سپتامبر 14 23
امید من،
لحظهای ترس و شک به دل راه نده! آرزوهای بزرگ کن و خودت را برای تحققشان آماده کن.
نترس، محکم بگو «و اجعنا من خیر اعوانه و انصاره» و جملاتی که میخواهی در محضرش بگویی را برای لحظه ظهور و حضور آماده کن.
با شهامت بگو «و احشرنا مع الابرار» و از دلت آنها که دوست داری کنارشان باشی را بگذران.
نترس، بهترینِ دنیا را بخواه… برای خانهی بزرگت نقشه بکش. برای ماشین عالیات جایی مشخص کن. برای باغ زیبایت درختهای میوه تعیین کن. خودت را برای سفر به دور دنیا آماده کن. برای نسل بابرکت و پاکت نام انتخاب کن…
نکند فراموش کنی که «إنه علی کل شیء قدیر».
چهارشنبه 24 سپتامبر 2014 در 4:36 ب.ظ
آقای قرائتی میگفتن (نقل به مضمون) که یه طلبه جوان بودم، رفته بودم مشهد. دعا کردم که خدایا دلم میخواد برای دکترا، مهندسا، معلما، پلیسا… خلاصه همه صنفها رو اسم میبرن و میگن که دلم میخواد برا همه منبر برم! بعد خودشون میگن اون لحظه پیش خودم گفتم الان امام رضا – درودها … – به من دارن میخندن… که این بچه طلبه عجب آرزویی دارهها…
ولی حالا میبینید که چه بسا بیشتر از اون آرزو…
ولی در مورد دنیا… من اطال الامل اساء العمل… فک میکنم بیشتر صادق باشه… همه آدم نازنین و حسابیها که دیدم تو این وادیها نبودن… هر چی فک میکنم اصلن انگار ذهن و روح نازنینشان توی درخت و چرخ ماشین و متر زمین نیست و نبوده انگار…
چند وقتی پستهات دیگه اون جوششهای قشنگ قبلیت رو نداره!
چهارشنبه 24 سپتامبر 2014 در 8:50 ب.ظ
احتمالاً اون آدم نازنینها که دیدی از پیغمبر خدا هم مقدستر بودن که فرمود:
«مِنْ سَعَادَهِ المُسْلِمِ سَعَۀُ المَسکَنِ وَالْجَارُ الصَّالِحُ وَالْمَرکَبُ الهَنِیءُ؛ (۱) از سعادت مسلمان، خانه وسیع، همسایه شایسته و مرکب خوب است.»
یا شاید از خدا هم بالاتر بودن که یاد داده بگیم «ربنا آتنا فی الدنیا حسنه».
این جملات با اون جملات من قابل تطبیق نیست؟
اگر اینها رو نخواهیم یعنی عکسش رو از خدا بخواهیم دیگه؟ یا اصلاً نخواهیم؟
اگر نخواهیم که با «ادعونی» منافات داره. اگر عکسش رو بخواهیم که میشه: خدایا خونه کوچیک، مرکب ضایع، نسل بیبرکت بده!!!
مثل اون ماجرا که بارها شنیدیم که یکی اونقدر در این ماجراها غرق شده بود که از خدا خواسته بود خدایا من رو عذاب کن!! (عکس برکت و شادی و فزونی سلامت و مال و …) مریض شده بود، معصوم رفته بود عیادتش، پرسیده بود چطور شد مریض شدی؟ گفت از خدا خواستم در همین دنیا عذابم کنه. فرموده بود: همیشه بگو «ربنا آتنا فی الدنیا حسنه»…
جملاتی که میگم معمولاً سعی میکنم به یه منبع وصل باشه. چون قبل از اینکه این نظر رو بنویسی حدس میزنم کی قراره چی نظر بده یا حتی چی فکر کنه!!
بحث زیاده… خیلی زیاد… و فرصت کم…
از جمله اینکه عمداً اولش گفتم «بزرگ باش، بعد بزرگ آرزو کن». «امید من» اگر بخواد عمل کنه، اول باید «بزرگ باشه» و بله، کسی که بزرگ باشه، اون چیزا رو بزرگ نمیبینه.
و اینکه گاهی باید جملات رو با قبل و بعد و روحیات گوینده و … جمع کرد. «لا اله» تنها کفره باید با «الا الله» دید.
مثل اون جمله مشهور از آیت الله بهجت که میگفتند: ریا کنید، مشکلی نیست… اما بعدش میفرمودند: کسی که زرنگ باشه وقتی کارش گیره، نمیاد پیش یک سرباز صفر ریا کنه! میره پیش فرمانده اون سرباز ریا میکنه… بازم اگر زرنگ باشه میره پیش فرمانده اون فرمانده ریا میکنه… یه آدم خیلی زرنگ، میره پیش «فرمانده کل» ریا میکنه.
حالا من اگر میگم خانه عالی و ماشین عالی بخواه، من همون کسی هستم که در مطلب قبل از این مطلب، این رو نوشتم:
امید من، اگر آرامش دنیا میخواهی بخوان… :
http://hamid.aftab.cc/1393/07/if-you-want-success-in-donya/
در مورد جوششهای قشنگ هم یک مطلب خواهم گذاشت… در کل چه انتظاری داری از کسی که صبح تا شب دنبال «آرزوهاش»ه!؟ 🙂
پنجشنبه 25 سپتامبر 2014 در 6:55 ق.ظ
تفقه و دین پژوهی کار سادهای نیست. راستش را بخواهی چند وقتی است سعی میکنم خودم از روایات کمتر اصل و قانون دربیاورم! البته باید بیشتر سعی کنم!… که در گذشته نقل یک روایت هم اجازه نیاز داشت… (نه به معنای تفکر نکردن…)
کلن میگم. و بیشتر یک تجربه شخصیه. لااقل برای خودم خیلی نازنینتر و عملیتر جواب داده. مخصوصن در سبک زندگی و آن جایی که نیاز به “تمییز” هست. اینکه سیره آدم خوبهای امتحان پس داده و تایید الهی گرفته که از نزدیک لمسشان کردهام. یا زندگیشان را موثق شنیدهام… مثل سیره شهدا… یا بزرگان و خوبان… مثلن «چمران»…
گاهی حتی نیاز به محاسبه نداره، فطری وقتی این دو تصویر کنار هم قرار میگیره. واضح میشه که روح زندگی ایدهال یک مؤمن با این روحی که در چنین پستهایی هست متفاوته… محسوس و نامحسوس!
کلن اونایی که اهل فکر و مطالعه هستند ولی تحت نظر یک “ولی خدایی” نیستند تا مرزها را برایشان مشخص کند، این مشکل شایع هست. (“ولی خدا” نه حتمن یک پیغمبری… یک نفر اهل دل و اهل فضل، همانهایی که در مسجد محل پیدایشان میشود که نور چشمانشان به نور خدا میزند!)
یک نکته دیگری هم هست که فرهنگ دینی ما هم در اثر جهانی شدن و این حرفها، متاثر از فرهنگ آن طرف آبی شده. مخصوصن که مدتی با آموزههای روشهای موفقیت و پیشرفت و … سر و کله زده باشیم. نمیخوام بگم همهاش بد. یافتههای خوب هم زیاد دارند. ولی یک روحی در این آموزهها هست که برآمده از همان فلسفه و ایدئولوژی نویسنده است. یک روح اومانیستی و خود محوری. یعنی همه چیز در مدار من. که در اثر کثرت خواه ناخواه این تاثیر هست…
اصلن این روح در خیلی از امورمان آمده است، حتی در امور به ظاهر ساده. این همه پروفایل و عکس سلفی و لایک و رنک بالاتر و تجلی “من”ها… خیلی از این شبکههای اجتماعی رو اگر دقت کنیم، این روح “من” درش موج میزنه… و خیلی چیزای دیگه… به همین سادگی!
وگرنه شما که خیلی خوبی…
پنجشنبه 25 سپتامبر 2014 در 7:19 ق.ظ
و در ضمن آنچه خدا به آدم میده تا آنچه خود آدم دنبال دغدغه و نقشه برایش باشه فکر میکنم فرق داره… همان که مشهور شده به “قانون جذب” یا یه کم علمیترش “تصویرسازی ذهنی” یا مثلن علمیترترش “سایکوسیبرنتیک” …
تا آنجایی که دیدم علمیترین کتابی که در این زمینه هم هست: ” روانشناسی تصویرسازی ذهنی” از “ماکسول مالتز” بوده…