جولای 14 10
امید من، در زندگی برای هر انسانی شرایطی پیش می آید که احساس ترس می کند… من سال ها پیش سخنی از امام علی (علیه السلام) خواندم که بسیار کمکم کرد برای غلبه بر ترس. آن را برای تو نیز می گویم، شاید که مؤثر افتد:
امام در مورد شجاعت مالک اشتر نخعی می فرماید: اگر در شبی تاریک و ظلمانی و در بیابانی وحشت آور و خموش در حال راه رفتن پای بر پستان ماده سگی بگذارد و آن سگ ناگاه برجسته و حمله کند در این حال مالک حتی پلک بر هم نمی زند.
امید من، هر گاه که ترس های کوچک این زمان به تو رو آورد این وصف حال را مرور کن. مگر آرزو نمی کنی که به جایگاه همچو مالک برسی؟ شجاعتش را ببین!
جمعه 11 جولای 2014 در 2:35 ب.ظ
یک نکتهای هست در تواناییهایی نفس از یکجایی به بعد! و آن اینکه تا یه جایی میشه به قوت نفس شخصی اتکا کرد… در هر چیزی مثل ترس، اراده، امید،… از این دست… از یک مرحلهای به بعد بالاخره… آدمیزاده ضعیف است… خود خدا میگه… آخرش میشکنه…
یادم آقای پناهیان یه بار همین روایت رو میخواند و بعد این جور میگفت (حالا نمیدونم ادامه روایته یا استنباط خودشون بود) که بخاطر اینه که به خدا اعتماد داره، اینکه هر اتفاقی قرار بیافته از طرف اوست. از کوچکترینهاش… و اعتماد به خدا، چنان آرامشی به مالک داده که هیچ چیز دیگری نمیتونه آب توی دلش رو تکون بده… (نقل به مضمون)
توحید، ناتوانترین آدمها رو ابر “سوپر من” میکنه!
یکجور حس که همیشه تو بغل خدا هستی… در واقع این رو بدان… شاید الان خدا میخواد یه تیکه گاز گرفته بشی… یا هر چی… خوب میخوایی چی کار کنی؟ (خلط نشه… این اعتقاد ترس رو میبره نه اینکه آدم رو تسلیم موقعیت کنه…)
یک نکته ظریف در همه حالتهای بد درونیمان هست، شاید بشه گفت فصل مشترک همهشونه… که در روابطمان آشکار میشه هست… در بدخلقیها، دعواها، ناراحتیها، افسردگیها، ناامیدیها….، و آن هم…. یکجور احساس تــــنــــهــایـــیه… یک غربت خاصی توی چشمهای آدمها میشه دید…
که “توحید” دوای این درده…
اتصال و اعتماد به غنیترین منبع هستی… اگر به میزانسن زیبای روایت دقت بشه شاید بیشتر از هیچ روی این نقطه حساس آدمیزاده تاکید کرده… و داره اون تنهاییاش رو پررنگ میکنه…. که وسط بیابان تاریک… حس تنهایی… نمیدونم!