گاهی اوقات در برخی مطالب مثل همین مطلب قبل (نگاهدار سررشته تا نگاهدارد…) میگویم سنگ کلیه گرفتم (به انضمام برخی قضایای دیگر) پس نتیجه میگیرم که احتمالاً پولی که در بانک دارم شبههناک است و یا مثلاً در مطلب «نزدیک بود…» میگویم که روز کنکور روانشناسی خواب ماندم و این احتمالاً یعنی صلاح نیست در آن رشته فعلاً مشغول به تحصیل شوم… و یا مثلاً در مطلب «یک روز زندگی، بدون تسبیحات» میگویم یک روز چقدر بلا سرم آمد و فهمیدم که دیشب موقع خواب تسبیحات را نگفته بودم… و امثال این که همین الان چندین موردش در ذهنم هست و در مطالب سایت دائماً گفتهام و اصلاً هدفم از گفتن اینها بیش از اینکه بخواهم خاطره بگویم و وقت مخاطبم را بگیرم، تأکید روی این حدیث است:
امام صادق علیه السلام میفرماید: «اما انه لیس من عرق یضرب و لانکبه ولاصداع ولامرض الا بذنب» (اصول کافی ، ج ۲، ص ۲۱۹، ح ۳، باب الذنوب)؛
بدان که هیچ رگی زده نمیشود و هیچ پایی به سنگ نمیخورد و درد سر و مرضی پیش نمیآید مگر به جهت گناهی که انسان مرتکب شده است.
این را دوستانِ «حرفهایتر» قبول دارند و لحظه به لحظه لمس میکنند و نیازی به توضیح برای آنها نیست، اما به هر حال، بد نیست اینجا توضیحاتی داده شود…
ببینید، ما یک بحثی در شبکه داریم به نام «رمزگذاری» یا Encryption یا Encoding (که در بحث ما هر دو کلمه Encoding و Encryption قابل استفادهاند اما عملاً یک فرقهایی بین این دو اصطلاح از نظر علم کامپیوتر هست که اینجا بیان شده). ما میگوییم اگر میخواهی مثلاً به طور بیسیم بین دو نفر تبادل داده انجام دهی، برای اینکه این وسط کسی نفهمد دادهها چیست و فقط شخصی که در طرف دوم است بفهمد که چه گفتهای، دادهها را رمزگذاری (Encode یا Encrypt) کن و بفرست… در مقصد، گیرنده، پیغام را با کلیدی که دارد رمزگشایی (Decode یا Decrypt) میکند و میفهمد که منظور فرستندهی پیام چه بود. [دقت کن که ابتدای مقاله گفتم «سنگ کلیه» (یعنی دادهی رمزگذاری شده) به انضمام برخی اتفاقات (یعنی کلید)]
حالا حکایت خدا و بنده، همین است! خدا اگر بخواهد پیامی به بندهاش بدهد، خودش که مستقیم نمیتواند صحبت کند؟ وحی (به قول ما شبکهکارها: Dedicated Line: لاین اختصاصی) هم که نمیتواند برقرار کند؟ پس باید چه کار کند؟ خوب، پیامش را Encode (رمزگذاری) میکند و در قالب یک سری اتفاق «ملموس برای انسان»، میفرستد…
حالا هر چند نوع رمزگذاری برای هر بندهای با هر سطحی فرق میکند، اما چیزی که مشخص است این است که خداوند نگاه میکند ببیند یک بنده به چه چیزی نظر و حواسش جلب میشود، از همان طریق اقدام میکند.
هستند افرادی که کلاً «پرت» هستند… خدا دائم پیام میفرستد اما گیرندههای آنها مشکل پیدا کرده… اصلاً حواسشان نیست که خدایی هست که دارد صحبت میکند، اصلاً آمدهایم که صحبتهای او را بشنویم و عمل کنیم…
اما آنها که حواسشان جمعتر است، لحظه به لحظه، راه که میروند دارند به حرفهای خدا گوش میکنند. پایم خورد به سنگ، احتمالاً به خاطر آن یک لحظه فکر گناه بود، سرما خوردم، این احتمالاً مجازات آن گناهی است که کردم، کبیره بود اما نه خیلی بزرگ، سنگ کلیه گرفتم، این یعنی احتمالاً گناه، خیلی خیلی بزرگتر بوده…
حالا بعضی چیزها هست که من اگر بگویم، شما یک چیزهایی پشت سر من میگویید! و نباید هم گفته شود… اما فقط به عنوان نمونه: میخواهم یک ایمیل به یکی بفرستم، به محض کلیک روی ارسال، اینترنت قطع میشود، این یعنی احتمالاً نباید این ایمیل ارسال شود و من نمیفرستم یا یک بار متن را میخوانم که ببینم مشکل از کجا بوده. یا میخواهم وارد یک سایت مشکوک شوم، بار اول لود نمیشود، این احتمالاً یعنی در این سایت گناه هست (مثل چراغ قرمز) اگر خواستی رفرش کن و واردش شو اما پای جریمهاش هم بنشین، اگر دیر لود میشود این یعنی مراقب باش (مثل چراغ زرد)…، یا قضیه «ماهواره!» که در سال ۱۳۸۹ مطرح کردم… و خیلی چیزهای دیگر… (مثلاً داخل پرانتز بگویم که دیروز و بعد از آن قضایای سنگ کلیه، برای بار دوم رفتم بانک و حساب و کتابها را خیلی بهتر و شرعیتر کردم… بعد از بانک آمدم مسجدی که کنار بانک بود برای نماز ظهر، نشستم که تا نماز شروع شود ذکر آن روز را بگویم، یک دفعه برای اولین بار در عمرم شنیدم که رادیو گفت: «اذان ظهر به افق تهران از رادیو سلامت!» هیچ وقت یاد ندارم یک مسجد اذان را از رادیو سلامت پخش کرده باشد (پس جلب توجه میکند). میشود حدس زد که احتمالاً جریان سنگ کلیه حل است… (همانطور که والله از بعد از اینکه دیروز از بانک آمدهام با اینکه دیروز و امروز را روزه گرفتهام به اندازه یک ثانیه درد و شبیه درد که قبل از آن نمیگذاشت بخوابم، نداشتهام… حالا بعد از این چه میشود باید پیش بیاید و بعد رمزگشایی کنم…)**
به هر حال، انسان کمی «رمزگشایی» بلد باشد، بد نیست… به مرور آنقدر سریع رمزگشایی میکنید که حتی اینکه الان نگاهتان به چه چیز افتاد را رمزگشایی میکنید… (و البته هر چقدر انسان به گناه نزدیکتر میشود، قدرت و سرعت رمزگشاییاش کمتر میشود… تا حدی که عقب میافتد! یعنی همان که گفتم: قبل از ورود به قضایای بانکی، خداوند پای تو را روی پلههای بانک میلغزاند که کمرت درد بگیرد اما تو نمیفهمی یا لجاجت میکنی و بعد از یک سال و وقتی کار از کار گذشته، تازه آنرا رمزگشایی میکنی! این اوج بدبختیست…)
درک آنچه گفتم، نیاز دارد که تا حدودی (دقت کن: گفتم تا حدودی) خودت را آنطور ببینی که در مطلب «امید من، گاهی خودت را تنها ببین…» گفته بودم:
امید من،
گاهی چشمانت را ببند و اینطور به دنیا نگاه کن: تو تنها انسان این دنیا هستی و هر که بوده است… و هست… و خواهد بود فقط برای تو آفریده شده است. هر موجودی در این دنیا آن انسانی که تو فکر میکنی نیست، او یا نماینده خداست و یا نماینده شیطان. پدر، مادر، خواهر، دوست، فرزند…
پس، یعنی ائمه گناهکار بودند که مریض میشدند یا مشکلی برایشان پیش میآمد؟
ممکن است یکی بگوید طبق این ایده، پس امام علی (که جانها فدایش باد) لابد (نعوذ بالله) گناهی مرتکب شده بود که چشمانش در آن جنگ درد گرفت و پیامبر (که جان و مال و پدر و مادرمان به فدایش) آب دهانش را روی چشمانش مالید و خوب شد؟
یا مثل این نظر، لابد امام خمینی (که رحمت خدا بر او باد) گناهی مرتکب شده بود که آخر عمر، نوعی سرطان گرفت…
یا مثل این نظر، لابد حضرت فاطمه (که سلام خدا بر او باد) لابد گناهی مرتکب شده بود که در خانهاش را آتش زدند و پهلویش شکست و درد کشید…
میدانی این برداشتهای غلط از کجا نشأت گرفته؟
وقتی دادهای را فرستنده رمزگذاری میکند و به گیرنده میفرستد، اگر شما این وسط بیایید یک نسخه از آن دادهها را بردارید و نگاه کنید، یک سری چرت و پرت خواهید دید! چیزی مثل این نامه که رمزگذاری شده:
چه کسی میتواند بفهمد اصل پیام چه بوده؟ فقط گیرنده!
دوست عزیز، نکند وسط یک ارتباط، یک دادهی رمزگذاری شده را بگیری بخوانی! همه چیز به هم میریزد!
تو نمیتوانی بفهمی اصل پیغامی که برای گیرنده فرستاده شده بود، چه بوده… مگر اینکه «کلید رمزگذاری» را داشته باشی که به دست آوردن آن کلید خیلی خیلی خیلی سخت است! بله، امام صادق (که همه صلواتها نثار او باد) کلید رمزگذاری پیغامی که خدا به حضرت فاطمه فرستاد را دارد (چون در جریان زندگی ایشان و همه انسانها هست و هستند). او میتواند بفهمد با آن اتفاق، خداوند خواست چه پیغامی به حضرت فاطمه بدهد. یا با آن درد چشم خدا میخواست چه پیغامی به امام علی بدهد… این فقط یک مثال است: مثلاً ممکن است امام علی یک ترک اولای ساده انجام داده باشد. مثلاً نعوذ بالله و خدا میداند میترسم و میلرزم برای نوشتنش حتی در قالب یک مثال: مثلاً امام علی یک لحظه در ذهنش خطور کرده باشد که من در جنگهای قبلی پرچمدار بودم، پس در این جنگ هم پیامبر و خدا پرچم را به من میدهند و خدا خواسته باشد مثلاً با آن درد چشم که میدانید که در ابتدا مانع شد که پرچم به امام علی داده شود، به ایشان بفهماند که اگر خدا نخواهد، پرچم به تو نمیرسد… که البته این یک رمزگشایی کاملاً غلط است! گفتم که ما هرگز نمیتوانیم آن پیغام را رمزگشایی کنیم. ما کجا و به دست آوردن کلید رمزگذاریای که بین خدا و ائمه بود!!!
پس: نکند این ایده باعث شود که مثلاً هر کس را دیدیم که مریض شده، بگوییم حتماً گناه کبیره کرده! خیر، ممکن است او از اولیا باشد و یک ترک اولای ساده کرده باشد و خدا در قالب مریضی دارد به او میفهماند که آن ترک اولا که کردی نباید میکردی… (و یا گاهی دردها و بلاها آزمایش است. حضرت ایوب را خداوند با درد و مرض آزمایش کرد…)
مهم این است: تو مرد باش، پیغامهای خودت را رمزگشایی کن! به پیغامهای مردم کار نداشته باش…
اصلاً من فکر میکنم یکی از اهداف خلقت (یکی از کارهایی که باید در دانشگاه دنیا انجام دهیم)، شاید «پاس کردن درس رمزگشایی» باشد!
ابتدا در ترمهای اول، در درس «رمزگشایی ۱»، باید بتوانی پیغامهای خودت را رمزگشایی کنی، به مرور در ترمهای بعد به جایی برسی که در درس «رمزگشایی ۲»، پیغامهای مردم را رمزگشایی کنی (مثل برخی اولیا که شما اتفاقات یا خوابتان را برایشان تعریف میکنید و برایتان رمزگشایی میکنند) (یا مثل ما که در رشته کامپیوتر به عنوان متخصص کامپیوتر به محض دیدن ۲۰۲cb962ac59075b964b07152d234b70 میفهمیم که این، رمزگذاریشدهی پسورد ۱۲۳ است… از بس رمزگذاری و رمزگشایی را کار کردهایم) و بعد از چند ترم (پس از سالها محاسبه و مراقبه) به جایی برسی که در درس «رمزگشایی ۳» تا حدودی بتوانی پیغامهایی که بین خدا و ائمه رد و بدل شد را رمزگشایی کنی…
و نکته آخر: سختترین درسی که دانشجویان رشته کامپیوتر پاس میکنند همین درس رمزگذاری و رمزگشایی (امنیت) است! *
امید نباشیم که به همین راحتیها بتوانیم پیغامها را درست رمزگشایی کنیم…
در رمزگشایی پیغامهایی که خدا میفرستد، موفق باشید.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
پانوشتها:
* و تنها درسی که من در ارشد ابتدا از آن درس افتادم و بعد با کلی التماس از استاد، یک PDF آموزشی در زمینه امنیت ساختم تا استاد نمره قبولی داد همین درس بود!
** هشدار: فراموش نکن که برخی چیزها که گفتم کلید رمزگشایی برای من بود و نه شما… یعنی اینکه یک سایت باز نمیشود، رمزگشاییاش برای من، آنطور میشود، ممکن است برای شما عاملی باشد برای اینکه اعصابتان خرد شود و این اعصاب خرد شدن، جریمهی یک گناه باشد… من نمیدانم… من فقط یک چیز را میدانم: این که هر پیغامی برای رمزگشایی نیاز به یک کلید دارد. دنبال آن کلید باش و بعد پیغامی که برایت آمده را رمزگشایی کن…)
*** برای دانشجویان رشته کامپیوتر: این نوع ارسال پیغام از طرف خدا میتواند یک رساله دکترا باشد! بهترین نوع رمزگذاری داده است که خدا استفاده میکند! دقت کنید: یک پیغام رمزگذاری شده میفرستد. کلید رمزگشایی کجاست؟ از یک تا n اتفاق که در اطراف گیرنده میافتد! هیچ انسان دیگری نمیتواند آنرا به طور قطعی رمزگشایی کند مگر آنکه آن اتفاقات را تجربه کرده باشد (امامان از احوال یکدیگر باخبر هستند پس میتوانند پیغامهای امام دیگر را برای ما رمزگشایی کنند). این نوع رمزگذاری خارق العاده است! (هر چند که شبیه رمزگذاریای است که با USB و Pin Code اتفاق میافتد. یعنی پیغام رمزگذاری شده توسط آن USB و پسوردی که نزد گیرنده است رمزگشایی میشود… اما آنی که خدا استفاده میکند خیلی حرفهایتر و شیکتر است) (شاید برای دکترا روی این نوع رمزگذاری کار کردم)
**** پس از خواندن این مطلب ممکن است تا مدتی نگاهت به اطراف یک جورِ نگرانکنندهای شود که جای نگرانی نیست، به مرور فراموش میکنی ای انسان!
دیدگاههای تازه