امبد من، خدا را از خودت ناامید مکن!

امید من،
خداوند در هر کاری (به ویژه آن ها که سرنوشت ساز تر باشد) یک بار، دو بار، سه بار… خودش را به تو نشان می دهد و نظرش را می گوید (سرت را به جایی میزند، به محض فکر کردن به آن موضوع، در تلویزیون در قالب یک مجری ظاهر می شود و جوابت را می دهد، پایت را می لغزاند که سر بخوری، مریضت می کند…) اگر او را نبینی که باید به حالت گریست که با خودت چه کرده ای!؟ اگر او را ببینی و نظرش را بر دیده بگذاری، او خودش را بیشتر نشانت خواهد داد، اما امان از روزی که او را ببینی و نظرش را بفهمی و قبولش نکنی!… از فردا در به در دنبالش می گردی تا نظرش را در مورد مسائل حیاتی تر بدانی اما نمی یابی اش!
امید من،
خداوند را از خودت ناامید نکن!

الهی! با ما قهر نکن…

امید من، نکند اگر آب باشد، شناگر خوبی باشی!؟

امید من!
حب شری که “توان داشتنش را نداری” مثل داشتنش است و حب چیزی که “برای خود دوستش داری” بهتر از بغض چیزی که برای خدا دوست دارند نیست!

_________
گاهی که می رویم خانه یکی از فامیل که ماهواره دارند، میبینم برخی آشنایان که به دلایل عرفی توان داشتن ماهواره را ندارند، نیامده می گویند بزن ماهواره ببینیم چه خبره!؟
می فهمم که آب نبوده، وگرنه آنها شناگر خوبی هستند! این “نداشتن با حب” چه فرقی با داشتنش دارد!؟
(و جالب است که به محض اینکه می زنند ماهواره، من به بهانه کار و مسجد و غیره فرار می کنم!! انگار دنبال بهانه می گشتم!!! ماهواره را مثل فیلتر_شکن، سم مهلک می دانم… همانطور که دارم به چشم، هلاکت تدریجی برخی نزدیکانم را می بینم 🙁 )

* هر کس توانست بفهمد گزاره آخر یعنی چه و درست است یا خیر، جایزه دارد!
عاشق این نوع جمله ها هستم! (مثل “کم بیراه نمیگه”)

توقف ممنوع!

امید من،
لحظه ای که به ذهنت (و نه حتی به زبانت) بیاید که (پیشرفت در دین) بس است، آن لحظه، لحظه مرگ توست!
***
گاهی اوقات که برخی روحانیون متوقف (و شاغل در کارهای دولتی و اداری) را می بینم، با خودم می گویم خدا را شکر که طلبه نشدم که همیشه فکر کنم چیزهایی هست که هنوز یاد نگرفته ام!

امید من! دعاهای بعد از نمازت مستجاب خواهد شد

امید من!

نکند لحظه‌ای در «مرگ بر…» گفتن‌هایت بعد از نماز، سست شوی. بعد از این دعاهای خوب از ته دل آمین بگو و فقط به خدا کمی فرصت بده تا دعایت را مستجاب کند.

اگر فکر می‌کنی این دعاها مستجاب نیست، به «شوروی» که زمانی مرگ بر او می‌گفتیم نگاه کن. به صدام که زمانی از ته دل مرگش را می‌خواستیم نگاه کن که چه خفت‌بار هلاک شد… به منافقین نگاه کن… مرگ‌بارتر از زندگی آن‌ها دیده‌ای؟ به آمریکا نگاه کن! آمریکایی که شعارهای تو او را از آن «غولی که بود» به این «موری که هست» رسانده است و صبور باش تا مرگش را به زودی ببینی… (إن شاء الله)

و به این فکر کن که یک روز همه دعاهایت مستجاب می‌شود و تو ظالمی را نمی‌یابی که مرگش را دعا کنی… «یا من ملأ الارض عدلاً و قسطاً، کما مُلِأت ظلماً و جوراً»

زندگی غیرشیعی…

امید من،
زندگی بدون دین، فقط یک نمونه‌اش می‌شود “اسرائیل”،
زندگی با دین، بدون اسلام، اوجش می شود “غرب”،
زندگی با اسلام، بدون علی، اوجش می شود “داعش، طالبان، القاعده”،
زندگی با علی، بدون حسین نهایتش می شود “غزه”
زندگی با حسین بدون نایب مهدی (ولی فقیه)، وضعش می شود “عراق، لبنان، … مقتدا صدر”
زندگی با نایب، بدون مهدی…؟ می شود “پوچ”!
و سلام بر ایران…

امید من، درک تو از زمان تغییر خواهد کرد…

امید من،
هر چه در “این مسیر” جلوتر می روی، به نظر می رسد “بعد زمان” یا حداقل “درک تو از بعد زمان” دستخوش تغییراتی خواهد شد. آن وقت اگر بشنوی علی (علیه السلام) در شب، هزار رکعت نماز می خواند، نخواهی پرسید “پس چه زمانی برای خواب می ماند؟” یا اگر بشنوی امام رضا (علیه الاف التهیت و الثنا) هر شب چهار رکعت از نمازهای شبش، نماز جعفر طیار بود، مانند دیگران از زمانی که صرف شده تعجب نخواهی کرد، یا اگر بشنوی همان امام هر سه روز یک ختم قرآن داشت، نمی گویی در این زمان با توجه به مشغله های دیگر، ممکن نیست!
به نظر می رسد زمان گاهی برای تو کندتر می شود و چه بسا گاهی می ایستد، همانطور که گفته اند که “بعد مکان” نیز به مرور برای تو دستخوش تغییرات خواهد شد…

از جسم خود بکاهید و به روح خود بیفزایید

امید من،
شبهات ذهنت را می دانم! یکی از آن ها این است: فکر می کنی اگر کمتر بخوابی و به جای آن، عبادت کنی، به جسمت کمتر رسیده ای و این خلاف عقل است.
بگذار جمله ای از قرآن ناطق برایت بگویم، همان کسی که هر جمله اش ستون های مکتب را می سازد:
خذوا من اجسادکم، فجودوا بها علی انفسکم…
از جسم خود بکاهید و بر روح خود بیفزایید…*
خیالت راحت شد؟

و فراموش مکن که گاهی برای انجام یک عبادت مهم تر، همچون خدمت یدی به خلق، جهاد و امثالهم، جسم قوی نیاز است… چقدر دوست دارم تو “همه جانبه نگر” باشی و با شنیدن یک حدیث، خودت را سریعاً لاغر یا چاق نکنی!
________________
متن کامل:
قال الام علی(ع) : أسهروا عیونکم و ضمروا بطونکم و خذوا من أجسادکم تجودوا بها علی أنفسکم (غرر الحکم : ۲۴۹۷)
ناخوابی بکشید و تشنگی و گرسنگی را تحمل کنید و از جسمتان بردارید و بر روحتان بیفزایید.

راهی برای بیزاری از قرآن!

امید من!

هر گاه خواستی از قرآن یا یک سخنران بیزار شوی(!)، بگذار صدای یک قاری در حین تلاوت یا آن سخنران پخش شود و آن‌وقت به یک کار پردازشی و مهم بپرداز!! به مرور خواهی دید که چقدر آن صدای بک‌گراند، آزاردهنده است!

امید من!

دارم برایت «فإذا قرئ القرآن، فاستمعوا له و أنصتوا…*» را تفسیر می‌کنم. متوجه می‌شوی؟

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

* هنگامی که قرآن خوانده می‌شود، حتماً به آن گوش دهید و ساکت باشید…
این آیه پر است از نکات روان‌شناسی!
نکند قرآن صدای بک‌گراند کارهای ما باشد که این مایه‌ی نفرت از قرآن خواهد شد.
در حین پخش قرآن یا سخنرانی باید یا کاملاً بیکار باشی یا مشغول به کاری که پردازش مغزی نیاز ندارد. مثلاً یک کار تکراری که بدون کمک مغز هم می‌شود انجام داد… اما نکند مثلاً هنگام برنامه‌نویسی قرآن یا سخنرانی بشنوی که اشتباه بزرگی‌ست…

امید من، ترفندی بیاموزمت برای غلبه بر ترس

امید من، در زندگی برای هر انسانی شرایطی پیش می آید که احساس ترس می کند… من سال ها پیش سخنی از امام علی (علیه السلام) خواندم که بسیار کمکم کرد برای غلبه بر ترس. آن را برای تو نیز می گویم، شاید که مؤثر افتد:
امام در مورد شجاعت مالک اشتر نخعی می فرماید: اگر در شبی تاریک و ظلمانی و در بیابانی وحشت آور و خموش در حال راه رفتن پای بر پستان ماده سگی بگذارد و آن سگ ناگاه برجسته و حمله کند در این حال مالک حتی پلک بر هم نمی زند.

امید من، هر گاه که ترس های کوچک این زمان به تو رو آورد این وصف حال را مرور کن. مگر آرزو نمی کنی که به جایگاه همچو مالک برسی؟ شجاعتش را ببین!

امید من، از رو بخوان…

امید من،

اگر طلبه شدی و قرار شد جایی سخنرانی کنی، نکند فکر کنی «خواندن متن عربی آیات و روایات فایده ندارد چون مردم که متوجه نمی‌شوند» که این اشتباه بزرگی‌ست. فراموش نکن که این، نوعی اعتمادسازی است. سعی کن متن عربی را بخوانی و کلمه به کلمه مردم را تشویق به ترجمه کنی و با کمک آن‌ها معنی آیات و روایات را به دست آوری. حالا این شبهه از ذهنشان بیرون خواهد رفت که نکند او این‌ها را خودش می‌گوید یا از جایی نامعتبر…

به خصوص، هنگام «مقتل‌خوانی» قطعاً متن عربی مقاتل را بخوان و ترجمه کن که اشک‌آورتر از این نوع روضه ندیده‌ام.

تلاش کن که منابعت هر چه نزدیک‌تر به زمان وقوع حادثه باشد.

فراموش نکن که در ذهن بسیاری از مردم به خاطر روضه‌های تخیلی که بر اساس خواب‌های مردم شک گرفته است، کمی مشکوک و مبهم شده است و هیچ چیز مانند «خواندن از روی منابع اصیل» این ذهن‌ها را بازسازی نمی‌کند.

امید من، در صف اول باش

امید من،
در این سه مکان، نه تنها بپرهیز از صف آخر -که گفته اند شیطان آنجا نشسته است- که تلاش کن در صف اول باشی:
– کلاس درس
– نماز جماعت
– جبهه جنگ

______________
امان از شیاطینی که در صف آخر نماز جماعت نشسته اند… امان!

از انگشتانت کمک بگیر…

امید من،
لحظاتی پیش می آید که افکار شیطانی به سمت مغزت می آید! اگر دیر بجنبی مغزت را احاطه می کند و فراموش نکن که هر عمل گناهی ابتدا در قالب فکر بوده است.*
در این مواقع، معطل نکن! سریعاً مغزت را مشغول یک کار پردازشی کن!**
من سال هاست که اینگونه از دام شیطان می گریزم:
تلاش کن تعداد حروف یک ذکر را با انگشتانت بشماری!
مثلاً با انگشتانت خیلی سریع بشمار که ذکر <لا إله إلا الله> چند حرف است!
چند سال است که من تعداد حروف این ذکر را میشمارم و خدا را شکر هر بار یادم می رود دقیقاً چند حرف بود!
اگر برای تو تکراری شد، به سراغ ذکرهای دیگر و یا شمردن تعداد حرکت های اذکار برو…

________
* در کتاب معراج السعاده بخشی در مورد عوامل آغاز گناه: فکر، چشم، گوش… صحبت شده است.

** فکر می کنم شنیده ای که می گویند اگر عطسه ات آمد و خواستی عطسه نکنی، لب بالایت را محکم فشار بده… این باعث می شود مغز مشغول احساس درد لب شود و یادش برود که قرار بود فرمان عطسه بدهد…
(اینکه چرا لب بالا، احتمالاً به “مثلث حساس بدن” ربط دارد… اگر نمی دانی، در موردش جستجو کن)

امید من، در این ماه بر خود آسان بگیر… مهمانی ست

امید من، ای “کمال طلب” “بی نهایت جو”ی من،
می شنوم که در رمضان، گاهی لب دلت به اعتراض گشوده می شود که: الهی، چرا اینگونه است که در این ماه، کمتر موفق به نمازهای نافله می شوم، کمتر دعا می خوانم!؟
عزیزتر از جانم، انگار فراموش کرده ای که در دنیایی و دنیا جایی نیست که ماهی چون رمضان با توفیقات کامل در یک جا بگنجد… فکر کرده ای بی جهت فرمود که: نومکم فیه عباده و انفاسکم فیه تسبیح (خواب هایتان در این ماه عبادت و نفس هایتان تسبیح است)
این ها را برای تو گفته اند مؤمن!

اگر شیطان وسوسه کرد…

امید من، هر گاه شیطان وسوسه کرد که آشغالی را زمین بیندازی، از لج او، آشغالی را از زمین بردار… هر گاه وسوسه کرد چیز حرامی را بخوری، روزه بگیر، هر گاه وسوسه کرد که به چپ نگاه کنی، به راست نگاه کن، اگر وسوسه کرد که به بالا نگاه کنی، به پایین نگاه کن… اگر وسوسه کرد که بایستی، برو، اگر وسوسه کرد که بروی، بیشتر بمان، اگر وسوسه کرد که بنشینی، به پا خیز… و چه تمرینی بهتر از این ها!؟