حکمت؟

اتفاقات روزانه دیدگاهتان را بیان کنید

امروز، برای نماز مغرب، تا بخواهم آماده شوم، کمی دیر شد، بنابراین خیلی سریع لباس پوشیدم و رفتم مسجد. در مسجد، رفتیم رکوع، دیدم یا اباالفضل! جوراب‌هایم یکی‌ش سرمه‌ای است و دیگری مشکی!! یعنی نفهمیدم نماز را چطور تمام کردم!! به هر حال، وسط نماز چون کلاس داشتم، غفیله را هم با همان وضع خواندم و زدم بیرون…

بعد از کلاس آمدم خانه، به مادر و برادر بزرگ‌تر پاهایم را نشان دادم، گفتم: من رو ببین تو رو خدا!! رفتم مسجد، رفتم رکوع، دیدم یا اباالفضل! لنگه به لنگه‌ست!!

خندیدند و گذشت… یک ساعت بعد که الان باشد، برادر کوچک‌تر در حالی که مادر رفته بود روضه و علی، باشگاه و فقط من خانه بودم، آمد! پاهایش را نشان داد…

دیدم یا اباالفضل! او هم لنگه به لنگه پوشیده! چشمانم گرد شد، یعنی فکم از حرکت باز مانده بود! بنده خدا فکر کرد تعجب کرده‌ام که چقدر خنگ است! صبر کردم ادامه دهد! دقیقاً همان جملات را گفت: من رو ببین تو رو خدا!! رفتم مسجد، رفتم رکوع، دیدم یا اباالفضل! لنگه به لنگه‌ست!!

جالب است که دقیقاً جوراب‌های او هم مشکی و سرمه‌ای بود! (در حالی که اتاق او و سبد جوراب‌های او با من فرق دارد!)

حتی یک بار هم یادم نمی‌آید چنین چیزی برای هر کداممان اتفاق افتاده باشد، حالا هر دو در یک شب، به یک صورت…

این‌ها یعنی چه!؟ (در فکرم…)

یک پاسخ به “حکمت؟”

  1. باقری گقت:

    خیلی سخت نگیرین و بهش فکر نکنین .احتمالا موقع شستن و برداشتن از روی بند لباس جابجاشده .این اتفاق همیشه نمیفته! روی سبدتونم بوده هر دو اول همونو برداشتین.دیگه متوجه نشدنتونم به عجله و دقت بر میگرده.فقط همین

دیدگاهتان را بیان کنید

*

Powered by WordPress
خروجی نوشته‌ها خروجی دیدگاه‌ها