حال و هوای شیطانی

الهی نامه من, نکاتی برای بچه حزب اللهی‌ها, نکته دیدگاهتان را بیان کنید

شکی نیست که شیطان خبره‌تر از آن چیزی است که ما تصور می‌کنیم!

برای هر نوع انسانی زنجیر خاص او را دارد تا بکشاندش به ناکجا آباد.

اما، سؤال این است که شیطان چطور از پس یک مؤمن برمی‌آید؟ ترفندهای او برای مؤمنان چیست؟

مطمئناً می‌دانید که شیطان به هر کس آن چیزی را نشان می‌دهد که آن شخص علاقه دارد و او را کم کم می‌کشاند به سمت خود، همچون حالتی که شخصی مقداری علوفه مقابل یک حیوان بگیرد و به بهانه آن حیوان را به دنبال خود بکشد تا وارد طویله شود…

به طور مثال اگر من به موسیقی علاقه دارم، او زیباترین موسیقی‌ها را برایم ایجاد می‌کند. اگر من به فیلم علاقه دارم، باید منتظر بمانم تا از طریق همین فیلم، کم‌کم به راه شیطان درآیم. اگر من به اینترنت علاقه دارم، شیطان خودش را از این طریق به من نزدیک می‌کند. اگر من به مقام و شهرت علاقه دارم، شیطان خود را از اینجا وارد می‌کند، اگر من به پول علاقه دارم، شیطان پول را بهانه به طویله کشاندن من می‌کند و خلاصه هر چه را که تصور کنیم، شیطان از آنجا وارد می‌شود.

اما یک سؤال: مؤمن به چه چیز علاقه دارد؟ پاسخش مشخص است: عبادت، گفتگو با خدا، حال و هوای خدایی.

سؤال مهم‌تر: آیا شیطان از این راه‌ها هم وارد می‌شود؟

شکی نیست که آری! و وای که اگر شیطان از این راه‌ها وارد شود، چقدر تشخیص او از خدا سخت می‌شود! تصور کنید، شما دارید عبادت می‌کنید و تمام انتظاری که دارید، نزدیکی به خداست، اما در کمال تعجب به مرور متوجه می‌شوید که به شیطان نزدیک می‌شوید!!

باور کردنش سخت است، اما بگذارید با چند مثال که بسیاری را بیچاره کرده است توضیح دهم:

– مؤمن معمولاً نمازهایش را به جماعت می‌خواند. فکر می‌کنم آنقدر که در دین اسلام به نماز جماعت سفارش شده، به کمتر موردی تأکید شده. نماز جماعت مظهر وحدت، صله رحم، محبت، دستگیری از مؤمن، عبادت و خلاصه، آینه تمام نمای همه خوبی‌هاست.

اما، شیطان چگونه نماز جماعت را از مؤمن می‌گیرد؟

بسیار بسیار ساده است: فقط کافی‌ست یک بار که مؤمن نمازش را به فرادی می‌خواند، دست از سر مؤمن بردارد! همین!http://img.aftab.cc/news/namaaz.jpg

معمولاً مؤمنان وقتی نماز فرادی می‌خوانند، حال و هوای بهتری پیدا می‌کنند. تمام تمرکزشان روی نماز و خدا می‌شود! در نماز فرادی اشک می‌ریزند. خدا را نزدیک‌تر احساس می‌کنند…

اما…

اما…

اما غافل از اینکه این حال و هوا، احتمالاً یک حال و هوای شیطانی‌ست 🙁

به مرور زمزمه‌هایی از مؤمن شنیده می‌شود: نماز فرادایم را بیشتر دوست دارم، من را به خدا نزدیک‌تر می‌کند.
اگر یک روز به نماز جماعت نرسد، مثل گذشته نگران نمی‌شود، آه نمی‌کشد که چرا به نماز جماعت نرسید. برای رسیدن به رکعت اول نماز جماعت نمی‌دود. اگر دیر شد، شد، چرا که در نماز فرادی حال و هوای بهتری خواهد داشت…

من احساس می‌کنم شیطان حاضر است دست از سر تمام مؤمنان بردارد به شرط اینکه به نماز جماعت نروند!!

بعد از مدتی که مؤمن را گوشه نشین کرد، حالا دستش باز است که هر کاری که می‌خواهد کند…

بسیاری از دوستان را دیده‌ام که به این دام افتاده‌اند. به بهانه‌هایی مثل اینکه در فرادی حال و هوای بهتری داریم یا به طور مثال خودمان قرائتمان بهتر از امام جماعت است یا فلان امام جماعت را قبول نداریم یا خودمان در وقت فضیلت نماز را می‌خوانیم، نماز جماعت در وقت فضیلت نیست و خلاصه ده‌ها بهانه، نماز جماعت را ترک می‌کنند اما غافل‌اند که نماز جماعت هر چند بدون حضور قلب، هر چند با تأخیر، هر چند با قرائت عادی امام به هیچ وجه قابل قیاس با نماز فرادی نیست. نماز جماعت کجا و فرادی کجا.

– این بخش از نوشته را امروز (۲۴ آذر ماه ۸۹ – شب عاشورا) اضافه می‌کنم که از زبان استاد پناهیان شنیدم و احساس کردم که متناسب است با این بحث:
ایشان در یکی از سخنرانی‌هایشان در باب اخلاق یک مثال جالب از نحوه نفوذ شیطان زدند: تصور کنید شما احساس می‌کنید کمی تکبر دارید. یعنی مثلاً از اینکه وقتی وارد مجلسی می‌شوید،‌بالای مجلس را در اختیارتان قرار می‌دهند، خوشتان می‌آید و اگر یک روز اینطور نشود، به شما برمی‌خورد که چرا من را تحویل نگرفتند. برای درمان این درد، تصمیم می‌گیرید از این پس وارد هر مجلسی که شدید، هر کجا که جا بود، همان پایین مجلس بشینید. اوائل، نفس شما ممکن است دائم به شما غر بزند که: پسر! تو برای خودت کسی هستی! اینجا جای تو نیست و غیره. اما شما با او مقابله می‌کنید و طی چند مجلس آن را شکست می‌دهید و نفس یا همان شیطان درون، به این وضع عادت می‌کند. اما بیکار نمی‌شیند! از این پس از راه جدید به شما نفوذ می‌کند. همین که پایین مجلس نشستید، شروع می‌کند به شما القا می‌کند که: ببین من چه انسان خاضع و متواضعی هستم! هر کجا جا بود می‌نشینم!!!
دوباره همانی شد که بود!!

– مثال دیگر را از زبان حجه الاسلام هاشمی نژاد در مهر ماه ۸۹ شنیدم که در ساوه منبر می‌رفتند.

اگر به سخنان برخی دختران و پسران بدکاره که مثلاً تلویزیون با آن‌ها مصاحبه می‌کند، دقت کنید، می‌گویند به خدا بعد از هر گناهی که انجام می‌دادیم (به طور مثال، نعوذ بالله، زنا) اشک می‌ریختیم و پشیمان می‌شدیم و به درگاه خدا توبه می‌کردیم.

بد نیست بدانید این حال و هوای بعد از گناه، بیش از همه برای مؤمن اتفاق می‌افتد!!

مؤمن آن را مشابه حال و هوای خدایی می‌بیند و نمی‌تواند فرق آن‌ها را تشخیص دهد…

شیطان به راحتی از همین راه وارد می‌شود. یعنی کافی‌ست مؤمن یک گناه کند به طور مثال یک گناه کبیره مثل دروغ انجام دهد. بعد از آن گناه، مدتی دست از سر مؤمن بر می‌دارد. مؤمن لحظاتی حال و هوای الهی را استشمام می‌کند.

اگر بار اول نشد، بعد از گناه دوم نیز کمی حال و هوای کاذب عرفانی به مؤمن می‌دهد.

مؤمن کم‌کم احساس می‌کند چه جالب! وقتی آن گناه را انجام می‌دهم، چه حال و هوای عرفانی‌ای کسب می‌کنم! انگار به خدا نزدیک‌تر می‌شوم…

همین یک فکر کوچک برای شیطان کافی‌ست… او به مقصود خود رسیده است 🙁

خود را جای خدا جا زده است و بعد از مدتی چنان مؤمن را به آن گناه معتاد کند که مؤمن که حالا احتمالاً فقط نامش مؤمن است، هر بار آن گناه را مرتکب شود به این امید که دارد به خدا نزدیک‌تر می‌شود… و حال آنکه آن کسی که دارد به او نزدیک می‌شود نه خدای خوبی‌ها که شیطان، خدای شرارت، است…

او نمی‌داند که این حالات بعد از گناه، حال و هوای شیطانی‌ست، این دام شیطان است.

http://img.aftab.cc/news/hand-of-shitan.jpg

مثالی که حجه الاسلام هاشمی‌نژاد زدند هم دقیقاً در این زمینه بود، فرمودند:

یک روز یک مؤمن که عاشق حال و هوای عرفانی بود و آن را تجربه کرده بود، در مسجد شخصی را دید که از او نیز حال و هوای بهتری دارد! زار می‌زند، اشک می‌ریزد و استغفار می‌کند. غافل از اینکه او شیطان بود در ظاهر یک انسان که قصدش ورود از درگاه علاقه‌مندی‌های مؤمن بود.

جلو رفت و از مرد عاشق پرسید: مرد، تو چه کرده‌ای که به چنین مقامی رسیده‌ای و چنین حال و هوای خوشی داری؟

مرد (شیطان) گفت: برادر! من گناهی مرتکب شده‌ام که هر بار که یاد آن گناه می‌افتم چنین حال خوشی به من دست می‌دهد و به بهانه توبه و استغفار به خدا نزدیک‌تر می‌شوم. تو هم اگر می‌خواهی همیشه چنین حال و هوایی داشته باشی، برو به فلان محله و سراغ فلان خانم را بگیر.

مؤمن که عاشق این حال و هوا شده بود، گفت: انصافاً می‌ارزد انسان برای یک بار هم شده چنین گناهی کند و در عوض تا آخر عمر چنین حال و هوایی داشته باشد. رفت و فلان زن را یافت.

وارد شد…

زن نگاهی به مؤمن کرد و متوجه شد که او اهل گناه نیست. پرسید: مرد، به قیافه‌ات نمی‌خورد که بدکاره باشی، اینجا چه می‌خواهی؟

گفت: حقیقتش در فلان مسجد، مؤمنی را دیدم که حال و هوایی بس خوش داشت. پرسیدم چه شد که چنین حالاتی یافته‌ای؟ گفت: گناهی با تو مرتکب شده است و هر بار که به یادش می‌آید، آنطور منقلب می‌شود…

زن که شیطان را به خوبی می‌شناخت، گفت: ای مرد، برو که جای تو اینجا نیست. آن مرد که دیدی، نبود مگر شیطان. برو و دوباره سراغش را بگیر، دیگر نخواهی دیدش.

مرد که متوجه جریان شده بود، دوید به سمت مسجد. هر چه گشت و سراغ آن مرد عارف را گرفت، نیافتش.

حجه الاسلام هاشمی نژاد می‌گفتند: آن شب، شب مرگ آن زن بود…

به یاد ندارم که ایشان گفتند به لطف جلوگیری از این گناه چه نعمتی نصیب آن زن شد، به هر حال، هدفم بیان دام‌های شیطان برای مؤمنان بود…

الهی! تو صاحب اختیار مملکت وجودمانی… واردات خدای تقلبی به مملکتمان را مپذیر.

___________

پی‌نوشت:

دقت کنید که منظور بنده، این نیست که هر حال و هوایی شیطانی است. منظور این بود که اگر آن حال و هوا به مؤمن دست داد و بعد افکاری که گفته‌ام به سراغش آمد (مثلاً نماز فرادایم بهتر است یا چه جالب! بعد از آن گناه حال و هوایم خدایی‌تر شد) می‌شود حدس زد که آن حال و هوا دارد تبدیل به حال و هوای شیطانی می‌شود.

اصلاً یکی از نشانه‌های مؤمن این است که بعد از گناه، پشیمان می‌شود، گریه می‌کند و توبه می‌کند… در این شکی نیست. اما عرض کردم که باید مواظب باشیم این حال و هوا تبدیل به دام شیطان نشود. یعنی فکر نکنیم اگر گریه کردیم به خدا نزدیک شدیم پس آن گناه بود که ما را به خدا نزدیک کرد!!

۵ پاسخ به “حال و هوای شیطانی”

  1. غريبه آشنا گقت:

    سلام؛ پس استغفار پس از گناه چه می‌شود؛ همه‌ی آن چیزهایی که خدا می‌گوید اگر گناهی هم مرتکب شدید باز من در توبه را به روی شما باز خواهم کرد، کشک است. پس این همه راه میانبر چی که خدا در اختیار همه‌ی آدم‌ها گذاشته؟؟

  2. salam گقت:

    سلام؛ گاهی اوقات آدم از گناهی کوچیکی که انجام داده نا‌امید می‌کنید!!!!!!

  3. بهي گقت:

    شیطان، مثل یک حبه قند است گاهی می افتد توی فنجان دل ما

    حل می شود آرام آرام، بی آنکه اصلاً ما بفهمیم و روحمان سر می کشد آن را

    آن چای شیرین را، شیطان زهرآگین دیرین را، آن وقت او خون می شود در خانه

    تن، می چرخد و می گردد و می ماند آنجا، او می شود من.

  4. بهناز گقت:

    خودت باش….
    این راحت ترین و دشوارترین کاری است که

    می توان اینروزها کرد…

    خودم هستم
    ______________________________

  5. ‏____ گقت:

    سلام
    باخوندن نوشته هاتون ترسیدم.راستش به احساسم که گاهی سرنمازخیلی خاصه وقشنگ شک کردم .چون باورش سخته این حس شیطانی باشه شاید یه مومن متوجه نشه!

دیدگاهتان را بیان کنید

*

Powered by WordPress
خروجی نوشته‌ها خروجی دیدگاه‌ها