باید رفت به پابوس…

زمانی که با کارهای اداری و گرفتن بودجه و امکانات برای مسجد و پایگاه و … درگیر بودیم، تا وقتی می‌نشستیم و دورادور پیغام و نامه می‌دادیم، هیچ چیز گیرمان نمی‌آمد! اما وقتی یک روز بلند می‌شدیم می‌رفتیم دیدار رئیس و مشکل را مطرح می‌کردیم، همان جا دستور را صادر می‌کرد و تمام!  (دولتی‌ها خوب می‌فهمند چه می‌گویم)
حالا حکایت ما و رئیسمان (آقا سید رضا) همین است! دو سه سال است نرفته‌ایم پابوس و از دور نامه و پیغام و پسغام داده‌ایم، هیچ چیز گیرمان نیامده! هر سال که حضورش می‌رسیدیم، چنان دستمان را پر می‌کرد که تا سال بعدش کیفمان کوک بود!
فایده ندارد، باید رفت به پابوس …

گاهی فکر می‌کنم این‌ها که می‌روند پابوس پدرانش (آقا سید حسین و آقا سید علی [علیهم السلام]) چه پذیرایی‌ای می‌شوند!
اللهم ارزقنا …

2 دیدگاه برای “باید رفت به پابوس…”

  1. البته که باید رفت به پابوس …

    اما این «هیچ چیز گیرمان نمی‌آمد!» حرف درستی نیستا!

  2. احسنت خیلی خیلی زیبا بود…من هم چند سالیه قسمت نشده برم خیلی دلم هوای مشهدالرضا کرده…اللهم الرزقنا

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

*

This site uses Akismet to reduce spam. Learn how your comment data is processed.