یکی از سؤالاتی که ممکن است پرسیده شود این است که چرا خدا هر چه میخواست بگوید به خود انسانها نگفت؟ چرا پیامبر لازم است؟
پیش از این در مطلب «چرا خدا آیاتش را مستقیماً به خود ما نازل نکرد؟» یک دلیل برای این موضوع ذکر کرده بودم اما چندی پیش یک اتفاق جالب در یکی از کلاسهایم افتاد که میتواند یک دلیل دیگر برای این سؤال باشد:
من معمولاً در کلاسهایی که بدانم یک بحث سنگین است، یکی از شاگردهای برتر کلاس که گیرایی بهتری دارد یا خارج از این کلاس و در دورههای آزاد یا در سایت بیشتر با او کار کردهام را موظف میکنم که چند جلسه اضافه برای بچههای کلاس بگذارد و درس را دوباره برای بچهها بگوید…
خیلی عجیب است که بسیاری از دانشجوهای ضعیف با این کلاسها راه میافتند و درس را متوجه میشوند! یعنی من که آن شاگرد زرنگ را آموزش دادهام وقتی درس میدهم، متوجه نمیشوند اما شاگرد من که توضیح میدهد متوجه میشوند!
چند بار به فکر فرو رفتهام که دلیل این موضوع چیست؟ خودم و خودشان شک نداریم که تدریس من بد نیست (چون همان شاگرد زرنگ تدریس من را تأیید میکند)… پس دلیل چیست؟
یکیشان یک بار یک جمله گفت که خیلی مهم بود: گفت: استاد، بازم با آقای فلانی کلاس اضافه میذارید؟ آخه شما سطح بالا صحبت میکنید اما ایشون مباحث رو در سطح ما میگن ما بهتر متوجه میشیم…
راست میگفت، من در کلاس فرضم بر این است که آنها فلان درس که پیشنیاز است را خوب پاس کردهاند و مباحث جلسات قبل را کار کردهاند و همه چیز آمادهی بیان مبحث جدید است، من نمیتوانم و فرصتش نیست و اکثر اوقات در شأن من نیست که سطح مباحث را پایین بیاورم… من باید سرفصلهای تعیین شده را بگویم… اما آن شاگرد زرنگ چون در بین آنها بوده، میداند که مثلاً فلان مبحث را آنها خوب پاس نکردهاند پس احتمالاً اول آنرا میگوید، بعد مبحث جدید را یا دانشجوها حتی اگر سادهترین مشکل را داشته باشند زمان کافی برای پاسخ به آنها را دارد…
به هر حال، به محض اینکه آن دانشجو این را گفت یاد دلیل حضور پیامبران در جامعه افتادم! اگر خداوند میخواست مستقیماً با ما انسانها صحبت کند، احتمالاً ما (به خاطر کمکاریها و سطح پایینی که داریم و مقصر خودمان هستیم) هیچ چیز از صحبتهایش نمیفهمیدیم! پیامبران حکم همان شاگرد زرنگهای کلاس را دارند که موظفند صحبتهای خدا را بگیرند و به خاطر ظرفیت و استعداد بالاتر، بفهمند و حالا در سطح مردم جامعه و زمانشان بیان کنند.
فکر میکنم دلیل جالب و قانعکنندهای است.
یکشنبه 11 اکتبر 2015 در 2:47 ب.ظ
سوره مبارکه التوبه آیه ۱۲۸
لَقَد جاءَکُم رَسولٌ مِن أَنفُسِکُم عَزیزٌ عَلَیهِ ما عَنِتُّم حَریصٌ عَلَیکُم بِالمُؤمِنینَ رَءوفٌ رَحیمٌ
ترجمه:
به یقین، رسولی از خود شما بسویتان آمد که رنجهای شما بر او سخت است؛ و اصرار بر هدایت شما دارد؛ و نسبت به مؤمنان، رئوف و مهربان است!
سهشنبه 12 ژانویه 2016 در 9:18 ق.ظ
از جهاتی مشابه است و این مثل از جهاتی درست است.
به نظرم کلا معلمی و پدر و مادری و وحتی دوستی و همسری ، همه شئونی هستند و جلوه هایی متفاوت از خدایی و ربوبیت.(من علمنی حرفا فقد صیرنی عبدا)