امید من، گوشت را به من نزدیک کن، می خواهم یکی از رموز دنیا را برایت یادآوری کنم: از هر چیزی، از عمرت، از وسایلت، از پولت، از ماشینت و حتی از آبرویت، در راه حق استفاده کنی، برکت پیدا می کند، آنقدر که از داشتنش خسته می شوی و او همچنان از بین نمی رود!!!
دسته: امید نامه
تجربیاتی که دوست دارم به تو منتقل کنم… تو که امید منی…
امید من، شهید من…
امید من،
اگر کسی پرسید سریع ترین و کوتاه ترین راه برای رسیدن به “هدف” چیست، بگو <ترک گناهی که امکان انجام آن برای انسان وجود دارد>
که معصوم فرمود:
جوانی که امکان انجام گناهی را داشته باشد و به خاطر خدا آن را ترک کند، مقامش همچون مقام شهید فی سبیل الله است* و تو چه می دانی شهادت چیست!؟
_______________
*(و در حدیثی دیگر، پیامبر فرمود: خدا او را در قیامت راضی خواهد کرد 😉 )
از دوست بپرهیز و نپرهیز
امید من، در چند جا از بودن در کنار دوست بپرهیز:
– کلاس درس
– مجلس وعظ
– محفل ذنب
و در چند جا کنار دوست باش:
– سفره طعام
– گردش حلال
– مسیر ثواب
امید من! مراقب باش علمت نگندد
امید من،
«علم» چون «آب زلال» است. اما همین آب اگر مدتی جایی بماند و چیزی از آن به بیرون درز نکند، میگندد و مرداب میشود.
تو نیز اگر علمی را که میآموزی جایی منتشر نکنی، این علم بوی تعفن میگیرد…
امید من،
برای خودت مخاطبانی جور کن و هر چه یاد میگیری به آنها منتقل کن…
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
یک سری دوست دارم که خروارها کتاب خواندهاند و گاهی که صحبتش پیش میآید میبینم چقدر دانا هستند اما متأسفانه جایی برای نشر دانستههایشان نیافتهاند. این نوع افراد به مرور احساس میکنند دارند کار بیهوده انجام میدهند! اینقدر مطالعه کردیم و یاد گرفتیم، آخرش که چه!؟ خودمان که به اندازه کافی خوب هستیم و خوب میدانیم دیگر بیشترش به چه درد میخورد!؟ اما اگر همانها مثلاً یک وبسایت میداشتند و دانستههاشان را آنجا یادداشت میکردند و بقیه میخواندند و بحث میشد، میدیدند مطالعاتشان یک جا به درد میخورد.
بارها شده به این نوع دوستانم رو میاندازم که مثلاً بیا و در نشریهای که داریم یک ستونش را به عهده بگیر و برای آن ستون هر ماه مطلب تهیه کن. همین حرکت علم از گندیدگی جلوگیری میکند و باعث پویاتر شدن هم میشود…
امید من، هر کسی را مخواه… حنانه جان، به هر کسی «بله» مگو…
امید من،
به خواستگاری دختری که مقید به حجاب ظاهر و باطن، نماز اول وقت و نماز جمعه نیست مرو.
حنانه جان،
به پسری که مقید به حجاب ظاهر و باطن، انس با مسجد و حضور مستمر در نماز جمعه نیست، «بله» مگو.
و البته فراموش نکنید که دختران و پسران مذهبی بسیاری را دیدهام که برای «خوشگذرانی» اهل مسجد و نماز جماعتند و نه برای «عبادت» و «رسیدن به کمال» … أَفَمَن کَانَ مُؤْمِنًا کَمَن کَانَ فَاسِقًا لَّا یَسْتَوُونَ
نگرانیهای من…
امید عزیز و حنانهی لطیف من،
میدانم که هر گام که بر میدارم، هر لقمه که میخورم، هر ریال که کسب میکنم، بر روی نطفه شما تأثیر میگذارد.
خدا میداند آنقدر که نگران «سلامتی» شما هستم، نگران خودم نیستم.
خدا را شکر که «فرزند» را نتیجه زندگی «پدر و مادر» قرار داد تا آنها حساب و کتاب صحیحی برای خود داشته باشند…
چه می کنی با شرم آن!؟
امید من،
به مرور که بزرگتر می شوی، عقلت کامل تر می شود و از گناهان گذشته ات نه تنها توبه که تعجب می کنی!! من بودم که چنان کردم؟
گیریم که توبه ات هم قبول افتاد، اما چه می کنی با شرم آن!؟ چه می کنی با آنچه به خاطر آن گناهان از دست داده ای!؟
امید من،
توبه به معنی Undo کردن نیست بلکه به معنی Pause کردن عذاب ها و مصیبت هایی که قرار بود از این پس Play شود است.
تمرینی برای روح…
مهاجرت، سبکبالی میخواهد…
امید من،
هر چقدر خودت را با متعلقات، سنگینتر کنی، پرواز برایت محالتر خواهد شد… مهاجرت نیاز به سبکبال بودن دارد.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــ
مدتهاست که میخواهم از این اتاق که انتهای خانه است به اتاق جلو که پنجرهای رو به حیاط دارد و باصفاتر است بروم اما میبینم آنقدر در این اتاق وسیله (متعلقات) دارم که هر بار که فکرش به ذهنم میآید و نگاهم به این چیزها میافتد میگویم بیخیال!
یا مثلاً میخواهم یک هفته بروم مناطق جنگی جنوب… میبینم اگر بروم کارها را چه کسی انجام بدهد؟
به این فکر میکنم که چرا اسلام تأکید به هجرت و سفر دارد!؟
نکند منظورش این است که: ای انسان! آنقدر سبک باش که هر وقت لازم شد، «مهاجر» شوی…
منشأ اکثر کدورتها…
امید من!
منشأ اکثر کدورتها «انتظار زیادی» از دیگران است (باید به من تبریک میگفت، باید از حال من جویا میشد، باید فلان کار را برایم انجام میداد، باید فلان، باید بهمان…). تا حد ممکن انتظاراتت از دیگران را به حداقل برسان. حالا خواهی دید که دیگران چقدر مهربانند…
دنیای دلخواهت را بساز!
امید من! از ظاهر خود، درآمد خود، زندگی خود، آرامش خود، ناراضی هستی؟ خداوند این فرصت را به تو داده است که دنیای دومت را خودت بسازی…
و چه نگاه زیبایی است این نگاه به این دنیا!
امید من، اکثرهم لایعقلون
امید من، هیچ چیز مانند نگاه به اکثریت گناهکار، گناه را برایت عادی نمی کند…
همه دروغ می گویند، همه با نامحرم راحتند، همه ی زندگی ها با حرام مخلوط شده است… این ها هیچ کدام، مجوز نمی شود که تو هم همرنگ جماعت شوی!
امید من، الطیبات للطیبین!
امید من!
زنی همچون فاطمه می خواهی؟
پس همچون علی باش…
هدف
امید من،
خوب بگرد، اهداف بلندی برای خود مشخص کن، آن ها را جایی بنویس و هر روز تکرار کن.
در بین آن ها این ها را نیز بنویس:
– آن روایت را بنویس که معصوم فرمود: ما فکر گناه را نیز نمی کنیم (همچون شما که فکر خوردن لجن را نمی کنید) بنویس که باید من نیز بدان جایگاه برسم.
– بنویس که باید آنگونه زندگی کنم که در وصیت نامه ام اینگونه بنویسم: <با دلی آرام و قلبی مطمئن و روحی سرشار از امید، از خدمت برادران و خواهران عزیز مرخص و به سوی جایگاه ابدی خویش سفر می کنم...>
امید من، شهوت ها در راه است…
امید من، جوان من،
اگر همچون من که در سنین تو بودم، فکر می کنی سخت ترین شهوت دنیا، شهوت جنسی ست، صبر کن تا از این مرحله بگذری تا شهوت مال را ببینی!!!