برای رضای خدا…
اعتقادات خاص مذهبی من, دین من، اسلام, نکاتی برای بچه حزب اللهیها, نکته دیدگاهتان را بیان کنیددر احوالات آیه الله مجتهدی تهرانی گفتهاند که: هر طلبهای که برای درس خواندن به مدرسه آنها میرفت حتماً باید ابتدا یک سر به ایشان (به عنوان مدیر حوزه) میزد. ایشان ابتدا یک نگاه به قیافه و سر و وضع او میکرد تا ببیند به درد طلبه شدن میخورد یا خیر. اگر میدید مثلاً ریشهایش را از ته زده و یا در قیافهاش مادیگرایی را احساس میکرد، میگفت: برای چه میخواهی طلبه شوی؟ او هم مطمئناً میگفت در راه خدا و برای رضای خدا… آیه الله به او میگفته: بیا و برای خدا و برای رضای خدا طلبه نشو!
از وقتی این را شنیدهام به هر کاری که میخواهم دست بزنم و مثلاً کمی حس و حال «رضای خدایی» در آن احساس میکنم، یاد این جمله میافتم! از خودم خواهش میکنم که به خاطر خدا آن کار را انجام ندهم. اگر دیدم دلم راضی شد، میفهمم آن کار را دارم برای خدا انجام میدهم. اما اگر ببینم نمیتوانم آن کار را انجام ندهم میفهمم برای رضای دل خودم است!!
مثلاً یکی از مؤذنین مسجد در عبارت «لا حول ولا قوه الا بالله العلیِ العظیم» کلمه «علی» را «العلیُ» میگفت. خواستم بروم به او بگویم فلانی! «الله» مجرور به حرف جر «ب» است پس کسره میگیرد. العلی «صفت» برای «الله» است و صفت همیشه علامت پایانی موصوف را به خود میگیرد. بنابراین «العلی» باید مثل «الله» کسره پایانی بگیرد.
قبل از اینکه به او بگویم، اول به خودم گفتم: بیا و برای رضای خدا نگو! دیدم دلم راضی نمیشود!! احساس کردم شاید دارم برای این میروم به او میگویم که او بفهمد من عربیام قوی است یا حداقل او چنین احساسی پیدا خواهد کرد. بنابراین به سختی بیخیالش شدم! گفتم احتمالاً تأثیر منفی* خواهد داشت چون برای رضای خدا نیست. هر وقت احساس کردم برای رضای خدا میخواهم بگویم به او خواهم گفت…
یا مثلاً برادر کوچکتر متصدی مسجد است. یک بار به او گفتم: مجید! تا به حال از خودت پرسیدهای که آیا برای رضای خدا داری میروی مسجد و زحمت میکشی؟ گفت: پس برای رضای که دارم میروم!؟ خوب معلوم است که برای رضای خداست وگرنه چه کسی اینقدر به رایگان زحمت میکشد. از قضا زد و چند وقت پیش با امام جماعت مسجد دعوایش شد و مثل من که ده سال پیش این اتفاق برایم افتاد و هرگز دیگر پایم را در آن مسجد نگذاشتم، او تصمیم گرفت دیگر به آن مسجد نرود. باور کنید سه روز نگذشت که داشت از دوری بچههای مسجد و آن تفریحی که آنجا دارند، دیوانه میشد!! شب سوم بلند شد رفت روی امام جماعت را بوسید و عذرخواهی کرد و برگشت… گفتم: حالا دیدی برای رضای خدا نیست!؟ ما برای رضای دل خودمان کار میکنیم، خدا فقط بهانه خوبی است!!
اکثر مداحها فکر میکنند برای رضای خدا میخوانند اما اگر به آنها بگویی آقا جان! برای رضای خدا دیگر مداحی نکن، عمراً قبول کند!! عمراً!!!
پس، بد نیست هر کاری که فکر میکنیم برای رضای خدا داریم انجام میدهیم، ابتدا این سؤال را از خودمان بپرسیم: آیا راضی هستی به خاطر رضای خدا دست از این کار برداری؟
اگر دیدیم میتوانیم، پس برای رضای خدا بوده وگرنه برای رضای دل خودمان است.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
* نباید خیلی به مداحها و قاریهای مردمی گیر داد وگرنه همین یک نفر هم که از بین این جمع پیدا شده همت کرده اذان بگوید، از فردا نخواهد گفت!! یک وقت دیدی میگوید: من دیگر اذان نمیگویم، به فلانی بگویید اذان بگوید که قواعد عربی را میداند!!!!!!
یکشنبه 17 فوریه 2013 در 1:57 ب.ظ
سلام
مطالب جالب و خوبی دارید من به طور اتفاقی با وبلاگ و سایت شما اشنا شدم و مطالب شما رو خیلی دوست دارم موفق باشید
دوشنبه 18 فوریه 2013 در 5:26 ق.ظ
خسته نباشید به خاطر این متن قشنگ …
کپیش کردم تو گوشیم تا یادم نره ،مفید بود
واقعا همینطوره باید بدونیم که چه کاری به عشق اونه و چه کاری به خاطر خودمون…
سهشنبه 5 مارس 2013 در 3:57 ق.ظ
سلام مطلب صددر صد روی من تاثیر گذاشت باید در موردش بیشتر فکر کنم ان قدمی که بر داشتم برای رضای خداست یا اینکه می خوام به عنوان یک قالب ازش استفاده کنم نمی دانم چطور از شما در مورد این مطلب تشکر کنم اما با زبان ساده خودم میگم با تشکر از حمید رضا نیرومند