر) و شاید دهها سال طول بکشد تا برسد به گنجایش خواندن کل نماز شب و نافلهها و عبادات دیگر…
پس، هرگز در ابتدا به حال کسی که بعد از سالها عمر به مرحلهای رسیده است که تمام نافلهها را میخواند و مکروهی از او سر نمیزند غبطه مخور و به خودت مهلت بده تا با اصرار به آنچه فعلاً در توان داری به آنجا برسی 😉
جمعه 1 مارس 2013 در 2:06 ب.ظ
مشکل اینجاست که عجله داریم..
یادمه وقتی میخواستم کاری انجام بدمُ کلی برنامه ریزی میکردم و تازه میگفتم دیر بهش میرسم بذار سرعت رو ببرم بالا..
وقتی سرعت رو میبردم بالا دلمو میزدُ بدتر عقب میفتادم..
سپاس از پست زیباتون
یکشنبه 17 مارس 2013 در 3:36 ب.ظ
به قـــولِ چارلی چاپلین
آموختهام که خداوند همه چیز را در یک روز نیافرید، پس چه چیز باعث شد که من بیندیشم میتوانم همه چیز را در یک روز به دست بیاورم
چهارشنبه 27 مارس 2013 در 12:01 ب.ظ
هزار خواهش و آیا
هزار پرسش و اما
هزار چون و هزاران چرای بی زیرا
هزار بود و نبود
هزار شاید و باید
هزار باد و مباد
هزار کار نکرده
هزار کاش و اگر
هزار بار نبرده
هزار بوک و مگر
هزار حرف نگفته
هزار راه نرفته
هزار بار همیشه
هزار بار هنوز …
مگر تو ای همه هرگز!
مگر تو ای همه هیچ!
مگر تو نقطه ی پایان
بر این هزار خط ناتمام بگذاری!
مگر تو ای دم آخر
در این میانه تو
سنگ تمام بگذاری!