ژانویه 15 08
زمانی که با کارهای اداری و گرفتن بودجه و امکانات برای مسجد و پایگاه و … درگیر بودیم، تا وقتی مینشستیم و دورادور پیغام و نامه میدادیم، هیچ چیز گیرمان نمیآمد! اما وقتی یک روز بلند میشدیم میرفتیم دیدار رئیس و مشکل را مطرح میکردیم، همان جا دستور را صادر میکرد و تمام! (دولتیها خوب میفهمند چه میگویم)
حالا حکایت ما و رئیسمان (آقا سید رضا) همین است! دو سه سال است نرفتهایم پابوس و از دور نامه و پیغام و پسغام دادهایم، هیچ چیز گیرمان نیامده! هر سال که حضورش میرسیدیم، چنان دستمان را پر میکرد که تا سال بعدش کیفمان کوک بود!
فایده ندارد، باید رفت به پابوس …
گاهی فکر میکنم اینها که میروند پابوس پدرانش (آقا سید حسین و آقا سید علی [علیهم السلام]) چه پذیراییای میشوند!
اللهم ارزقنا …
پنجشنبه 8 ژانویه 2015 در 4:01 ب.ظ
البته که باید رفت به پابوس …
اما این «هیچ چیز گیرمان نمیآمد!» حرف درستی نیستا!
دوشنبه 12 ژانویه 2015 در 3:38 ب.ظ
احسنت خیلی خیلی زیبا بود…من هم چند سالیه قسمت نشده برم خیلی دلم هوای مشهدالرضا کرده…اللهم الرزقنا