فکر و خیال!!

اتفاقات روزانه, درباره وبلاگ و وب‌سایت, نظرات و پیشنهادات من دیدگاهتان را بیان کنید

از آن آدم‌هایی هستم که به شدت اتفاقات اطرافم که به من ربط داشته باشد را زیر نظر دارم. شاید بسیاری از خستگی‌های ذهنی‌ام به خاطر همین است!

کوچک‌ترین رفتار دیگران در قبالم بسیار مرا به فکر فرو می‌برد.

– نکند به او برخورده!
– نکند بد صحبت کردم!
– نکند خوب تدریس نکردم!
– نکند اینطور فکر کند! نکند آن‌طور فکر کند…
– فلانی فلان‌جور نگاه کرد، فکر می‌کنم به خاطر فلان رفتارم بود!؟ یا شاید نه، به خاطر آن یکی رفتار!؟
– مطمئنم به خاطر فلان رفتارم فلان فکر را خواهد کرد و احتمالاً فردا فلان‌طور خواهد شد!

و خلاصه هزار فکر و خیال دیگر!

جالب است که اکثر اوقات به این نتیجه می‌رسم که اصلاً قضیه آن‌طور که فکر می‌کردم نبوده و چه بسا صد و هشتاد درجه معکوس بوده است!

مثلاً در یکی از مؤسسات قرار بود یک درس خاص به من سپرده شود. یک روز خیلی اتفاقی از زبان یکی از دانش‌جوها شنیدم که درس ایکس قرار است با فلان مربی تشکیل شود. از همان لحظه اول که در کلاس بودم شروع کردم به فکر و خیال تا حدود یک هفته!! باور کنید هزار دلیل و منطق برای خودم ساختم که به خاطر آن‌ها آن درس را به من نداده‌اند و به فلانی سپرده‌اند.
بعد از یک هفته فکر و خیال و خودخوری، کاشف به عمل آوردم که اصلاً آن دوره ربطی به دوره مورد نظر من نداشته و به خاطر یک تشابه اسمی این سوء تفاهم رخ داده و دوره مربوط به من همچنان پا برجا خواهد بود.

یا مثلاً امروز که دلیل اصلی نوشتن این مطلب بود:
مطالبی که در صفحه اول سایت می‌نویسم معمولاً توسط سایت‌های مختلف که از طریق RSS سایت در خبرخوان‌های خود مطلب را می‌خوانند، بین کاربرانشان لینک داده می‌شود و معمولاً تعداد کلیک‌هایش زیاد است.
حدود دو هفته بود که می‌دیدم این اتفاق نمی‌افتد و آن‌طور که باید نیست!
دو هفته است که فکر و خیال می‌کنم!!!
نکند فلان مطلب باعث شده به مدیر فلان سایت بربخورد چون در بخش نظرات یک جمله نوشته بود که نشان از عصبانی بودنش داشت!! (حالا جالب است که بنده خدا شاید هیچ قصدی نداشت، فقط خیلی مؤدبانه سلام کرده بود و گفته بود فلانی! ممنون که به سایت ما لینک داده‌ای این لینک از سایت ما هم جالب است که بد نیست به کاربرانت معرفی کنی. من این جمله را نماد این گرفته بودم که دارد طعنه می‌زند که چرا بدون اجازه به فایل روی سایت ما لینک دادی!)

یا فکر و خیال می‌کردم که لابد کلاً فید سایت ما را از سایت‌های مورد علاقه‌شان به خاطر فلان مطلب پاک کرده‌اند.

خلاصه کلی فکر و خیال تا اینکه امروز یکی از کاربران ایمیل زد که: فید سایت شما چند روز است که آپدیت نمی‌شود و اخبار جدیدتان در آن نمایش داده نمی‌شود در حالی که من می‌بینم روی صفحه اول سایت موجود است!!
تا این را خواندم برق از چشمانم پرید!!
یک وااااااااااااااااااااااای کشیدم و محکم کوبیدم به پیشانی‌ام!
RSS را چک کردم دیدم اصلاً از یک خط از کدها، خطای برنامه‌‌نویسی می‌گیرد! و این یعنی اینکه بخش اطلاع‌رسانی اخبار خراب بوده و هر مطلبی که می‌نوشتم به دست مشترکین فید نمی‌رسیده!!
تازه یادم افتاد دو هفته پیش یک تغییر در لینک‌های مقالات در کل سایت داده بودم که انگار در این فایل سهواً یک پرانتز را از جا انداخته بودم 🙁

تمام آن فکر و خیال‌ها یادم می‌آمد و به خودم می‌خندیدم!!

 

دیگر تصمیم گرفته‌ام که در مورد هیچ اتفاقی تا زمانی که مطمئن نشده‌ام، به هیچ وجه فکر و خیال نکنم!! آن‌قدر صبر می‌کنم تا دلیلش مشخص شود و بعد در موردش فکر خواهم کرد. دنیا ارزش این همه فکر و خیال و نگرانی الکی را ندارد!

۵ پاسخ به “فکر و خیال!!”

  1. روژ گقت:

    سلام دوباره.بی خیال شید آقای نیرومندبه قول خودتون انرژی زیادی ازتون میگیره.بازم نتیجه گیری آخرش برام یه درس شد تا یادبگیرم.ممنون

  2. __________ گقت:

    فکر می کنم کمن این گروه آدما!دقیــــــــــــــقا همین جوریم،نمی دونم درسته یانه،گاهی با خودم می گم چرا نمی تونم مثل بقیه بگذرم از کنار این مسائل !بیچاره ذهنم که باید به کوچکترین مسائل هم ساعت ها فکر کنه!فلانی چه برداشتی از این جمله من داشت؟!نگاهش یه جوری بود که انگار از این جمله من ناراحت شده باشه!نکنه به خاطر این جمله من مسیر زندگیش عوض بشه و و و ! واقعا عذابه ه ه ه ه ه.آقا درمانم داره ؟!!! اگه داره به ماهم بگین ،ثواب داره به خدا 🙁

  3. اناری‌ام گقت:

    سلام حمید جان
    پست‌هایی زدی همی خیلی!
    چون خودم مدتی درگیر بودم و هستم (البته نه به اندازه حضرتعالی!!) از زوایای مختلفی می‌شه به این مسئله فکر کرد…
    همان طور که بهتر می‌دانی…
    در طب و حکمت اسلامی، تعریفی ارائه می‌شود به اسم ارکان و طبایع که زیرمجموعه آن بحث‌های مفصلی مطرح می‌شه… که این اصول مبنا و پایه طب اسلامی شناخته می‌شه… و بر اساس آن تحلیل‌ها صورت می‌گیره… از جسمی تا روحی و روانی… (از بزرگترین اختلاف‌های طب سنتی و مدرن که اتفاقاً از بزرگترین ویژگی‌هاش هست، این‌ه که به قول مصطلح «کل‌نگر»ه … یعنی به انسان به طور کامل نگاه می‌کنه… نه اینکه روی یک نقطه خاص به طور مستقل زوم کند و برایش تصمیم بگیرد، از مجموعه اعضا تا ارتباط آن با روح و روان)
    چهار نوع مزاج اصلی داریم به اسم: دموی، سودایی، صفرایی و بلغمی
    که این چهار تا با ترتیب خاصی در یک دایره‌‌ای می‌شوند چهار شعاع آن! گاهی بعضی افراد در این دایره در مرکز یک قسمت هستند و گاهی بعضی به قسمت‌های قبلی یا بعدی تمایل دارند. حتی دوری و نزدیکی به مرکز دایره معنای خاصی دارد… بحث بسیار مفصلی است! که چندتا کتاب می‌خواهد!! که متاسفانه در اینترنت مطالب ناقص و ضد نقیض است و اعتبار چندانی به آنها نیست! گفتم که به سرچ دل خوش نکنی!

    از مجموعه دریافت‌هایی که از شخصیت تا وضعیت جسمی و ظاهری در پست‌هایت در این دو ساله دریافته‌ام به احتمال خیلی خیلی زیاد «سوداوی» مزاج هستی!

    و این یعنی مجموعه‌ای از مشخصات ظاهری و جسمی تا فکری و رفتاری و… به طور ناخودآگاه در وجود شما هست چه بخواهید و چه نخواهید! حالا اینکه چقدر چند درصد آن فعال شود بستگی به عومل مختلفی دارد! این مزاج سرشتی شماست، یعنی این حالتی است که با آن به دنیا آمده‌ای! و از آن گریزی نیست! و این از شگفتی‌های خلقت است که انسان‌ها با ویژگی‌های مختلف خلق شده‌اند… هر کدام برای کاری… گاهی در بررسی مزاج‌ها بعضی صفات دیده می‌شود که این بیشتر نتیجه است نه اصل آن که اگر درست هدایت شود چقدر هم می‌تواند سودمند باشد….
    یکی از ویژگی‌های سوداوی مزاج‌ها، فکر زیاد است. که این قضیه اگر هدایت پیدا کند …. در احوالات نویسنده‌های بزرگ جهان اگر دقت کنی بیشترشان مشکلات روانی داشته‌اند!… به خاطر همین سوداوی مزاج بودنشان! فکر و تخیل زیادی داشته‌اند که توانسته‌اند نویسنده‌های بزرگی شوند!! حتی وقتی نوشتن‌شان نمی‌آید یک سیگار می‌کشند تا بیاید! چون ناخودآگاه دریافته‌اند که سیگار که سودازاست فکر و خیالشان را عمق می‌دهد!
    یعنی اینکه فکر و خیال شما یک بخشی بخاطر خصوصیت ذاتی است و برمی‌گردد به جسم و جانت عزیز دلم! و اصلن دست خودت هم نیست و یک چیزی در جانت مدام وول می‌خورد که هی فکر و خیال کند! حالا مسیرش شاید فرق کند با دیگران ولی هی وول می‌خورد هی فکر و خیال می‌کند!

    و اما درمان…
    این مسئله در روان‌شناسی به طور عام با عنوان «وسواس فکری» مطرح می‌شه و با روش‌های مختلفی از رفتار درمانی که مجموعه‌ای از تمرینات است تا دارو درمانی راه‌کارهایی دارد… که مخصوصاً رفتاردرمانی‌هایش خیلی خوب است یک کتابی هم به همین اسم هست.

    یک بخش دیگر مسئله هم برمی‌گردد به دل‌رحمی حضرتعالی! بیشتر اوقات در بررسی پیامدها، دل دیگران را در تحلیل و طراحی‌ها در نظر می‌گیری… نکند دل کسی برنجد… نکند به کسی بربخورد… نکند با این رفتار کسی ناراحت شود… که البته این خیلی خوب است ولی باید مدیریت شود.

    و اما از طریق طب سنتی – اسلامی:
    در بدن همه اخلاط چهارگانه موجود است، که ممکن است هر کدام از این‌ها در بدن ما غلبه پیدا کند مثلاً یک سوداوی مزاج درش خون غلبه پیدا کند و خصوصیات رفتاری و روانی و ظاهری‌اش تغییر کند… یا همان سودایی مزاج درش سودا غلبه پیدا کند که باعث چندبرابر شدن همان خصوصیات سودایی است و خطرناک می‌شود…
    باید سعی کنی از چیزهایی که باعث سودا می‌شود دوری کنی! و یا برطرف کننده‌هایش را مصرف کنی به همین راحتی!
    مثلاً تا آنجا من احساس کرده‌ام امواج الکترومغناطیسی سودازاست! و این یعنی کامپیوتر و موبایل رو کمتر باید مصرف کرد!

    ولی به عنوان چند راه حل بسیار ساده
    + سبزیجات خیلی بیشتر مصرف کن، بیشتر از همه کاهو… اصلن هر شب کاهو بخور! کاهو از بهترین سودازاهاست!
    + به جای چایی‌های معمولی از چایی دارچین استفاده کن… چندتا دارچین قلم رو بینداز توی قوری و بگذار آرام یک ربعی دم بکشد… از نعنا و پونه و هل و زعفران هم به عنوان چایی غافل نشو!
    + ورزش پر جنب و جوش… مثلاً نیم ساعت بدو! از بهترین روش‌های دفع اخلاط فاسده است!
    + اگر عرق بهارنارج خوب هم گیر آوردی روزانه مصرف کن!
    و خیلی خیلی روش‌های دیگر!

  4. یک بیمار گقت:

    به نام خدا
    با سلام
    شما ممکنه وسواس فکر داشته باشید. ایا برای شما پیش اومده که روی یک چیز فکر کنید و نتونید فکرتون رو ازش بردارید؟ ایا توان کنترل کردن فکرتان را ندارید؟ خوردن ویتامین میتونه مفید باشه . هم چنین بی تفاوت بودن نسبت به فکر هایی که به ذهنتون میاد. کار خودتون را بکنید.
    یاد خدا رو هم فراموش نکنید. یاد خدا تسکین دهنده درد هاست .برای به ثمر رساندن یک کار باید کار مداوم صورت بگیره.
    موفق باشی

  5. هما گقت:

    سلام به همه عزیزان… منم به شددددددددت این مشکل رو دارم تا حدی که نه تنها دوستام بلکه دیگه خودمم خسته شدم. چندبار نزدیک بود بهترین دوستامو از دست بدم, اینقد بعدا فهمیدم فکرام اشتباهه که اعتماد بنفس برام نمونده؛ یه مشکل بزرگ اینه همه فکر میکنن عمدیه, ولی به خدا قسم دست خودم نیس, یه چیزی از درونم میخوره منو, اینقد زیاده که رو درس خوندنمم تاثیر بدی داره میذاره, مخصوصا که مدتی هم هست بیکارم که دیگه واویلا شده, همش تو هپروتم, خودم واسه خودم دردسر می سازم؛ یکم سرچ کردم اما راه بدرد بخوری ندیدم, از پس هزینه های روانشناس هم بر نمیام(تازه اگر بشه درستشو پیدا کرد) تو رو خدا کمکم کنید…..

دیدگاهتان را بیان کنید

*

Powered by WordPress
خروجی نوشته‌ها خروجی دیدگاه‌ها