ژانویه 24 25
الهی تو را شکر که همچون علیای را آفریدی (علیه السلام) و تو را شکر که مرا در دورانی پس از علی آفریدی؛ که چه بیبار بود دنیای پیش از علی و تو را شکر که مرا با علی آشنا ساختی و تو را شکر که مرا در زمره محبان و متمسکین به ولایت علی قرار دادی و تو را شکر که در عالیترین مکان علمی، علی را به من شناساندی و تو را شکر که مرا مفتخر کردی که بگویم من ارشد علیشناسی دارم و تو را شکر که چشمانم و گوشهایم و حافظهام را با کلام علی نورانی و پرانرژی ساختی.
من چه خواهم جز علی در دو جهان، بیخبران؟
از تو پرسند بگو هیچ نخواهم به سِوای دگران
۱۳ رجب ۱۴۴۵ – میلاد علی بن ابی طالب علیه السلام
۵ / ۱۱ / ۱۴۰۲
سپتامبر 19 22
متاسفیم، شما مجاز به مشاهده این نوشته نمی باشید!
ژوئن 17 24
الهی! تو را شکر که هر چیزی از دنیا گرد آوردم در کنارش رنجهایی داشت تا از آن بیزار گردم و دل بدین دنیای رنج آلود نبندم. تو را شکر
____________
اگر میخواهید بدانید که خداوند شما را دوست دارد یا خیر، ببینید آیا در کنار لذتهای دنیوی برایتان سختیهایی فراهم میکند که شما را از آن لذت بیزار کند یا خیر؟
مثلاً یک گوشی دوستداشتنی میخرید، خدا اگر شما را بخواهد، برای اینکه به آن بیش از حد وابسته نشوید، تقریباً همان اوائل، یک نقص در آن ایجاد میکند که برای همیشه همراه آن گوشی باشد شما هر بار که میخواهید خیلی از آن لذت ببرید، یاد آن نقص میافتید و متعادل میشوید… یا مثلاً احساس میکند خیلی دارید گرفتار ظاهر زیبای خود میشوید؛ یک نقص در ظاهر شما ایجاد میکند که حال خودتان را از ظاهرتان به هم بزند…
و صدها نمونه دیگر که همه و همه از الطاف خفیّه الهی است و ما فکر میکنیم که نقمت است!
سپتامبر 16 20
الهی ما را الگو قرار بده و نه عبرت!
__________
ظاهراً پایانی جز این دو برای آدمی قابل تصور نیست: یا الگو میشویم یا عبرت!
یکی از چیزهایی که دائم از خدا میخواهم همین است که خدایا نکند ما را عبرت دیگران قرار دهی!؟
مه 16 29
الهی،
به هر سو که مینگرم، تو را و نور تو را و عظمت تو را میبینم.
شهادت میدهم که تو هستی و بودت در نبود موجودات نمایان است.
شهادت میدهم که تو نوری و نورت در تاریکی شب نیز نمایان است.
شهادت میدهم که تو بزرگی و بزرگیات در کوچکترین موجودات نمایان است.
الهی،
چشمی که تو را نبیند، بِه که کور باد.
______________
۱۲ شب ۹ خرداد ۹۵، در حیاط، دراز کشیده رو به آسمان عظیم و مرور عظمت آسمان و عظمت پشهای که روی دستم نشسته، در هوای لطیف بهار، بعد از نماز وتیره و در حال شنیدن واقعه… بعد از یک روز بسیار پر کار… همه چیز عالی پیش میرود… و الحمد لله
فوریه 16 20
الهی، من فقط یک چیز میدانم و آن اینکه هر چه هست، صلاح است و خیری در کار است! همین!
__________
و چه بسیار سختیها بوده که انسان بعد از مدتی از خود میپرسد اگر آن سختی نبود، آیا من فلان کار را انجام میدادم که حالا به واسطهاش به فلان موفقیت برسم؟ نه! پس هر سخنی و مشکلی خیری در پیش دارد (إن شاء الله)
ژانویه 16 16
الهی، ما را از استدلالهای غلط باز دار، که هیچ کس کاری نمیکند مگر اینکه خود برای آن استدلالی داشته باشد…
________
گاهی فکر میکنم این استدلالهای غلط چقدر خطرناک و مهلک است!
ممکن است یک انسان را به پله اول سقوط دهد! خیلی باید مراقب بود…
دسامبر 15 31
الهی، بر خودم سخت گرفتم که تو بر من سخت مگیری، فیَسِّر و لا تُعَسِّر
نوامبر 15 05
الهی، توفیق بده که دنیایمان را خرج آخرتمان کنیم و نه آخرتمان را خرج دنیایمان…
اکتبر 15 17
الهی، تو را سپاس… چه عظیملطفی نمودی که ما را فرشته نیافریدی! که چه لطفی دارد بیاختیار، پاک بودن!؟
و چه لذتی دارد، گناه، توانستن و نکردن… تو را سپاس که ما را در حسرت این لذت نگذاشتی… تو را سپاس…
سپتامبر 15 20
الهی راه دراز است و راهی، در آغاز. پس او را بنواز و آتشی در وجودش انداز که از نیمهی راه، نگردد باز.
آگوست 15 30
الهی تو را سپاس که زمان را به صاحب الزمان سپردی، که به خوب کسی سپردی…
آگوست 15 30
الهی، خستهام، من من را بکش!
آپدیت:
نوشتنش واجب بود!
تقریباً بد نشد… خودم خوشم آمد!
بعد از این همه تمرین، نوشتمش:
جولای 15 29
الهی، تدبیرت را سپاس که آنچه خواستیم آسان ندادی تا به دست آوردنش لذیذ باشد…
_____________
در این فکرم که مثلاً فرق من با یک استاد خط در چیست!؟ چرا من نباید در همین چند بار نوشتن با اینکه دلیل زیبایی را درک میکنم، نتوانم مثل او زیبا بنویسم!؟ میبینم هیچ دلیلی ندارد جز همانکه در بالا گفتم! یعنی اگر قرار بود به همین آسانی آن نعمت را بدهد، آنوقت چه لذتی داشت!؟ اما حالا، هر روز که پیش میروی لذت میبری… چه تدبیر زیبایی!
حالا با این تفسیر، بهشتیان که هر چه اراده کنند سریعاً دست مییابند چطور لذت برایشان تعریف خواهد شد، نمیدانم باید کمی صبر کنیم و إن شاء الله بفهمیم!
جولای 15 23
الهی، از این بندهات آمادهتر برای مرگ نخواهی یافت! ذرهای به قفسِ دنیا دل نبستهام و چه بسیار از زرق و برقش بیزار گشتهام. من کودکی نیستم که به تنگنای شکم مادر دل بسته و توانایی درک زیبایی خارج از آنرا نداشته باشد و بیتابی و گریه کند!
مرگ اگر مرد است گو پیش من آی …. تا در آغوشش بگیرم تنگ تنگ*
___________
فعلاً باید استراحت کنم. بعداً احتمالاً در مورد این پست توضیح خواهم داد. خلاصهاش: یک ماه اخیر و به خصوص به خاطر همزمانی استرس کار با ماه رمضان (هر چند که ۴ روزش را روزه نگرفتم) یک فشارهایی بهم وارد شد که گفتهاند باید کار با کامپیوتر را کمتر کنم… فعلاً دعا کنید همه چیز مثل همیشه عالی پیش برود.
* شعر نمیدانم از کیست. از زبان استاد پناهیان شنیدم…
دیدگاههای تازه