سریع الرضا

اتفاقات روزانه, نکته دیدگاهتان را بیان کنید

گاهی یک صحنه‌هایی بین من و دانشجوها اتفاق می‌افتد که خیلی برایم جالب است؛ مثلاً: یک دانشجو درسی را افتاده بود… آمده بود خواهش و التماس که من دوباره امتحان بدهم… من موافقت نکردم. دوباره شروع کرد با لحنی جانسوز(!) التماس… گفتم: به هیچ وجه ممکن نیست… (جدیداً آزمون مجدد را کنسل کرده‌ام)

خلاصه، بعد از کلی خواهش و تمنا، یک دفعه گفت: استاد، بچه‌ها به ما گفته بودند برو پیش استاد نیرومند یه کم خواهش و تمنا کن، زود راضی می‌شه

باور کن تا این را گفت یک دفعه یاد آن التماس‌هایمان در کمیل افتادم: یا سریع الرضا اغفر لمن لایمک الا الدعا… (ای که زود راضی می‌شوی…) (آنقدر این صفت خدا را دوست دارم که بعید است به اینجا برسم و یک گریه مفصل نکنم…)

و یاد آن بخش عجیب از این دعا افتادم: هیهات! ما هکذا الظن بک و لا اخبرنا بفضلک عنک! (هیهات! گمان به عذاب به تو نرود و خوبان از فضل تو اینگونه روایت نکرده‌اند…)

یعنی دست گذاشت روی نقطه ضعف من! مات و مبهوت مانده بودم! گفتم: برو، برو بخوان بیا دوباره امتحان بده که جگرم را آتش زدی با این جمله‌ات!

 

فهمیدم خدا هم حسابی جگرش با این بخش از دعای کمیل آتش می‌گیرد و امید به بخشش هست، إن شاء الله…

دیدگاهتان را بیان کنید

*

Powered by WordPress
خروجی نوشته‌ها خروجی دیدگاه‌ها