فروش، وسط مصاحبه دکترا!

اتفاقات روزانه دیدگاهتان را بیان کنید

همانطور که اینجا گفته‌ام، امروز جلسه مصاحبه دکترا بود. یک اتفاق جالب که دلم می‌خواهد ثبتش کنم، این بود که شب قبلش گفتم بگذار این کاتالوگ‌های تستا و نمرا را پرینت بگیرم، همراه خودم ببرم. شاید به عنوان یک سند و نمونه کار مفید باشد. البته دو دل بودم که نکند نشان دادن این‌ها در برابر یک مقاله ISI و امثالهم نوعی بی‌کلاسی به حساب بیاید!؟

به هر حال، قبل از جلسه دل را به دریا زدم و همراه با پایان‌نامه و مدارک، این‌ها را هم دادم…

برخلاف تصورم، دیدم چقدر این کاتالوگ‌ها تأثیرگذار بود! می‌گفتند مهندس! از این‌ها بازم داری!؟

یعنی باور نمی‌کنید اگر بگویم در همین جلسه، سه تا از دکترها مشتری‌مان شدند!! 🙂 خیلی جالب بود!

حالا این وسط نمی‌توانستم خنده‌ام را کنترل کنم! مثل این پیرزن‌ها شده بودم که هر کجا می‌روند لیف‌هایشان را پهن می‌کنند و می‌فروشند!!!

یکی‌شان می‌گفت: مهندس! شماره موبایلت رو روی این کاتالوگ بنویس. یکی دیگرشان گفت: مهندس ایمیلت رو به من می‌دی؟ یکی‌شان هر دو را به نمایندگی گرفت، گفت: من گرفتم به همه می‌دم!!!
یکی‌شان که می‌گفت من اتفاقاً همین امروز عصر یک جلسه دارم که در مورد انتخاب یک سیستم مدیریت آزمون برای آن محل باید صحبت کنیم که خدا تو را رساند!!

بهشان گفتم: بد نیست بدانید یکی از پرسودترین مشتری‌های تستای ما همین سازمان مرکزی دانشگاه آزاد شماست! اگر از شما آزمون آنلاین گرفتند، با سیستم ماست!

 

به هر حال، این را کار دارم که آن ترفندی که سال‌ها پیش از یکی از دوستان یاد گرفته بودم اثر کرد! در یکی از پروژه‌ها که برای شهرمان انجام می‌دادیم، ایشان (که از گرافیست‌های برتر مسابقات ایران بود) یک پوستر بسیار زیبا برای پروژه طراحی کرده بود که امکاناتی که قصد داشتیم در پروژه باشد را در آن نوشته بود. بعد، به من گفت از این پوستر یک پرینت رنگی می‌گیری و پرس می‌کنی. بعد، هر اداره‌ای که برای درخواست امکانات و پول و … رفتی همان اول، این پوستر را می‌دهی به رئیس بعد شروع می‌کنی درخواست را مطرح می‌کنی. ما به پیشنهادش عمل کردیم. اگر بدانی چقدر جالب بود! مثل اینکه رئیس را جادو کرده باشیم! همان اول که آن پوستر زیبا را نشان می‌دادیم محو تماشای آن می‌شد و اکثرشان جمله‌شان این بود که: ما هر کمکی بخواهید می‌کنیم فقط آرم ما زیر این پوستر و پوسترهای آینده باشد!

من هم به تقلید از آن ماجرا این کاتالوگ‌ها را بردم و اثر کرد. فقط اگر می‌شد رنگی و با ابعاد A5 پرینت می‌گرفتم و چند نسخه می‌بردم دیگر معرکه می‌شد!

از این‌ها گذشته، دیدم چقدر این پرزنت کردن تأثیر دارد! تقریباً اولین باری بود که به نوعی داشتم محصولاتمان را پرزنت می‌کردم. دیدم اگر مثلاً یک انسان توانا برود در سازمان‌های مرتبط و با پوسترهای خوب و بیان عالی پرزنت کند، افراد زیادی هستند که احتمالاً مشتری خواهند شد!

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

(از تو چه پنهان می‌خواستم این‌ها را در همان مطلب صفحه اول سایت بنویسم و حتی نوشته بودم اما سحر که الان باشد به این فکر کردم که این دوستان آدرس سایت و … را از ما گرفتند، احتمال دارد وارد سایت بشوند و بخوانند و خوششان نیاید و کار دستمان بدهد! از آنجا حذف کردم و اینجا درج کردم)

۳ پاسخ به “فروش، وسط مصاحبه دکترا!”

  1. مهدی گقت:

    حمید جان من یکی از دوستام ادم دست به اچاریه و کلی کار درزمینه مهندسی برق میکنه. میگه حتی اگربازاریاب ۵۰ درصد هم برای خودش برداره من حرفی ندارم چون بازاریابی هم علمیه برای خودش من از با علمم این بورد را تولید میکنم اون با علمش میفروشد

  2. میثم گقت:

    سلام مهندس،میتونی از کاتالوگ و پوستر که گفتی عکس بزاری؟

  3. حمید رضا گقت:

    سلام. کاتالوگ نمرا و تستا روی سایت‌های رسمی‌شون هست. اون پوستر رو رفتم بذارم اما چون نام و لوگوی اون پروژه روش هست و هر چند اون پروژه متوقف شد اما ممکنه یک روز بالاخره منتشر بشه، فعلاً اجازه انتشارش رو ندارم.

دیدگاهتان را بیان کنید

*

Powered by WordPress
خروجی نوشته‌ها خروجی دیدگاه‌ها