مه 15 06
ساعت ۱۱:۳۰ شب، خسته از ۱۲ ساعت تدریس، منتظرم که آقای مداح که دو شب بعد از وفات حضرت زینب (روحی فداها) به مجلس اعیان دعوت شده، به اندازه پولی که گرفته گلو و گوش بخراشد و صاحب مجلس ارضا شود و ما همسایههای بدبخت بتوانیم بخوابیم و فردا برویم دنبال روزیمان…
هر چند که اگر آن مداح پرچانه هم نبود، آن همسایه که این ساعتِ شب، کولرش را راهاندازی میکند و از آن بالا از اعماق وجودش صدا میزند “آبو بزن!! حالا موتورو بزن!”، نمیگذاشت بخوابم. اگر هم او نبود، بوی گند تریاک همسایهی دیوار به دیوار نمیگذاشت فعلاً لباس را از جلو بینیام کنار بزنم و بخوابم!
به وضعم و وضعمان و وضعشان میخندم…
مه 15 01
کشته مرا این سخن امام باقر(ع):
به خصوص آن «راضی بودن انسان از خویشتن» که به عینه دیدهام چقدر انسان که وقتی به یک سطحی میرسد، از خودش و جایگاه فعلیاش راضی میشود و طبیعتاً از بالاتر رفتن میایستد و چه هلاکتی بدتر از این!؟
آوریل 15 24
گاهی اوقات که یک دختر بدحجاب در مورد یک مشکل مثل نفهمیدن درس یا مثلاً پیدا نکردن کار و بلاتکلیفی در زندگی و … سؤال میکند یا میشنوم که دائم به دوستش میگوید «سرم درد میکنه» یا دائم میگویم «خیلی خستهم» و…، دلم میخواهد بگویم «حجابت را درست کن، مشکل خودش رفع میشود…»
(اما حیف که خجالت میکشم و از طرفی میدانم که نمیفهمد که چه میگویم، بنابراین طبیعیست که از من که دور میشود پشت سرم چرت و پرت بگوید…)
آوریل 15 19
حنانهی من، آنچه از بررسی زندگی معصومین بر میآید این است که رسالت اصلی زن، به معراج بردن همسر و فرزندانش است و شاید به همین خاطر باشد که خداوند زنان را کمگناهتر و سرعت رشد معنویشان را بیشتر قرار داده و چه بسا بهشت را برای مادران تضمین کرده است… آری، او باید با خیالی آسوده، همسر و فرزندانش را به سمت بهشتی که خود میرود هدایت کند…
پس ای نازنینم، تمام همتت را برای انجام این رسالت پیامبرگونه به کار بگیر.
اگر قرار است مطالعه داشته باشی، در مسیر تعالی خانوادهات باشد، اگر قرار است حرفهای بیاموزی، در این مسیر باشد و حتی اگر قرار است فکر کنی، به این مسیر و آنان که به دنبال تو میآیند فکر کن… (چه غذایی بخورند که سریعتر به معراج بروند، چه محیطی برایشان فراهم کنم که در این مسیر خسته نشوند، چه لباسی برای عروجشان مناسبتر است، چه رفتاری داشته باشم که علاقهشان به این مسیر و هدف افزایش یابد…)
و خداوند لذت تو را در این رسالت قرار داده است…
آوریل 15 19
در مسجد نشسته بودم و صد صلوات روزانه را میفرستادم. پیرمردی هم کنارم نشسته بود… در دلم میگفتم ای کاش او هم یک تسبیح برمیداشت و صد صلوات میفرستاد… در همین حین، حاج آقای مسجد (که سید نورانیای هستند) وارد شد و دقیقاً از کنار ما رد شد، پیرمرد تمامقد بلند شد و سلام کرد و من همچنان نشسته بودم و صلوات میفرستادم!
آوریل 15 16
این عکس، خروجی اتاقم است. یعنی بعد از اینکه آماده میشوم که بروم بیرون و البته هر لحظه و هر لحظه، این صحنه جلو چشمانم است:
آن جمله، خیلی خیلی به انسان خط میدهد:
قدر لحظات جوانی را بدانید و مواظب باشید هرگز جز برای رضای خدا کاری نکنید…
آوریل 15 16
داشتم عکسهای قدیمیتر را مرور میکردم که دو عکس نظرم را جلب کرد!
دو روز خاطرهانگیز برای من یکی روزی بود که برای تسویه حساب و فارغ التحصیلی دوره کارشناسی رفتم و یکی هم آن روزی که برای فارغ التحصیلی کارشناسی ارشد رفتم!
آنهایی که رفتهاند میدانند چقدر دویدن دارد!
عکس اول از دوره کارشناسی است و دومی از دوره کارشناسی ارشد!
آنقدر برای جمع کردن امضاها از پلهها بالا و پایین و از این ساختمان به آن ساختمان رفته بودم که پشت پایم سوراخ شده بود!
برای ارشد هم که باید میرفتم کرمانشاه و آن پلهها و ساختمانها را بدتر از کارشناسی میپیمودم!
اینها را یادگاری گرفتم و نگه داشتم!
آوریل 15 11
امید من،
هر انسانی ذاتاً و بالقوه، دارای رذالتهای اخلاقیست، مهم این است که:
اولاً بپذیرد که رذایلی دارد.
ثانیاً آن رذایل را به درستی بشناسد.
ثالثاً بخواهد که این رذایل را از خود دور کند (اهم همه)
رابعاً در جهت رفعشان تلاش کند.
و خامساً اگر آن رذایلِ بالقوه را بالفعل کرد، توبه و استغفار و نفس خود را جریمه کند و دوباره تلاش را تا رساندن رذیلت به حد صفر از سر بگیرد…
آوریل 15 11
شاید بیشتر مشاجرههای زن و شوهر به خاطر ندانستن این موضوع باشد که در صفحه ۱۹۹ کتاب اخلاق خانواده مطرح شده:
هنگامی که زن عصبانی میشود و از موضوعی رنج میبرد بیشتر از گذشته صحبت میکند و همراه با شکوِه، مشکل را با احساس تندِ خود بیان میکند. او با صحبت کردن تخلیه روانی میشود و به آرامش نسبی میرسد.
در چنین شرایطی مرد باید فقط گوش کند و با کمی همراهی، زمینه راهنمایی او را فراهم آورد. در این موارد، سکوت مطلق نیز زمینه آزار و رنجش زن میشود.
اما بهترین راه برای تخلیه روانی مرد، تنها گذاشتن اوست تا در تنهایی خود به آرامش برسد. هرگونه گفتگو در این شرایط عصبانیت مرد را بیشتر خواهد کرد…
آوریل 15 10
تصویر زیر را در ایام عید گرفتم:
میدانی آن وسط چیست؟
میزی که روی آن شیرینی و آجیل و میوه و امثالهم هست!
از بس هر که رد میشد، یک دل سیر از آنها میخورد، حاج خانم ترفند همیشگیاش را به کار گرفت: فقط یک پارچه روی آنها کشیده که جلو چشم نباشد، همین!
او هر چیزی که فکر کند باید متعادلتر مصرف شود، یک پارچهای چیزی روی آن میاندازد…
همین ترفند ساده میدانی در حفظ آدمی از بسیاری از گناهان چقدر مؤثر است؟
جوانی را دیدم که میگفت من نمیتوانم جلو خودم را در نگاه به نامحرم بگیرم… یک بار صفحهی گوشیاش را دیدم، عکس بکگراند آن، عکس تحریککنندهای از یکی از بازیگران زن بود!
گاهی باید یک پارچه روی برخی چیزها انداخت…
آوریل 15 02
امشب (یعنی شبی که اعلام شد ایران با ۵+۱ به توافق رسیده) فکر میکنم یکی از استثنائیترین شبها در تاریخ انقلاب باشد!
تصور کنید! تقریباً از روزی که علوم جدید در دنیا مطرح شده است (اینترنت، تلفن همراه، تجارت الکترونیک، انرژی هستهای و…) ما تحریم بودهایم!
فکر میکنم اگر تا توافق نهایی بهانهگیری نشود و همه چیز خوب پیش برود، خیلی چیزها تغییر کند! خیلی شغلها در ایران دچار تحولات اساسی خواهد شد! به خصوص شغلهای مرتبط با ما کامپیوتریها!
مثلاً اینکه احتمالاً شما بتوانید به راحتی از فروشگاه اپل و امثالهم خرید کنید و دم در منزل تحویل بگیرید، باعث میشود خیلی از فروشگاههای مرتبط کارشان کساد شود.
اینکه احتمالاً به راحتی و با قیمت مناسب از هاستینگهای مطرح دنیا خرید آنلاین داشته باشید، خیلی از هاستینگها را دچار مشکل خواهد کرد.
اینکه احتمالاً بتوانید از کل دنیا دریافت پول به صورت آنلاین داشته باشید باعث خواهد شد فروشگاههای ایرانی درآمد ارزی نیز داشته باشند.
اینکه احتمالاً همکاریهایی بین دانشگاههای مطرح ایران و کشورهای توسعهیافته ایجاد شود، سطح علمی را دگرگون خواهد کرد.
و خیلی تغییرات اساسی دیگر…
امشب خیلیها از نتیجهی این توافق خوشحالند و خیلیها احساس خطر میکنند!
من حتی معتقدم هندیها هم احساس خطر میکنند! خوب در غیاب هوش ایرانی، جایگاههای مهم در رشته کامپیوتر را گرفتهاند! حالا اگر بگذارند ایرانی در جهان بدرخشد، قضیه خیلی فرق خواهد کرد!
البته هنوز مطمئن نیستم شیطان راحت بنشیند و بگذارد ما دستمان به این راحتیها به آن ثریا که وعده داده شدهایم برسد…
باید از تیم مذاکرهکننده که سماجتشان در مذاکره باید یک الگو برای همه قرار گیرد تشکر کنیم. انصافاً هر کسی اینقدر صبورانه پیش نمیرود. دعا میکنیم که إن شاء الله به خیر و خوشی زحماتشان به بار بنشیند.
آوریل 15 02
امید من،
اگر هر چه پیش رفتی، خود را بیشتر و بیشتر مدیون بندگان خدا دانستی (از آن دوست حسود دوران کودکیات، تا آن روحانی که صدایش را از رادیو شنیدی، آن معلم دوران ابتدایی، آن باغبان پارک محله، آن راننده، آن فیلمساز، آن قصهگو…)، راه را درست را میروی…
گاهی که بیکاری برای لحظاتی زندگیات را مرور کن… ببین چقدر انسان بودهاند که با هدایت او (که رب العالمین است) در مسیرت قرار گرفتهاند تا بدینجا رسیدهای…
مارس 15 31
امشب چیز جالبی از حاج آقای یکی از مساجد شنیدم:
زمانی که خواستند حضرت ابراهیم (عَلی نبیِّنا و آله و علیه السَّلام: که بر پیامبر ما و آلش و او درود باد) را به آتش بیندازند، ملائکه از خدا خواستند که او را نجات دهد، خداوند فرمود: اگر او از من بخواهد، اجابت میکنم… ملائکه آمدند به حضرت ابراهیم گفتند: از خدا بخواه که نجاتت دهد، خودش گفته که اگر ابراهیم بخواهد، اجابت میکنم…
جواب حضرت ابراهیم برایم جالب است که احتمالاً بخشی از یک شعر باشد:
عِلمُه بِحالی کَفانی عَن مَقالی
[آگاهیِ او از حال من، کفایت میکند از داد و فریاد من]
مارس 15 28
در حال خواندن کتاب «نگارش فارسی» (دو واحد از واحدهای این ترم در رشته مترجمی زبان انگلیسی). بخشی از کتاب به نکته جالبی اشاره میکند:
یکی از مترجمان زبردست (محمد قاضی) میگوید: زبان شیرین فارسی چندان که از لحاظ شعر غنی است، از لحاظ نثر بدان پایه غنی نیست و در واقع رکن اساسی ادب فارسی را شعر تشکیل میدهد نه نثر…
وی ادامه میدهد: اگر بهراستی قدرتی در به قالب ریختن مفاهیم خارجی در زبان خودمان نشان میدهم، نود درصد آن را مرهون اشعار فراوانی هستم که به سبکها و مفهومهای مختلف حفظ بودم و آن اشعار، گنجینه واژگان و اصطلاحات و مفاهیم ادبی را در مغز من غنی کردهاند، به طوری که مفهوم، بیآنکه تقلای ذهنی زیادی به خرج دهم بر اثر ممارست زیاد در زبان، خود به خود در مغزم به قالب ریخته میشود و بر صفحه کاغذ میآید
دیدگاههای تازه