مدتی است که وقتی سوار ماشین میشوم، ترجیح میدهم خیلی آهسته و آرام رانندگی کنم. پیش از این، همیشه اعصابم از راننده جلوی خرد میشد، چون فکر میکردم خیلی آهسته میراند و موجبات ترافیک را فراهم میکند! اما جدیداً فهمیدهام که راننده جلوی آرامتر از من بوده و حالا داریم با هم تنظیم میشویم.
امروز:
امروز خیلی آرام و در حالی که برای خودم این شعر را زمزمه میکردم:
بسی باشد که مردی آسمانی | به جانی سر فرازد لشگری را
نهد جان در یکی تیر و رساند | به اوج نیکنامی کشوری را [۱]
ناگهان یک جوان پرایدسوار با سرعتی سرسامآور سبقت گرفت و به قولی لایی کشید و جلو زد…
دیروز:
دیروز دو تا کتابخانه خریدم که این کتابهای زبان بسته را از روی قفسههای فلزی و گرد و خاکی که میخورند، نجات بدهم.
یک وانت گرفتم که تا منزل برساندشان. سوار وانت شدم که راننده را راهنمایی کنم.
از مسیری رفت که امروز رفتم و البته هر روز بعد از اینکه از دانشگاه میآیم، میروم. در اواسط راه متوجه شدم از داخل یک کوچه عبور کرد که دیگر نیازی نباشد مثل من کلی مسیر را پایین برود و از دور برگردان استفاده کند.
امروز:
امروز که مسیر هر روز را میآمدم، گفتم بگذار از این به بعد از مسیر آن راننده وانت برویم که راهمان کلی تخفیف یابد.
از آن راه رفتم و در نهایت وارد خیابان اصلی شدم.
اواسط راه بودم که متوجه شدم همان پرایدسواری که در خیابان قبلی و چند دقیقه قبل با آن وضع فجیع، سبقت گرفته بود، دوباره با همان حالت از کنارم سبقت گرفت!!!
این صحنه را که دیدم، یاد این دنیای رنگارنگ افتادم! و یاد فرمول جادویی خودم که بارها به دوستان و اطرافیان گفتهام و آنها نتیجههای خوبی از آن گرفتهاند:
– هیچ انسانی از تو جلوتر نیست!
– هیچ انسانی دست نیافتنی نیست!
معتقدم اگر انسانها این جمله را میدانستند و به آن اعتقاد داشتند، هیچ وقت تصور نمیکردند که «دیر شده است». هیچ کس نا امید نمیشد. هیچ کس دیگری را به دید «خدا» نگاه نمیکرد.
گاهی اوقات دیدن انسانهای بسیار موفق، انسان را از تلاش باز میدارد و روحیهی ناامیدی در او میدمد.
مثلاً یک ساندویچفروش نا امید، همیشه این در ذهنش است که: این هم شد کار؟ بعضیها (مثل بیل.گیتس) در هر ثانیه ۲۵۰ دلار، یعنی ۲۵۰ هزار تومان پول به جیب میزنند و ما برای ۲۰۰ تومان سود یک ساندویچ، باید کلی گرمای کوره ببینیم و بپیچیم و خم شویم و …
شاید به همین دلیل بود که پیامبر وقتی میدید اطرافیان او به او به دید یک «انسان دست نیافتنی» مینگرند، بارها فرمود:
أنا بشرٌ مِثلُکُم
من انسانی همچون شمایم. (دست نیافتنی نیستم)
تاریخ، نمونههای بسیاری به خود دیده است که یکی در یک شب ره صد ساله را به سمت موفقیت میپیماید و از آن طرف، یکی در یک لحظه آنچه دارد از دست میدهد.
نمونهها در همه زمینهها وجود دارد، چه در مورد موضوعات مالی و مادی و چه در موضوعات مذهبی و الهی.
بله، گاهی اوقات یک میانبر ساده، شما را از رانندهای که از شما سبقت گرفته است، جلوتر میاندازد.
این مثال را بارها برای اطرافیانم گفتهام و در دفتری برای فرزندان آیندهام هم نوشتهام! :
دنیا همچون یک «مسابقه دو» است. مسابقهای که خط شروع و خط پایان ندارد و در نتیجه برنده، آن نیست که از خط پایان عبور کند!
در این مسابقه هر کس از هر کجای مسیر میتواند وارد مسابقه شود و تا هر کجا که توانست بدود.
همه شانس برنده شدن دارند.
برنده؟
برنده کسی است که هر چقدر دوید، خوبتر از بقیه بدود…
میتوانم با «برهان خُلف» این ادعا را ثابت کنم:
بیایید فرض کنیم کسی در دنیا موفق است که «علم بیشتری» داشته باشد. حالا دنیای زمان ابوعلی سینا را تصور کنید. ابوعلی سینا علامه بوده است (یعنی همه علوم زمان خود را میدانسته است). اما اگر با دنیای فعلی مقایسه کنیم، او نسبت به یک جوان دانشگاهی امروزی احتمالاٌ یک بیسواد به حساب میآید. حالا همین جوان دانشگاهی را با یک نوجوان دبیرستانی هزار سال بعد مقایسه کنید. این جوان نسبت به آن نوجوان احتمالاً در دوران جاهلیت و بیسوادی به سر میبرده است!!
پس، اگر بگوییم «علم بیشتر»، «ثروت بیشتر» و … موفقیت است، هیچ کس نمیتواند در دنیا موفق باشد! یا به این نتیجه خواهیم رسید که: انسانهای هزاران سال بعد موفقتر از انسانهای فعلی هستند! که این با عدالت و حکمت خدا ناسازگار میشود، در نتیجه فرض ما غلط است. یعنی:
موفقیت و سعادت، به «پول بیشتر»، «علم بیشتر»، «نفوذ بیشتر» و … نیست.
موفقیت، «خوب دویدن» است. اما اینکه «خوب دویدن» یعنی چه، شما در مورد آن، چیزهایی در ذهن دارید، من هم در مطالب بعدی چیزهایی خواهم گفت، إن شاء الله.
____________
۱- این شعر زیبا را که در مورد جریان آرش است در یک کلیپ موبایل از دهان رهبرمان شنیدم. فکر میکنم از سرودههای خودشان باشد، چون در هیچ کجا در اینترنت نیافتمش.
پنجشنبه 30 آوریل 2009 در 5:07 ق.ظ
آقا حمید بابا تو هم که خیلی اهسته میری همیشه اون پراید سوار حالتو میگیره.شوخی کردم چند هفته است وبلاگت رو چک میکردم مطلبی ارسال نمیکردی.یه مطلب هم از ما بنویس.چه انتقادی چه….
جمعه 30 می 2014 در 10:31 ق.ظ
سلام جناب نیرومند
هیچ وقت فکر نمیکردم خدا تو کمتر از چند ساعت دعای ِ من ِ ناچیز رو برآورده کنه. که البته این از عظمت خداست.
چندماهی هست که با مشکلاتی گریبانگیرم که واقعا زندگی رو گاهی برام تنگ میکردن. ابهاماتی که نیاز به جواب داشتند. شکستهای پی در پی که آدم موفقی رو از پا انداخته بودند… آخرین خواسته ام از خدا این بود که یه انسانی رو بهم نشون بده که هم از نظر علمی خوب و رو به بالا باشه و هم از نظر جایگاه اجتماعی و هم یه فعال فرهنگی باشه. حالا خدا با قراردادن من سر راه وبسایت شما(یا وب سایت شما سر راه ِ من؟!) بهم زندگی ایده آلی رو که تو ذهنم بود رو نشون داد. من خیلی به این جمله شما درباره دنیا نیاز داشتم. دنبال یه نمونه یا تایید بودم. اینکه عقب ماندن مهم نیست، مهم اینه حالا که شروع کردی خوب و عالی بدویی. اینکه هیچ چیزی غیرممکن نیست. ممنونم. حالا منتظرم تا خدا جواب سوال بعدی م رو بهم بده. هرچند که از مطالعه ی مطالب خوبتون چه تو سایت و چه اینجا کمال ِ استفاده رو کردم، اما ابهاماتم درباره رشته ای که باید توش باشم هنوز پابرجاست. با وجود علاقه ی فراوانم به رشته ریاضی و تدریسش(چه تو سطح دانشگاه و چه دبیرستان) اما تو رشته شیمی فعالیت میکنم و خیلی وقته که درگیرم که باید تو چه زمینه ای کار کنم؟ شاید بعد از کارشناسی م دوباره کنکور دادم و ریاضی بخونم.
خلاصه اینکه آدم وقتی میبینه تشیع چقدر قشنگ به زندگی انسان برکت میده، دلش میخواد تمام عمرش رو سر به سجده بذاره و خدا رو شکر کنه!
خداروشکر