باید ترسید از کریم!

امید من،
بترس از کریم بودن خدا! که آورده‌اند هر که او را با دیگری شریک کند، بفرماید: من کریم هستم، سهم خود را به شریکم بخشیدم، برو از او مُزدت را بگیر و چه آتشی سوزاننده‌تر این پاسخ؟

___________
عاشق این روایت و تضاد جالبی که در آن است هستم!! خودم هم گاهی از آن استفاده می‌کنم: مثلاً یک مؤسسه می‌پرسد حق التدریس را چقدر بزنیم؟ برای آن‌که محکشان بزنم که قدر زحمت را می‌فهمند یا اهل سوء استفاده از بی‌زبان‌ها هستند، می‌گویم: پول برای من بی‌ارزش است… و بعد، می‌بینم مثلاً حق‌التدریس را خیلی کم زده است!، برای ترم بعد با آن‌جا خداحافظی می‌کنم، بعد که ناراحت می‌شوند و دلیل را می‌پرسند، حالیشان می‌کنم که به خاطر کم بودن آن مبلغ است… می‌گویند: شما که گفتید پول برایتان بی‌ارزش است؟ می‌گویم: بله، و منظورم این بود که می‌توانم خیلی راحت از آن دل بکنم!!!

با جان و دل…

امید من،

اگر کاری را پذیرفتی، با جان و دل و با اشتیاق انجامش بده و بدان که إن شاء الله «الخَیرُ فی ما وَقَع».

و تکرار می‌کنم که بهترین چیزها را از (به ظاهر) بی‌ارزش‌ترین کارها و کم‌درآمدترینِ آن‌ها آموختم!

ـــــــــــــــــــــــــــــــ

این روزها یک سری کلاس دارم که اگر بخواهم به درآمد آن‌ها نگاه کنم باید قیدشان را بزنم. اما چون به هر دلیلی قبول کردم، می‌روم و بعد، می‌بینم در حین تدریس آن مباحث، خودم چه چیزهای جالبی یاد گرفته‌ام! می‌بینم ارزشش را داشت…

امان از ناخوابی…

امید من،

با خسته شدن‌هایت موافقم اما با ناخوابی‌ کشیدن‌هایت خیر!

هیچ چیز مانند ناخوابی انسان را نسبت به آنچه می‌گذرد بی‌تفاوت نمی‌کند…

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

ظاهراً انسان بدون آب و غذا مدت بیشتری زنده می‌ماند تا «بدون خواب» ماندن.
از هیچ حالتی مانند حالتی که ناخوابی کشیده‌ام بیزار نیستم! هیچ چیز برایم مهم نیست، هیچ چیز! یک حالت بد و گاهی شیطانی بهم دست می‌دهد که اصلاً دوستش ندارم!

روزنه‌های امید…

امید من،

شیطان برای نفوذ، به دنبال روزنه‌ای در قلب تو می‌گردد! و چه روزنه‌ای امیدبخش‌تر از «اراده‌ی معکوس»؟

اراده کنی که کمی، فقط کمی در برابر منبع مال، از حساسیت خود بکاهی و نرم‌تر شوی…

اراده کنی که کمی، فقط کمی در برابر نامحرم، بازتر و نرم‌تر عمل کنی…

اراده کنی که کمی، فقط کمی به جایگاه فعلی خود راضی شوی…

او خوب می‌داند  که چطور این روزنه را تبدیل به دروازه‌ای برای عبور و مرور خود کند!

و امان از این روزنه‌های امید!!

 

برگ درختان زرد…

امید من!

بیهوده تلاش مکن! خداوند به حرف تو از افتادن برگ درخت در پاییز جلوگیری نمی‌کند…

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

چند روز است برگ‌های گل‌هایم یکی یکی دارد زرد می‌شود و می‌ریزد! دست به دعا برداشته‌ام که خدایا جلوش را بگیر!!! دقیقاً مثل حاج خانم که دارد به مجید می‌گوید: دیروز با عتاب به خدا گفته‌ام که اگر خاله‌تان (که دارد وارد سال دوم مبارزه با سرطان می‌شود) با آن بچه‌هایش که برای امام حسین اینقدر زحمت می‌کشند را خوب نکند، که را خوب کند!؟ اصلاً بیماری باید برای آن‌ها باشد که امام حسین را نمی‌شناسند و دین ندارند و … چه معنی دارد که یک شیعه بیمار شود!؟

بهترین خریدار؛ بهترین صاحب‌کار

امید من،
در این سال‌های گذشته از عمرم، خداوند را بهترین مشتری یافته‌ام! چه گران می‌خرد چیزهای ارزان آدمی را!
او را «اهل معامله» یافتم… هر گاه که با او معامله کردم، سود کردم… سودها کردم!

نوجوان که بودم اینطور با او قرارداد بستم:
تعهدات پیمانکار:
تا حد توان، هر چه صاحب‌کار گفت، بگوید «چشم».
امضا: حمید رضا نیرومند

تعهدات صاحب‌کار:
تا حد صلاح، هر چه پیمانکار خواست فراهم کند.
امضا: خدا

و چه صاحب‌کار وفادار و مهربانی که چشم بر روی عهدشکنی‌های این پیمانکار بی‌وفا بست و قرارداد را فسخ نکرد!

امید من، دست به تیغ مبر…

امید من،
اکنون که می نویسم، شب تاسوعا است و گوشه ای در حسین خانه نشسته ام و به صورت جوانانی که عبور می کنند نگاه می کنم.
پسرم، خیلی فرق است بین آن ها که توفیق محاسن داشته اند و آن ها که ریششان و شاید ریشه شان را با تیغ زده اند.
پسرم، هرگز برای محاسنت دست به تیغ مبر. محاسن زیبا و منظم، زینت مرد است.
آن ها را هر چقدر خواستی کوتاه کن اما با تیغ مزن.
پدر بزرگت از قول ملای زمان جوانی اش، به ما می گفت ریش هاتان باید حداقل تا حدی باشد که از دو قدمی سبزه به نظر برسید. فکر می کنم معیار خوبی ست.
برایت زیبایی ها را آرزو می کنم، پسرم.

امید من، زهد را درست معنی کن…

امید من،

اگر به چیزی «نیاز داری»، (تا آنجا که در توان داری) بهترینش را بخر. موبایل نیازی داری؟ توان داری؟ بهترینش را بخر… ماشین می‌خواهی، متناسب با نیازت بهترینش را بخر…

فراموش نکن، زهد به معنی نداشتنِ بهترین نیست، بلکه به معنی نخواستن و نداشتن چیزی است که نیاز نداری (و صرفاً جهت تظاهر می‌خواهی‌اش) و دل نبستن به آن بهترینی که داری…

چه کسی‌ست که باور کند علی (علیه السلام) شمشیر ناقصی و مرکب نحیفی و زره ارزانی تهیه می‌کرده است!؟

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

گاهی این کلمه «زهد» را ما چقدر مسخره تعریف می‌کنیم! مثلاً به متراژ یک خانه گیر می‌دهیم و آن‌را خلاف زهد می‌دانیم… یا مدل ماشین را ملاک زهد قرار می‌دهیم!

بعد، می‌بینیم این تعریف یک جاهایی با تناقض رو به رو می‌شود!!!

مثلاً می‌رویم خانه پدری امام خمینی در خمین را می‌بینیم، می‌بینیم چقدر وسیع بوده! لابد ایشان زهد نداشته!؟

یا مثلاً یک بار یک آقایی در سمینار تلنگر یک کلیپ از ماهواره نشان می‌داد، در آن کلیپ این آقای عباسی (این مرد سیاست) داد می‌زد که: اون جوانی که می‌ره ۲۰۶ سوار می‌شه توی خیابون‌های تهران ویراژ می‌ده… فلان است و فلان… بعد، مجری ماهواره همان لحظه یک عکس از رهبر نشان داد که ایشان در حال سوار شدن به (سمت راست) یک ماشین بسیار شیک (فکر می‌کنم BMW و طبیعتاً ضد گلوله) بود بعد می‌گفت: با تعریف آقای عباسی فکر می‌کنم رهبر ایران…
یعنی برای آن‌ها که زهد را با ماشین می‌سنجند شبهه ایجاد می‌کرد وگرنه آن انسانی که زهد را درست معنی کند اگر ببیند رهبر سوار یک ماشین لوکس ضد گلوله می‌شود، می‌گوید خوب، نیاز او به عنوان رهبر که باید جانش از هر لحاظ حفظ شود، این است و هیچ مشکلی ندارد)

یادم هست زمانی که آیفون خریدم، یکی از نزدیکان (که می‌شود گفت یک مذهبی هفت آتشه است و البته آتشش هر وقت که به نفع خودش باشد، خیلی زود می‌خوابد) معتقد بود که: این پول‌ها را اینطور حرام نکن! یک گوشی مثل من بخر یک ششم قیمت آیفون!!
از آن زمان تا حالا (ای کاش می‌شد معرفی کنم که از دوستانش بپرسید که) چند گوشی خریده و به خاطر عدم کارایی یا کنار گذاشته و یا عوض کرده (می‌شود گفت چند برابر هزینه من برای آیفون) و من همچنان همان آیفون را دارم و صد برابر او با آن کار انجام می‌دهم و جالب است که حالا وسوسه شده برود آیفون بخرد!…

اصلاً اگر این تعاریف را غلط در ذهنمان جا بیندازیم، خیلی شبهه‌ها در دین ایجاد می‌شود و این خیلی خطرناک است…

ضمن اینکه نباید سخنرانان را معصوم شمرد. این مشکلات گاهی از سخنرانان ما نشأت می‌گیرد. مثلاً مرحوم تهرانی چقدر به طلبه‌های بیچاره به خاطر داشتن موبایل یا مو نتراشیدن سخت می‌گرفت و گاهی به شوخی طعنه هم می‌زد. من یک بار که خیلی داغ بودم، به یک حاج آقا گفتم: فلان رفتار شما خلاف زهد است… شما مگر سخنرانی مرحوم تهرانی را نشنیده‌اید که فلان جور گفت…

ایشان گفت: باید دید آیا فرزند مرحوم تهرانی هم موبایل ندارد؟

منظورش این بود که بله ایشان علی الظاهر با داشتن موبایل مخالف است اما تماس‌ها را با گوشی فرزندش می‌گیرد… (البته این موضوع جای بحث دارد…)

نکند یک وقت ما با این افکارمان «سلفی» جلوه کنیم!؟ آن‌ها هم انسان و مسلمان هستند فقط مفهوم «زهد» را «نداشتن بهترین» گرفته‌اند!

این مطلب ادامه‌ای بود برای بخش نظرات مطلب «امید من، بزرگ باش و بزرگ آرزو کن…»

امید من، بزرگ باش و بزرگ آرزو کن…

امید من،

لحظه‌ای ترس و شک به دل راه نده! آرزوهای بزرگ کن و خودت را برای تحققشان آماده کن.

نترس، محکم بگو «و اجعنا من خیر اعوانه و انصاره» و جملاتی که می‌خواهی در محضرش بگویی را برای لحظه ظهور و حضور آماده کن.

با شهامت بگو «و احشرنا مع الابرار» و از دلت آن‌ها که دوست داری کنارشان باشی را بگذران.

نترس، بهترینِ دنیا را بخواه…  برای خانه‌ی بزرگت نقشه بکش. برای ماشین عالی‌ات جایی مشخص کن. برای باغ زیبایت درخت‌های میوه تعیین کن. خودت را برای سفر به دور دنیا آماده کن. برای نسل بابرکت و پاکت نام انتخاب کن…

نکند فراموش کنی که «إنه علی کل شیء قدیر».

امید من، اگر آرامش دنیا می‌خواهی بخوان…

امید من،

میزان آرامش تو در دنیا (بخوان موفقیت) با میزان تلاش تو برای آخرت برابری می‌کند… (گویا آخرت اسم رمزی در دنیاست که هر کسی آن‌را درک نمی‌کند)

امید من، در کسب مال این‌ها را بدان…

امید من،

جایی در دفتر خاطراتم برایت نوشته بودم که ۱۸ ساله هستم و احساس می‌کنم دوران سخت مبارزه با شهوت جوانی شروع شده است. به تو قول داده بودم که در ادامه‌ی آن، بنویسم که چه دورانی این شهوت فروکش کرد… به تو خبر دهم که اگر مراقبت کنی ظاهراً ۲۸ سالگی دوران تعدیل شدن این شهوت است، اما امان از مرحله‌ی بعد این بازی: شهوت مال.

امید من،

من خودم را در حال «جَمَعَ مالاً وَ عَدَّدَهُ، یَحْسَبُ أَنَّ مالَهُ أَخْلَدَهُ» دیدم… [به جمع مال پرداخت و دائم به شمارش آن مشغول بود. تصور می‌کرد که مالش او را جاویدان می‌کند!]

من سرمستی‌های مال را تجربه کردم…  وَلاَ تَمْشِ فِی الأَرْضِ مَرَحًا إِنَّکَ لَن تَخْرِقَ الأَرْضَ وَلَن تَبْلُغَ الْجِبَالَ طُولاً… [ و در زمین با غرور و مستی راه نرو که تو هرگز زمین را نتوانی شکافت و در بلندی به کوه ها نتوانی رسید.]

من «وَمِنْهُم مَّنْ عَاهَدَ اللّهَ لَئِنْ آتَانَا مِن فَضْلِهِ لَنَصَّدَّقَنَّ وَلَنَکُونَنَّ مِنَ الصَّالِحِینَ. فَلَمَّا آتَاهُم مِّن فَضْلِهِ بَخِلُواْ بِهِ وَتَوَلَّواْ وَّهُم مُّعْرِضُونَ» را تجربه کردم… [بعضی از آنها با خدا پیمان بستند که اگر از فضل خود مالی نصیبمان کند، زکات می دهیم و در زمره صالحان در می آییم چون خدا از فضل خود مالی نصیبشان کرد، بخل ورزیدند و به اعراض بازگشتند]

من «فَأَمَّا الْإِنسَانُ إِذَا مَا ابْتَلَاهُ رَبُّهُ فَأَکْرَمَهُ وَنَعَّمَهُ فَیَقُولُ رَبِّی أَکْرَمَنِ  وَأَمَّا إِذَا مَا ابْتَلَاهُ فَقَدَرَ عَلَیْهِ رِزْقَهُ فَیَقُولُ رَبِّی أَهَانَنِ» را تجربه کردم… [اما آدمی ، چون پروردگارش بیازماید و گرامی اش دارد و نعمتش دهد ، می گوید : پروردگار من مرا گرامی داشت و چون بیازمایدش و رزق بر او تنگ گیرد ، می گوید : پروردگارم، مرا خوار ساخت]

من «وَ مَا الْحَیاهُ الدُّنْیا إِلَّا مَتاعُ الْغُرُورِ» را در خود احساس کردم… [و متاع دنیا نیست مگر متاع غرور]

من «حُبُّ الدُّنیا رأسُ کلِّ خَطیئَه» را تجربه کردم… [حب دنیا سردسته همه اشتباهات است]

و چه بسا که من (زبانم لال) «أَلْهَاکُمُ التَّکَاثُرُ» را نیز تجربه کنم! [خدایتان «بیشتر-داشتن» شد…]

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

اگر دوستان آیات منفی در مورد مال اندوزی به جز این آیات یادشان هست لطفاً در بخش نظرات بیان کنند. عجیب است که یک کالکشن از آیات در مورد مال در اینترنت پیدا نکردم!

فرزندانم، مراقب باشید

حنانه جان، آن پسر هرزه ای که از غیر راهش به تو نزدیک می شود، قصد کام گرفتن از تو را دارد نه قصد داشتن تو را.
امید من، آن دختر هرزه ای که از غیر راهش در حال دلربایی است، رؤیای شاهزاده بودن دارد نه رؤیای داشتن تو را.

امید من، أدعوک بالنظم و العدل

امید من،
عزاداری بیش از حد (شنیدن مداحی و رفتن به حس گریه) رخوت و سستی می‌آورد و انرژی‌ات را می‌گیرد (و حال آنکه مؤمن پرانرژی‌ترین انسان است) . شادی بیش از حد غمناک و افسرده‌ات می‌کند (و حال آنکه مؤمن شادترین انسان است) . خضوع بیش از حد از کیاستت می‌کاهد (و حال آن که: إنٌ المؤمن کَیٌِسٌ) . کیاست زیادی، چهره‌ات را زشت و تو را از جمع فروتنان خارج می‌کند (و حال آنکه مؤمن خاضع‌ترین است)…
تو را دعوت می‌کنم به “نظم” و “اعتدال”…

امید من، گناه نکن…

امید من،
اگر می خواهی میوه ها خوشمزه تر باشند، گناه نکن.
اگر می خواهی راه ها کوتاه تر باشند، گناه نکن.
اگر می خواهی آسمان پاک تر باشد، گناه نکن.
اگر می خواهی …
اگر می خواهی زندگی زیباتر باشد، گناه نکن…

____________
عجیب است که روزهایی که انسان گناه کمتری مرتکب می شود، optimistتر و روزهایی که گناه می کند، pessimistتر می شود!! عجیب است!