به سَرم زده کمی وارد شعر و اینجور قضایا شوم! شاخه شعر را راهاندازی میکنیم ببینیم چه میشود! از خواهر بزرگتر (که از هر انگشتش دو سه هزار هنر میریزد و بارها مقامهای برتر شعر در شهر و استان را کسب کرده و ارشد ادبیات هم که هست) کمک میگیرم شاید آن منظوری که مد نظرم هست را بشود با شعر، بهتر بیان کرد…
علی الحساب، امشب در رختخواب استارت میزنیم در حالی که از اول رمضان تا به حال حتی یک شب رختخواب در حیاط نینداخته بودم چون تا سحر و طلوع خورشید نمیخوابیدم (و برنامهنویسی یا خطاطی میکردم و در عوض صبح و عصر خواب بودم) (توجه: نمیدانم کار درستی بود یا نه، این اواخر کمی معدهدردی که عاملش ناخوابی بود ظاهر میشد). به هر حال، برایم جالب بود که در این آخرین شب (شب مزد) چرا اینقدر خوابم گرفته که آمدهام بخوابم!؟ ظاهراً شیطان کمکم دارد دست و پایش باز میشود:
شب مُزد است و ما را خواب بُرده
تو گو رؤیای ما را آب برده
تو رُوْ یا رب یکی دیگر به “پا” کن
که ما را ظاهراً ارباب بُرده!!
________________________
ارباب: کنایه از شیطان و تلمیح به آن روایت که شیطان گوش شخص را میگیرد که خواب بماند و برای سحر بیدار نشود… یک ویدئوی جالب هم خارجیها ساختهاند که دیدنش بد نیست:
تو گوُ: گویی (میشد نوشت «بگو رؤیای ما را آب برده» اما به نظرم این بهتر است)
منظور از رؤیا: سی شب بیدار ماندهایم به امید و رؤیای مزد… انگار رؤیایمان را آب برده که میخواهیم بخوابیم!
پینوشت بعد از نیمساعت: عجب! برادر کوچکتر به چه نکتهای اشاره کرد: برعکس، شب جمعه که شعر کراهت داره شعرگفتنت گرفته!؟
راست میگهها!
باور کن فردا عید است!! (دلیل؟ چون ظاهراً شیطان از امشب دست به کار شده!!)
بدبختی، تازه این شعر را هم داشتم کامل میکردم:
برای هر که بمیرم برای تو هرگز!
هنوز جای نگهِ تو میکُنَد گِِز گِِز
____
در فکرم که جریان این کراهت و گرفتن حس شعر در این شب چه بود!؟ منطق علمیاش چیست!؟ نوعی مبارزه با خواست طبیعی نفس؟
جمعه 31 جولای 2015 در 12:27 ب.ظ
به نظر منم یه رابطه ای وجود داره، آخه منم جمعه ها بیشتر هوس شعر خوندن می کنم و بخاطر مکروه بودنش( برای روزه دار، محرم، حرم و شب و روز جمعه) موکول می کنم به روز دیگه، اما بعدش میبینم دیگه هوسم فروکش کرده! یا تا اون حد نیست.