امید من،
مبنای کارهایت تعریف نکردن از خودت، حتی به اندازه جمله ای، باشد.
از ناگفته هایم در مورد خود آنقدر ناراحت نیستم که از گفته هایم در مورد خود ناراحتم…
دسته: امید نامه
تجربیاتی که دوست دارم به تو منتقل کنم… تو که امید منی…
سوار بر هوی
امید من،
بر هوی سوار شو تا خداوند تو را بر هوا سوار کند…
گاهی، فقط یک تصمیم…
امید من،
جمله ای نمی گویی حتی به شوخی، فکری نمی کنی حتی کوتاه، تصمیمی نمی گیری حتی کوچک مگر اینکه بر اساس آن آینده ات را می سازند…
دنیا را شوخی مگیر… گاهی فقط یک جمله، یک فکر، یک تصمیم آینده ات را ویران می کند…
امید من، مستحبات، امر به معروف و نهی از منکر ندارد
امید من،
تو را بر حذر می دارم از اینکه بخواهی به مستحبات مردم گیر بدهی…
__________
دیشب یکی از نمازگزاران بعد از نماز، دهانش را به گوشم نزدیک کرد و گفت:
بهتر است ابتدا تسبیحات را بگویی و بعد آیت الکرسی را!!
حوصله نداشتم دلیل کارم و داستان های مربوط به آن را برایش تعریف کنم… فقط گفتم چشم اما مجبورم دیگر کنار او ننشینم که نفهمد به حرفش گوش نمی کنم…
امید من، هوشمندانه تبلیغ کن…
امید من،
از روشی که ذره ای کدورت در ذهن کاربران از آن وجود دارد، برای تبلیغ به ویژه تبلیغ دین استفاده نکن… فراموش نکن که مردم باید داوطلبانه و عاشقانه مورد تبلیغ قرار گیرند و چه بسا التماس کنند که برایشان تبلیغ بفرستی…
هر که بامش بیش…
امید من،
در “این مسیر” هر چقدر که بیش می روی، گناهان، کوچک تر اما مجازات آن ها سنگین تر می شود…
چه بسا مجازات یک لحظه نگاه حرام برای تو به سنگینی مجازات زنا برای یک لاابالی باشد…
تصمیم در لحظه…
امید من،
گاهی خداوند آزمایشاتی را پیش می آورد تا قدرت تو برای تصمیم در لحظه را بسنجد… این نوع آزمایشات گاهی یک ثانیه بیشتر طول نمی کشد! باید در عرض یک ثانیه تصمیم الهی را بگیری و قطعاً این تصمیم الهی به ضرر تو خواهد بود… (مثلاً علیه یکی از اعضای خانواده ات در پاسخ به یک سؤال، بخواهی گواهی دروغ بدهی…) سخت است اما بالاخره یک روز بعد از ریاضت های بسیار، تصمیم در لحظه ات نیز تقویت خواهد شد…
خنده به از گریه
امید من،
خنده ی بر اثر بی گناهی بهتر از گریه بعد از گناه است… نکند گول لذتی که در گریه نهفته است را بخوری که هر چه، لذیذتر است، مشکوک تر است…
صدای خرد شدن استخوان هایم…
امید من،
گناهی مرتکب نشدم مگر اینکه صدای خرد شدن استخوان هایم بر اثر سقوط را به وضوح شنیدم…
کم سواد ترین انسان ها
امید من!
ناب ترین و عارفانه ترین جملات را از زبان کم سوادترین انسان ها با نازل ترین شغل ها (آبدارچی، رعیت.،،،) شنیده ام… تو از این موضوع چه چیزی می فهمی!؟
چشمهای انسان عاقل!
امید من!
یک چشم انسان عاقل «نزدیک بین» است و یک چشم او «دور بین». با آن، حال را مینگرد و با این آینده را…
آیه ای که طلبکاری انسان از خدا را تسویه می کند!!
امید من!
هر گاه فکر کردی به خاطر آن ناچیز کارها و عباداتت، از خدا طلبکار شده ای، ۲۸مین آیه از سوره انسان را زمزمه کن تا آن قدر در برابرش احساس حقارت کنی که به سجده بیفتی:
نَّحْنُ خَلَقْنَاهُمْ وَ شَدَدْنَا أَسْرَهُمْ وَإِذَا شِئْنَا بَدَّلْنَا أَمْثَالَهُمْ تَبْدِیلًا
(اگر فکر می کنند برای خودشان کسی شده اند، بدانند که) ما آنها را آفریدیم و پیوندهای وجودشان را محکم کردیم، و هر زمان که بخواهیم جای آنان را به گروه دیگری میدهیم!
به چه ات می نازی ای انسان؟ میلیون ها نفر چون تو آمدند و رفتند و خدا هر روز عظیم تر از دیروز خدایی اش را می کند…
امید من! پایت را از سنات درازتر نکن!
امید من!
تا وقتی کودک هستی، حق نداری در مورد سن نوجوانی اظهار نظر کنی.
تا وقتی نوجوان هستی، نباید در مورد جوانان اظهار نظر کنی.
تا وقتی جوان هستی، هرگز در مورد میانسالان اظهار نظر نکن.
تا وقتی میانسال هستی، در مورد پیری اظهار نظر نکن.
پیرمرد! حالا بگو عمر چگونه گذشت…
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
زمانی که نوجوان بودیم، میگفتیم: خاک بر سر این جوانان! یعنی کنترل شهوت اینقدر سخت است!؟ بعدها که جوان شدیم، دیدیدم خداییش سخت است!!!
جوان که شدیم میگفتیم: خاک بر سر این بزرگترها! یعنی دل کندن از کار و برای نماز جماعت رفتن، اینقدر سخت است!؟ بزرگتر که شدیم، دیدیدم خداییش سخت است!!!
حالا الان میگوییم: خاک بر سر این پدر و مادرها! یعنی تربیت فرزند اینقدر سخت است!؟…
امید من! گاهی به دلایلی باید آزمایش شوی
امید من، پسرم،
بگذار یکی دیگر از رموز دنیا را برایت بگویم:
در طی مسیر إلی الله، در سنین خاصی بعد از یک عبادت سنگین، قطعاً یک آزمایش سنگین در راه خواهد بود و تو معمولاً در این آزمایش شکست خواهی خورد و خداوند به همین بهانه چندین نوبت پشت سر هم تو را از عبادات اضافه محروم خواهد کرد…
می بینی؟ خداوند دوست ندارد تو را خسته از عبادت ببیند پس به دنبال بهانه ای می گردد تا تو را به مرخصی اجباری بفرستد… (و البته آن گاه که مسیرت الی الشیطان شود، شیطان را با خدا اشتباه خواهی گرفت…)
؟
امید من! دنیا جای خوشی نیست!
امید من!
می خواهم یکی از رموز دنیا را برایت آشکار کنم:
به سفرهای تفریحی که تا به حال رفته ای و رفته اند دقت کن… هر گاه سفری به نیت <خوش گذراندن> می روی و خوش می گذرد، قطعاً در برگشت اتفاقی می افتد که کامت تلخ می شود! (و عجیب است که این تلخی تناسب دارد با میزان خوشی ات در آن سفر)
خوب فکر کن…
صدای خدا را بشنو که فریاد می زند:
ای انسان! دنیا محل آرامش و خوش گذرانی نیست!
________
نمونه اول:
تصادف ما در برگشت از یک خوش گذرانی:
http://aftab.cc/article/876
نمونه دوم:
برادر بزرگ تر، دو روز مانده بود به عید، با دوستش رفته بودند قم که هم تفریح کنند و هم لباس عید بخرند.
در راه برگشت، برای رفتن به معاینه فنی قصد دور زدن از جاده دو طرفه می کند که از طرف مقابل یک زانتیا با ۱۵۰ تا سرعت به سمت راست ماشین می زند! دوست علی به شدت به سمت علی پرتاپ می شود و صورت او به گیجگاه علی برخورد می کند و علی می میرد! آمبولانس می آید که جنازه علی و دوست درب و داغونش را ببرد که علی در راه بیمارستان پس از چند سیلی خوردن، دوباره زنده می شود! تا چند ساعت پرث و پلا می گفت! هیچ چیز یادش نمی آمد! وقتی آمد خانه گفتیم بیا غذا بخور، گفت دو روزه غذا نخوردم اینم روش!!! ما گفتیم این به این خوبی دیروز غذا خورد!! بعداً فهمیدیم فکر کرده دو روز بیهوش بوده!!
خلاصه، نصف ماشین پرایدش نابود شد و هنوز در صافکاری است!
این را کار دارم:
می گفت چند دقیقه نگذشته بود که به دوستم گفتم: امروز چقدر خوش گذشت!!
نمونه سوم:
چند وقت پیش برادر کوچک تر از مشهد بر می گشت، کیف حاوی حدود ۳۰۰ هزار تومان خرید خودش و دوستش را بردند…
نمونه چهارم:
مهدی رضا در اولین اردوی مدرسه ای اش بعد از کلی خوش گذرانی، پایش روی یک شیشه در رودخانه رفت و تا مدت ها نمی توانست پایش را زمین بگذارد.
و چندین نمونه دیگر که از ذهنم عبور می کند…