چند روز پیش یک نفر در تلگرام برایم این پیام را فرستاده بود و من هم خوشم آمد و نشر دادم:
آهای …
?فروردینیهای تک و تک پر ?
?اردیبهشتیهای منطقی و خاص?
?خردادیهای احساساتی و مهربون?
?تیریهای محکم و مهربون ?
?مردادیهایی که آرزوی همهاید ?
?شهریوریهایی که خدا هواشونو داره ?
?مهرماهیهای با لیاقت ?
?آبانیهای باوفا ?
?آذریهای مغرور ?
?دیماهیهای جذاب خاص ?
❤️بهمنیهایی که جزء بهترینهایید ❤️
?اسفندیهای خوشمرام ?
?عیدتون پیشاپیش مبارک???
میدانی چه چیز آن برایم جالب بود؟
اینکه احساس میکنم اکثر ماهها را خیلی دقیق زده! مثلاً: برادر بزرگتر، فروردینی است. برای او نوشته: فروردینیهای تک و تکپر! باور میکنی او کسی است که کل ایران را گشته اما تک و تنها!! تقریباً یک مهمانی یا مراسم نشده که با ما بیاید! تک و تنها خانه میماند! اصلاً همان روز که این پیغام آمد او تنها با ماشینش رفته بود مشهد و از آنطرف فیروزکوه و تازه دیروز برگشته! (البته گهگاه یکی از دوستانش را هم میبرد که اگر کاریش شد یکی همراهش باشد اما آن دوستش هم میداند که او را به خاطر چه میبرد وگرنه تنها میرفت!)
اردیبهشتیها (یعنی من) را نوشته: منطقی و خاص!) یعنی من اگر بخواهم خودم را در یک جمله معرفی کنم (کما اینکه همه میدانند) میگویم: من یک انسان «منطقی» هستم. مشخص هم هست که اگر اینطور نبودم برنامهنویس نمیشدم. یعنی صبح تا شب من با مادرم سر این موضوع بحث دارم که: چیزی که غیرمنطقی است به من نگو چون من انجام نمیدهم و گوش نمیکنم. چند بار جلسه گذاشتهام و بهشان گفتهام که: من یک انسان منطقیام. از من انتظار نداشته باش مثلاً دلم برای تو بسوزد و فلان چیز را به تو نگویم. من حرفم را میزنم چون منطق میگوید باید آن جمله را گفت حالا تو میخواهد خوشت بیاید یا نیاید! منطق میگوید او بعداً خواهد فهمید… یا مثلاً مادر میگذارد میرود جلسه مذهبی، ساعت ۱۱ شب زنگ میزند حمید بیا دنبال من! من هرگز نمیروم (خودش هم چند سالی است که فهمیده) اما وقتی به برادر بزرگتر زنگ میزند با کله میرود! اصلاً برادر بزرگتر او را دعوا میکند که چرا به من زنگ نمیزنی که من بیایم دنبالت!!!!!! من ده بار به او گفتهام: فکر کردی اگر نمیروم دنبالش به خاطر این است که تنبلم یا از او بدم میآید؟ عزیزم، اگر تو ساعت ۱۱ شب بروی دنبال او، او عادت میکند هر وقت خواست هر جلسهای میرود و هر وقت هم خواست از جلسه بیرون میآید! او باید بفهمد یک زن و یک مادر نباید تا آن وقت شب بیرون باشد. (منطق این را نمیگوید؟ اما احساس چه میگوید: احساس میگوید: مادر است، هر چه گفت باید بگویی چشم!) یا مثلاً میرود بازار خرید، هر چقدر زنگ بزند من نمیروم خریدهایش را بیاورم! چون منطق من میگوید او زنی است که عادت دارد خودش را به پیری بزند. اگر بخواهد هر کجا برود، برسانیاش یا بروی بارش را بیاوری، فکر میکند پیر شده… ناخواسته از پا میافتد. اما برادر بزرگتر، صد بار او را دعوا کرده که چرا خریدها را خودت میآوری و به سه پسرت که هر کدام یک ماشین دارند زنگ نمیزنی!؟ ببین چقدر فرق است بین منطق و احساس!)
یا برای برادر سوم که دی ماهی است، نوشته دیماهیهای جذاب خاص! هر کس او را بشناسد میداند او چقدر جذاب است! او جاذبه خاصی دارد، برعکسِ من که بیشتر دافعه دارم! (و مجبور هم هستم که اینطور باشم که اگر نبودم مثل او باید صبح تا شب وقتم را صرف اطرافیانم میکردم و اینجا هم گفته بودم که به قول خواجه عبد الله انصاری اگر علم خواهی باید به تنهایی عادت کنی و منظور همین است که عالم در صرف وقتش بخیل است و همین باعث میشود اطرافیانش جذب او نشوند و البته که او نه تنها ناراحت نمیشود بلکه خوشحال هم میشود)
از لحاظ ظاهری هم جذاب است. یعنی دیروز حاج خانم به او گیر داده بود که اینقدر لباسهای متنوع نپوش که توی چشم باشی، حرف جالبی زد که حقیقت هم دارد! میگفت: مادرم! نمیدونم چیه که من لباس کهنههای گداها رو هم بپوشم باز توی چشمم و همه دورم جمع میشن میگن این رو از کجا خریدی؟ چند!؟!!
خلاصه، فالبینی جالبی بود. البته در مطالب قبلی هم چند نمونه فالبینی آورده بودم که حداقل در مورد ما صادق بود. مثلاً در مطلب «فال» باز اردیبهشتیها را گفته بود: منطقی اما لجباز
در مطلب «خودتان را بهتر بشناسید تا بهتر زندگی کنید (تست مزاج + مزاج شناسی + تست شخصیت)» هم دقیقاً چیزهایی که در مورد من گفته بود حقیقت داشت.
به هر حال، میخواهم این را بگویم: ما دائم به برادر بزرگتر گیر میدادیم و میدهیم که: آخر، پسر! چرا اینقدر تو به تکپری علاقه داری؟ یا مثلاً یک خواستگاری اولیه برایش داشتیم (در حد صحبت) بعداً از زبان آن دختر در رفته بود و به ما رسید که: چون علیآقا اجتماعی نیست من رغبت نداشتم… یا مثلاً به من گیر میدهند که آخر کمی احساس داشته باش!!! یا به آن یکی گیر میدهیم که چقدر تیپ میزنی و امثال این گیرها…
با دیدن این فال دیگر برایم ثابت شد که انسانها واقعاً صفات روحی و ذاتیشان را خودشان کسب نمیکنند و خدا طبق یک شرایطی آن صفات را در آنها قرار داده. (یکی را تکپر آفریده، یکی را منطقی، یکی را جذاب، یکی را مغرور و…) میگویم حالا که اینطور است، ما چرا باید به این نوع رفتارهای همدیگر گیر بدهیم یا مثلاً به خاطر آن رفتار ناراحت شویم؟ خوب، خودش که نخواسته اینطور باشد!؟ مگر عمداً تکپر شده؟ مگر عمداً منطقی شده؟ مگر عمداً مغرور شده؟
هر چند که یکی از اهدف خلقت همین است که انسانها هر کجای آن محور مشهور هستیم، کمکم خودمان را به مرکز محور (یعنی جایی که ائمه بودند = حالت تعادل) برسانیم اما به هر حال، هر کس هر کجای دیگر از این محور که باشد یک سری صفات دارد که بارزتر است و بقیه به خاطر آن صفات به او گیر میدهند! پس حالا که اینطور است که هر کس بدون اراده خودش و ناخواسته (حالا به هر دلیلی، چه به خاطر ماه تولد چه به خاطر جنسیت، چه به خاطر آب و هوا یا موقعیت شهر تولد و صدها دلیل دیگر که کشف شده و نشده) یک سری صفات دارد، ما چرا باید به خاطر آن صفات از دست او ناراحت شویم یا به او گیر بدهیم؟
با این دیدگاه، انسانها برای هم خیلی قابلتحملتر میشوند. نه؟
پنجشنبه 24 مارس 2016 در 10:02 ب.ظ
سلام علیکم
اول اینکه خیلی سرگرم این فالها نشین،حالا درسته منو هم درست حدس زده،مهر بونمواحساساتی 🙂 ولی خب جدی گرفتن فال شوخیشم قشنگ نیست.درثانی تحمل آدما اینجوری آسونتره نه بهتر،من معتقدم توزمینه اخلاق نباید خیلی چیزارو به هم ربط داد.خصلت های خوب وبد اکتسابیه نه ذاتی،خیلی بااینکه دست خودمون نیست موافق نیستم،یعنی بااینکه میفهمم منظورتونو ومیدونم لازم به ذکر آیه نیست جهت نشون دادن خلاف حرفتون،ولی دوست نداشتم این پست رو
پنجشنبه 24 مارس 2016 در 10:13 ب.ظ
یعنی خوشم میاد چنان نظر میدی، یکی نشناسه فکر میکنه استفانهاوکینگ (ایدهپرداز مشهور) نظریه جدیدش رو زیر مطلب من مطرح کرده 🙂
پنجشنبه 24 مارس 2016 در 10:18 ب.ظ
:-\ نمیگذارید آدم شکوفاشه،اصن نمیگذارید!
پنجشنبه 24 مارس 2016 در 10:36 ب.ظ
حالا تازه در حال شکوفا شدنی!؟ تو شکوفا بشی چی میشی!؟
والا به خدا…
(خوب نیست آدم در این سطحها از خودش به این راحتی ایده در کنه)
پنجشنبه 24 مارس 2016 در 11:31 ب.ظ
:-))) عجب!!!گناه دارما!بچه به این خوبی ،نمونشم که ایران نیست(خودتون مثال زدین به من ربطی نداره)
کدامین سطح ها!؟نظرم شبیه ایده بود!؟
سهشنبه 29 مارس 2016 در 6:35 ب.ظ
سلام.
فکر کنم لحن M.poorebrahim برای اینه خواسته صریحا بگه که بتونه منظورشو زودتر برسونه مثل من که سعی می کنم از کلمه های محاوره ای کمتری استفاده کنم تا وقت کمتری بگیره…
درست و غلط این فال ها رو نمی دونم که حالت تلقینی داره که مثلا تو همه فال ها آبانی ها باوفا به شمار میان، یا اینکه واقعا درصد زیاد آبانی ها باوفان، اما شکی نیست که یه سری از ویژگی های آدما ذاتی هست این از نظر علم هم ثابت شده است که بر حسب محل زندگی و نژاد و…متفاوت هست، لطف این دنیا هم به همین تفاوت هاشه، در مورد این چیزا نمیشه به صورت مطلق نظریه صادر کرد چون خیلی پیچیده تر از ایناست و ما هنوز به اون درجه کامل از انسانیت نرسیدیم که بخواهیم راجع به این چیزا مطلقا نظر بدیم، به هر حال هر آدمی یه خوبی هایی داره یه بدی هایی، که در صورت خلاف میلمون وظیفه مون اینه که صبر پیشه کنیم،
اما منطقی بودن همه جا خوب نیست همون طور که خودتون قبلا تو مطلب «گریه های عاشقانه و نه عاقلانه» درباره اش بحث کردین.
میدونید چیه دارم به این فکر می کنم که تو خاطرات یکی از شهدا نوشته بود به محض اینکه مادرش صداش می زد فلان چیزو بخر هر کاری داشت رها می کرد و می رفت دنبال اون کار، این ارزش مقام مادر رو می رسونه؛ اینکه شما گفتین درست نیست همیشه مادرتونو با ماشین ببرید و بیارید حالت تلقینی منفی براش به وجود میاد رو قبول دارم و می فهمم چی میگید مادر خود من الان اینجوری شده، اما ما باید جوری رفتار کنیم که بین این دو تناقضی پیش نیاد،
«به قول خواجه عبد الله انصاری اگر علم خواهی باید به تنهایی عادت کنی و منظور همین است که عالم در صرف وقتش بخیل است و همین باعث میشود اطرافیانش جذب او نشوند و البته که او نه تنها ناراحت نمیشود بلکه خوشحال هم میشود)»
اینو هم قبول دارم و می فهممش اما یادمه پیامبر (ص) اون بخش از وقتی رو هم که مال خودشون بود برای دیگران صرف می کردند… تلفیق این دو سخته ، این اون چیزی که ما باید بهش برسیم و بدونیم دقیقا کجا کدوم رفتار جواب میده، کار ما پیدا کردن نقطه ایه که نه از این ور خط بیرون باشه نه اون ور خط، کاملا روی مسیر باشه…
وقتی پستی شبیه این میذارید تا چند وقت ذهنم درگیرش میشه چون باید از زوایای مختلف بهش نگاه کرد و خیلی چیزا رو کنار هم گذاشت و در آخر به نتیجه ی واحدی رسید…