بابا جون، بیکار نشین…

روزی صد بار این جمله‌ی بابای خدا بیامرز در گوشم زمزمه می‌شود؛ تا می‌دید یک جا (مثلاً روی گونی برنج‌ها در مغازه) بیکار نشسته‌ایم، می‌گفت:

بابا جون، بیکار نشین… آب تو هاون بکوب اما بیکار نشین. جدول حل کن (عاشق جدول بود، بهترین هدیه به او جدول بود)، مجله بخون، بنویس خطت خوب شه… دائم این‌ها را در گوش ما تکرار می‌کرد.
________

خیلی به او حسودی‌ام می‌شود! با شش کلاس سواد، آنقدر مطالعه کرده بود و آنقدر شغل‌ها و چیزها را تجربه کرده بود که در هر زمینه‌ای برای خودش صاحب‌ایده بود! حیف، قدرش را ندانستیم… یعنی کم دانستیم…

یک دیدگاه برای “بابا جون، بیکار نشین…”

  1. دقیقاً

    یادمه یه حدیثی خوندم، نمی دونم از کدوم معصوم بود.

    با این مضمون که: «اگر نفس را به کاری مشغول نکنی، او تو را به کاری مشغول می کند»

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

*

This site uses Akismet to reduce spam. Learn how your comment data is processed.