نمیدانم این چه مرضیست که انسان دلش میخواهد دائم کارش را توسعه دهد!؟
هر چقدر فکر میکنم که چه لزومی دارد مثلاً شخصی که یک شرکت دارد و از آن، مخارج کامل زندگیاش فراهم میشود، به فکر شعبه دوم، خط تولید سوم، شرکت چهارم و امثالهم باشد، به نتیجه نمیرسم!
در کار خودم هم ماندهام! هر روز فکرهای جدید به ذهنم میرسد و نمیدانم چرا دست به انجامشان میزنم!؟ دائم فکر میکنم که:
– آیا این، حب مال بیشتر است؟ بعد میگویم: اگر اینطور است، خیلی از این کارها مثل همین savehseda.ir که یک هفته است بسیاری از وقتم را گرفته یا مثلاً بحث تهیه عکس ۳۶۰ درجه از کل شهر یا سانا یا مثلاً راه اندازی دورههای آنلاین یا پروژههای کوچک و بزرگ دیگر، نه تنها هیچ درآمد مالی ندارد، بلکه کلی هم خرج روی دستم گذاشته! پس چرا با این همه اشتیاق انجامشان میدهم؟)
– آیا برای رسیدن به لذت انجام آنهاست؟ (نمیدانم، شاید! اما وقتی دردسرهای بعدی را بررسی میکنم میبینم انصافاً نمیارزد! یعنی نبودن آنها ممکن است لذت بیشتری نصیبم کند)
– آیا نیت خدایی در آن دخیل است؟ یعنی مثلاً یک رئیس شرکت، شرکتهایش را توسعه میدهد که کارگران بیشتری داشته باشد و افراد بیشتری را روزی بدهد؟ (میبینم خداییاش خدا جایی نگفته آنقدر کارتان را توسعه دهید که فرصت برای خواندن چند آیه قرآن در روز و مطالعه و تفکر در آفرینش و غیره نباشد!)
– آیا… آیا؟ خلاصه کلی فکر و خیال میکنم که واقعاً چه لزومی دارد خودم را دائم درگیر نگه دارم و هر روز به فکر توسعه باشم؟
مثلاً روزانه چندین پیشنهاد وسوسه کننده میآید که موجب میشود به «توسعه کارها» فکر کنم. مثلاً یکی از مشتریها پیغام دادهاند:
ضمنا دارم سعی میکنم این سیستم رو به عربی و کردی ترجمه کنم.
هر وقت تمام شد فایل های ترجمه رو براتون ارسال می کنم. دارم این سیستم رو تو کشور عراق ترویج می دم
با دو تا کالج هم صحبت کردم و سیستم رو آزمایشی براشون نصب کردم.
اگر موفق بشم نمرا ۳ رو ازتون میخرم و به اینا می فروشم
این را که خواندم ترس برم داشت که اگر یک روز کار آنقدر وسیع شود که به زبانهای مختلف ترجمه شود و ما مثلاً نیاز باشد به زبان عربی هم پشتیبانی داشته باشیم چه میشود!؟
یا مثلاً دیروز بررسیهایم نشان داد که خیلیها با جستجوهای خارجی وارد سایت testa.cc میشوند! این یعنی تستا میتواند در خارج هم خریدار داشته باشد! بعد نشستهام کلی بررسی کردهام که چطور خرید آنلاین خارجی راه اندازی کنم؟ چطور تنظیم کنم که اگر کسی از خارج وارد سایت شد، سایت به زبان خارجی نمایش داده شود؟
یا مثلاً این پیشنهاد وسوسه کننده:
احتراما پیرو مذاکره تلفنی درخصوص تفاهم نامه با شرکت ما در تهران با حضرتعالی به استحضار می رساند:
برای گام اول ارائه محصولات دو شرکت در تهران و ساوه و اینکه در حوزه فعالیت های همدیگر بتوانیم خدماتی متقابل داشته باشیم اعلام آمادگی می نماییم
در صورت امکان اگر بتوانید یک بار به تهران تشریف بیاورید و از محل شرکت ما و پرسنل و نرم افزار و توانمندی ما بازدید نمایید و به هر نحو که بتوانیم حداقل در حوزه مالی و افزایش تجارت هر دو شرکت بهره مند گردیم
…
نمیدانم کار تا کجا پیش میرود!؟
همینقدر که فعلاً با چراغ خاموش حرکت کردهایم، آنقدر درگیر مشتریها شدهام که فرصتی برای یک مطالعه یا حتی کار روی پایاننامه ارشد نمانده 🙁 حالا اگر یک روز چراغها را روشن کنیم چه میشود؟
اما نهایتاً به این نتیجه رسیدهام که «توسعه» هم باید به لیست شهوتها اضافه شود! انسان دائم دلش میخواهد کارش را بیشتر توسعه دهد. آنقدر پیش میرود که یک وقت خبردار میشود که تمام زندگیاش درگیر کار و پول و شغل شده است! باید با آن مقابله کرد…
یکشنبه 8 سپتامبر 2013 در 1:54 ق.ظ
حمیدجان ذهنت را با این مسایل خراب نکن. نمی گویم دست از عبادت بکش ولی یادت باشد کلی هم روایت برای کار و تلاش داریم. نیت مهم است. حتماً این جمله مرحوم آیت الله فاضل لنکرانی در مورد کار را شنیده ای: “من ۵۰ سال است دارم اسلام میخوانم. بگذار خلاصهاش را برایت بگویم. واجباتت را انجام بده. بهجای مستحبات تا میتوانی به کار مردم برس، کار مردم را راه بیانداز. اگر قیامت کسی از تو سوال کرد، بگو فاضل گفته بود.”
یک شرکت بزن و چند نفر نیرو استخدام کن و توسعه سیستم را به روش اصولی به آنها بسپار و خودت به کارها نظارت کن. بازار کار درست می شود چند نفر ارتزاق می کنند بواسطه شما و کلی انسان هم از نتیجه کار شما بهره مند می شوند. این خودش به یک دنیا کار مستحبی ارجحیت دارد.
یکشنبه 8 سپتامبر 2013 در 2:37 ب.ظ
سلام
من هم با نظر ایشان موافقم
بهتره جوانی آدم برای خدمت به مردم بگذره شاید در زندگی خیلی افرادی که ما فکرش رو هم نمیکنیم این علوم تاثیر بسیار مثبتی داشته باشه
دوشنبه 16 سپتامبر 2013 در 11:14 ق.ظ
منقول است که موتور حرکت آدمها یک سری انگیزههاست… خیلیها خواستند منشأ و سرنخ اونها رو کشف و تحلیل کنن…
ظریفی میگفت آدمها در پس کارهاشون دنبال دوتا چیز هستند. رسیدن به محبت و قدرت!
حالا اینکه محبت چیه و قدرت یعنی چی بماند…
این رو حاج آقای پناهیان میگفت…
از طرفی شرایط دنیا در هزاره جدید یکمی فرق کرده …
یا شاید هم اوضاعت داره یه کمی مثل من میشه! قدیمها یادمه یک روایتی رو که الان فقط مضمونش رو یادم هست که… اونی که خدا حوصلهاش رو نداره سرش رو شلوغ میکنه! نمیدونم والله اعلم!
چهارشنبه 17 دسامبر 2014 در 9:40 ق.ظ
سلام استاد!
با کمال احترام و محبت، کاملاً مخالفم. تو شرایط امروز کشور که تنها تولیدات ملی قابل اعتنا نفته و جوان ها از بیکاری دارن می میرن، ایجاد اشتغال، ثوابش از نماز جماعت خیلی بیشتره… سفره ای پهن کردن که عده ای خلق الله بهره مند شن و جامعه هم بهره ببره، شلوغ شدن سر توسط خدا نیست…. اگر شما هم بتونید شغال ایجاد کنید و کسی رو استخدام کنید و نکنید، گناهه.
موفق و سلامت و سربلند باشید؛ که هستید! 🙂
چهارشنبه 16 مارس 2016 در 2:24 ب.ظ
گویند: آدمیزاد پیر می شود اما دو خصلت در او جوان می شود، یکی حرص و دیگری آرزوی طولانی.