امید من! قرض مگیر

امید من!
حتى از برادر و خواهر و یا حتى مادر خود پولى قرض مگیر که خیلى زود مى فهمى به خفتش نمى ارزد!
اگر ناچار به قرض شدى، در اولین فرصت که توانا شدى، قرضت را (با کمى بیشتر به عنوان هدیه) ادا کن و خودت را از زیر ذلت آن خارج نما.

دنیاى تقیه

امید من!
در دنیایى که حق و باطل با بالا و پایین رفتن نرخ دلار تعیین مى شود، همان بهتر که تو علناً از حق دفاع نکنى…
چرا که:
حقى که نرخ دلار را بالا نبرد، حق نیست!
و آنگاه که بالا رفت، دنیا تو را و حقى که از آن دفاع کردى را ناحق شمرد و سرکوفتت زند!!

آزادى

امید من،
هر چقدر خواستى آزاد باش اما بدان که آزادى اى که آزادى دیگران را محدود کند، مقبول و مشروع نیست.

زندگى اجتماعى یعنى دور خودت و دیگران دایره اى مساوى بکشى، همه در آن دایره آزادند، اما نه تو آنقدر آزادى که به دایره دیگران وارد شوى و نه دیگران آنقدر آزاد که بخواهند با بزرگ کردن دایره شان، دایره تو را کوچکتر کنند…

صورت نورانی یا سیرت نورانی؟

امید من! شیطان گاهی از طریق نور صورت در مؤمن نفوذ می‌کند تا نور سیرتش را بگیرد… مقابل آینده می‌ایستد، می‌گوید: الحمد لله صورتم هر روز نورانی‌تر می‌شود. همین کافی‌ست تا اعتماد به نفس کاذب در او شکل بگیرد و از توجه به نور سیرتش باز بماند.

امید من! نکند تصور کنی که صورت نورانی لزوماً نشان از سیرت نورانی و تأیید راه فعلی‌ست که بسیار بوده‌اند با صورت‌های نورانی و سیرت‌های تاریک و بسیار نیز بوده‌اند با صورت‌های تاریک اما سیرت‌های نورانی…

لقاء الله

امید من، اگر مى خواهى بدانى آیا در عُقبىٰ، به لقاء الله نائل مى آیى یا خیر، ببین در دنیا لیاقت حضور در محضر حجه الله (امام عصر) را دارى یا خیر!؟
اگر در عقبى آن خواهى، در دنیا به دنبال این باش…

قدر خستگی را بدان…

امید من!

نکند «خستگی» را بهانه‌ای برای ترک عبادت کنی… بدان که در خستگی چیزها نهفته است. خداوند خستگان (در راه حلال) را دوست می‌دارد و اگر تن به عبادت دهی خواهی دید که آن زمان که خسته‌ای بیشتر تو را تحویل خواهد گرفت.
پس، قدر خستگی را بدان…

[نکته جالبی بود که سال گذشته در یکی از سخنرانی‌های استاد پناهیان شنیدم و بارها تستش کردم و نتایج ارزشمندی گرفتم]

شیطانی برای تمام انسان‌ها

امید من! نکند فکر کنی در مسجد از شر شیطان در امانی که شیطان حتی برای مستخدم و آبدارچی مسجد نیز راه خاص او را دارد!

آبدارچی‌ای را می‌شناسم که در این ۱۵ سالی که من او را شناخته‌ام، یک بار هم دعای توسل و کمیل و ندبه و زیارت عاشورایی که در مسجدشان تشکیل شده است را نخوانده و در جلسه‌ی دعا حاضر نبوده! چرا؟ چون شیطان به او القا کرده که چای دادن ثوابش بیشتر است و او وظیفه‌اش همین کار است!

مداحی را می‌شناسم که یک بار هم بر مظلومیت حسین نگریسته! چون وقتی می‌خوانده است، شیطان القا کرده که اگر گریه کنی گلویت می‌گیرد و وقتی مداحی دیگران را گوش می‌کرده به اشعار و نوع خواندن او توجه می‌کرده و خوبی‌ها و بدی‌های مداحی او را در ذهن بررسی می‌کرده.

امام جماعتی را می‌شناسم که بعد از نماز، برای دعاها و زیارات نمی‌ماند و سریع مسجد را ترک می‌کند چون شیطان به او القا کرده که می‌تواند از وقتش در منزل بهتر استفاده کند و یا حال و هوای بهتری داشته باشد… (و من می‌دانم که در منزل فرصتی برای خواندنشان برایش پیش نمی‌آید…)

گناهان دنباله‌دار

حنانه جان، دخترم،
برخی گناهان، دنباله‌دار هستند…
اگر خودت را برای نامحرم آراستی، نه اینکه همان چند دقیقه که در حال آرایش بودی، مرتکب گناه شدی، که هر قدم که در کوی و برزن بر داری بر بار گناهات افزوده می‌شود.
و اگر برای خدا چنین نکردی، هر گام که بر می‌داری بر نورانیت خودت و زندگی‌ات و پرونده‌ات افزوده می‌گردد.
حنانه‌ام، من تو را در انتخاب یکی از این دو، آزاد می‌گذارم اما التماست می‌کنم که به خاطر امیدمان و امیدهایمان راه دوم را برگزینی…

امید من، پسرم،
هر نگاه حرام و هر کلام و دوستی حرام با نامحرم که من و تو داشته باشیم، حنانه‌مان را بیشتر به خطر انداخته‌ایم و من مطمئنم که تو طاقت لحظه‌ای آزار او را نداری، همانطور که من ندارم.
امید من،
عزتت را حفظ کن. مباد حتی لحظه‌ای به دختری که خودش خودش را ارزان فروخته نگاه بیندازی.
ارزش تو بالاتر از آن است که مجذوب کسی شوی که برای خودش ارزشی قائل نیست…

امید من! گشتم نبود، نگرد نیست!

امید من! به دنبال آرامش، زیبایی و قدرت مطلق مباش که کسی که این دنیا را آفرید، برای زیباترین موجود دنیا (طاووس)، زشت‌ترین صدا را قرار داد، بزرگ‌ترین موجود (وال) را وابسته به کوچک‌ترین موجود (پلانکتون) قرار داد و آرامش باهوش‌ترین موجود (انسان) را با کودن‌ترین موجود (پشه) به هم زد…

همه و همه نیست مگر برای آن‌که انسان بداند دنیا جای رسیدن به کمال مطلق نیست!

امید من! به خودت مهلت بده…

امید من!

به طفلی نگاه کن… بهترین استاد، بهترین کتاب، بهترین شرایط نتواند به او حتی کلمه‌ای بیاموزد! چند ماهی که گذشت تازه زبان باز می‌کند، چند سالی که گذشت تازه راه رفتن می‌آموزد، چند سال بعد یاد می‌گیرد، چند سال بعد خیلی بهتر یاد می‌گیرد…

اگر گنجایش چیزی را نداشتی کمی به خودت مهلت بده. هیچ گاه عجله نکن حتی در عبادت…

کسی که تازه نمازخوان شده است چگونه می‌تواند حتی نافله‌های شب را هم بخواند. مدت‌ها باید فقط نماز بخواند، مدتی بعد بخشی را به جماعت می‌خواند، مدتی بعد نافله عشا را اضافه می‌کند، مدتی بعد نماز زیبای غفیله را می‌خواند، مدتی بعد یک رکعت نافله شب (وتر) و شاید ده‌ها سال طول بکشد تا برسد به گنجایش خواندن کل نماز شب و نافله‌ها و عبادات دیگر…

پس، هرگز در ابتدا به حال کسی که بعد از سال‌ها عمر به مرحله‌ای رسیده است که تمام نافله‌ها را می‌خواند و مکروهی از او سر نمی‌زند غبطه مخور و به خودت مهلت بده تا با اصرار به آنچه فعلاً در توان داری به آن‌جا برسی 😉

از خود بپرس…

امید من!

به هر کار بزرگی که خواستی دست بزن، اما فراموش نکن که در طی مسیر، هر روز صبح از خود بپرسی «هدف از خلقت من چه بوده؟»

اگر آن کار تو را به پاسخ این سؤال می‌رساند با جدیت بیشتری انجام خواهی داد وگرنه رهایش خواهی کرد…

فراموش نکن: کارهای بزرگی هستند که نباید انجامشان دهی!

امید من! متنوع باش حتی در عبادت…

پری‌روز (جمعه) عصر به سرمان زد و با خانواده راه افتادیم ۲۰۰ کیلومتر را رفتیم که در قم در حرم حضرت معصومه (سلام الله علیها) نماز مغرب و عشا را بخوانیم و برگردیم!

دیدیم هوا در این زمستان، بهاری است و ما هم که دلمان برای قم تنگ شده…

بعد از نماز تا حاج خانم بخواهد حاجاتش را از خدا بخواهد، گشتی در بازار زدیم.

دیدم یک تنوع در نمازهایم نیاز دارم… بنابراین یک سجاده بسیار بسیار زیبا (و گران‌قیمت!!) که انسان نگاه که می‌کند حال و هوایش عوض می‌شود خریدم.

در این دو روز دیدم چه کیفی می‌کنم وقتی روی این سجاده هستم 🙂

انگار کمی نمازهایم روال عادی پیدا کرده بود!

برنامه ریختم که از این به بعد هر از چند گاهی یک تنوع ایجاد کنم! مثلاً در گام بعد می‌خواهم یک انگشتر فیروزه نقره که در قم قیمت گرفتیم و ۲۳۰ هزار تومان بود را بگیرم. انصافاً قشنگ بود… یک انگشتر جایگزین عقیق هم برای مرحله بعد دیده‌ام… بعد از آن احتمالاً یک عبا بگیرم که در خانه استفاده کنم… یا مثلاً یک چفیه زیبا… چه حالی می‌دهد نماز در این حالت!

خلاصه:

امید من! متنوع باش، حتی در عبادت 😉

یک تعریف=یک نافله بیشتر

امید من!
با خود قرار بگذار که در هر روز که از تو (به خاطر نعماتى که خدا به تو داده است) تعریف مى کند، آن روز یک نافله به نافله هایى که طبق معمول مى خوانى اضافه کنى…
مى دانى با این کار، با یک تیر چند نشان را زده اى؟

از رنگ سیاه بترس

امید من!
اگر روزى متوجه شدى تمایلت به رنگ سیاه بیش از هر رنگى است، به خود شک کن! بدان که شیطان براى شناساندن دوستانش به دیگران، آن ها را و هر چه در مالکیت آن هاست، سیاه مى کند…
و بدان که در دو جا عکس این گفته صادق است: رنگ لباس عزادار (واقعى) حسین و رنگ چادر بیرون زن مسلمان (واقعى).
عجیب است که در این دو موقعیت نبودن سیاهى یعنى شیطان… و من هنوز رمز آن را کشف نکرده ام!

فقرا در مال اغنیا شریک هستند

هر روز که می‌گذرد به این حدیث بیشتر ایمان می‌آورم: فقرا در مال اغنیا شریک هستند.

در اطرافم به خاطر مهارت‌هایی که دارم چندین نفر هستند که می‌شود آن‌ها را جزء اغنیا دانست. از این جهت که ماهی بیش از ۵ میلیون تومان (برخی‌شان خیلی بیشتر از این) درآمد دارند. (این‌را از روی سیستم‌های حسابداری برخی‌شان که خودم برنامه‌شان را نوشته‌ام یا درگیرش هستم می‌گویم)

همیشه در مواجهه با این افراد دلم خواسته آن حدیث را رویشان تست کنم و ببینم آیا اسلام راست گفته است؟

عجیب است که در هر مواجهه با این افراد بیشتر به این حدیث ایمان می‌آورم!

همه‌شان می‌دانند که بنده برای هر ساعت کار غیرتخصصی(یعنی مثلاً رفع مشکل لپ‌تاپ یا برنامه‌هایشان و نه برنامه‌نویسی و طراحی بنر مؤسسه‌شان که بسیار پرهزینه‌تر خواهد بود) مثلاً مبلغ ۱۵ هزار تومان می‌گیرم.

خدا می‌داند برای خیلی‌شان برنامه مدیریت حسابداری و مؤسسه و غیره نوشته‌ام و صبر کرده‌ام ببینم خودشان چقدر کرامت می‌کنند؟ تمامشان دنبال این هستند که آن کار رایگان تمام شود! بارها به مشکلاتی برخورده‌اند که بلند شده‌ام تمام کارهایم را تعطیل کرده‌ام و رفته‌ام مشکلشان را رفع کرده‌ام، یک ریال نداده‌اند!! من کسی هستم که اگر یک دوست یا فامیل از من کاری بخواهد در شأن خودم نمی‌بینم قیمت اعلام کنم یا به شرط پرداخت مبلغ برایشان کار کنم یا مثلاً هر چقدر پول دادند همانقدر کار کنم! از جان و دل برایشان مایه می‌گذارم، اما وقتی می‌بینند هیچ چیز نمی‌گویم آن‌ها هم در کمال ناباوری بدون پرداخت یک ریال یا مثلاً پرداخت یک دهم هزینه از کنارش عبور می‌کنند.

مثلاً یکی‌شان که در بدترین شرایط عمرش گیر افتاده بود و من در قیافه‌اش می‌دیدم که تا مرز سکته رفته، نیاز به یک برنامه پیدا کرد. بعد از کلی دست و پا زدن، وقتی نتوانست برنامه را از جایی گیر بیاورد، دست به دامن من شد که برایش بنویسم. من همان اول شرط کردم که: نکند من شروع به کار کنم بعد وسط کار بگویی نمی‌خواهم یا برنامه را از جایی پیدا کردم!؟ گفت: نه، شما کار را شروع کن، بالاخره ما اگر هم پیدا کردیم، هزینه شما را پرداخت می‌کنیم… من ساعت‌ها روی برنامه وقت گذاشتم و حتی چند شب تا صبح روی آن کار کردم که سریع تحویل دهم که وقتش نسوزد (چون بسیار عجله داشت)… چشمانم از آن موقع خیلی ضعیف‌تر شد.

دقیقاً در صبح روزی که خواستم تحویل دهم، تماس گرفت که: حمید جان! ما از آن برنامه‌نویس قبلی شکایت کردیم و خلاصه برنامه را از طریق قانونی از او پس گرفتیم… (برنامه‌نویس قبلی به دلایلی برنامه‌اش را برداشته بود و رفته بود)

در حالی که می‌دانست چند صد هزار تومان وقت صرف کرده‌ام، یک مبلغ ناچیز کف دست ما گذاشت که ناراحت نشویم!

جالب است که همین شخص بارها حتی مثلاً ده شب من را از خانه بیرون کشیده که بروم مشکلاتی که در حین کار برمی‌خورد را رفع کنم و دریغ از یک ریال.
بد نیست بدانید که بسیاری از زمین‌های شهر از ایشان است!! چندین ماشین و خانه و ویلا و مغازه و غیره…

یکی دیگرشان که بیشتر از همه اعصابم را خرد کرده، جالب‌ترین سوژه است!! فکر می‌کند من تجربه‌ام در برنامه‌نویسی کم است! هر بار که برنامه‌اش به مشکل برمی‌خورد، تماس می‌گیرد و من احمق هم به خاطر همسایگی و فامیلی و دینی که به خاطر تعلیم یک مبحث گردن بنده دارد بلند می‌شوم یک مسیر طولانی را گاهی پیاده می‌روم که مشکلش را بعد از مثلاً دو ساعت کار کردن رفع کنم، آخرش می‌گوید:فلانی! برای تجربه خودت هم خوب بود، نه!؟
و این می‌شود دستمزد من!!! 🙂
یا جدیداً می‌گوید: فلانی! خدا پدرت را بیامرزد!!
باور کنید هفته‌ای یک بار باید برم کار ایشان را راه بیندازم. کاری که اگر یک شخص غریبه سفارش می‌داد چند ده یا چند صد هزار تومان می‌گرفتم…

یکی دیگرشان گاهی اوقات صبح‌های جمعه می‌آید خانه ما که مثلاً روی لپ‌تاپش برنامه‌های لازم را نصب کنم یا گاهی یک مبحث کامپیوتری را به او آموزش دهم. بعد از چهار ساعت گرفتن وقت من آن هم روزی که باید استراحت میکردم، یک ده هزار تومانی و گاهی یک ۵ هزار تومانی می‌گذارد کف دست من (مثل گداها) و می‌گوید: فلانی! کم نباشه!؟ من هم خیلی جدی می‌گویم:نه آقا، خواهش می‌کنم، زیاد هم هست!! (او هم مطمئنم که باورش می‌شود که زیادم هم هست!!!)

شاید بگویی تقصیر خودت است! مثلاً از فلانی قبول نکن که برنامه مؤسسه‌اش را بنویسی یا رایگان بروی ارتقا بدهی و غیره… خوب، در این مورد خیلی سربسته بگویم: هر کسی در کار خود سیاست‌هایی دارد.http://aftab.cc/modules/Forums/images/smiles/icon_wink.gif

البته سیاست‌های من نباید باعث شود آن اغنیا پولی بابت زحمت و مهارت من ندهندhttp://aftab.cc/modules/Forums/images/smiles/icon_confused.gif

****

وقتی خودم را با این افراد مقایسه می‌کنم خنده‌ام می‌گیرد! اولاً در عمرم سعی کرده‌ام به کسی برای کاری رو نیندازم، اما اگر مزاحم کسی شده‌ام، سعی کرده‌ام هر طور شده حتی با خرید یک هدیه که معمولاً ارزشی بیشتر از زحماتش داشته باشد و امثالهم از خجالتش بیرون بیایم.

****

امروز خیلی عجله داشتم که به یک کلاس برسم. مسیری که می‌توانستم پیاده بروم را تاکسی سوار شدم. یک سمند خالی ایستاد. تا سوار شدم دیدم یک آقای شکم گنده راننده است و یک خواننده زن هم در ضبط ماشینش می‌خواند. با توجه به اینکه به محض نگاه کردن به انسان‌ها تا درونی‌ترین چیزهایشان را می‌فهمم، سریعاً حدس زدم که از آن پول‌دوست‌های دنیاست… خیلی دلم خواست که تست کنم که درست حدس زدم یا نه اما ندانستم چگونه.

همان لحظه که سوار شدم یک ۱۰۰۰ تومانی که آماده کرده بودم را تحویلش دادم. (کرایه راه ۲۰۰ تومان یا نهایتاً ۲۵۰ تومان می‌شد)

گفت: آقا پول خرد بده. من ۲۵۰ تومان بیشتر خرد ندارم. همین الان از خونه آمدم بیرون، تازه ماشین رو تعمیر کردم، …… یک میلیون گرفته (به جای سه نقطه بدترین فحش عالم را به تعمیرکار داد) تازه چراغ بنزینش درست کار نمی‌کنه و فلان چیزش فلان جور شده. (این‌ها را که گفت حدس زدم که منظورش این است که کل ۱۰۰۰ تومان را بده به من یا حداقل ۱۰۰۰ تومان را بده و ۲۵۰ تومان را بگیر و برو)

گفتم: پول خرد ندارم…

پول را در دستم نگه داشتم تا ۳۰۰ متر جلوتر که پیاده شدم. (در دلم گفتم فرصت خوبی است که تستش کنم که ببینم می‌تواند مثل بسیاری از رانندگان که مقصر هستند و پول خرد ندارند، از پول کرایه بگذرند؟ چون راننده‌ای که پول خرد ندارد نباید مسافر سوار کند. من می‌توانستم با یک تاکسی دیگر بیایم و مشکلی از این بابت نداشته باشم) گفتم: آقا پول خرد ندارم، چه کار کنم؟ گفت: نمی‌دونم آقا. (منظورش بود که من هم از ۲۵۰ تومانم نمی‌گذرم) گفت ببین این مغازه‌ها دو تا ۵۰۰ تومانی دارند؟

خدا شاهد است ۳ تا مغازه و دو عابر آن‌جا بودند، به همه‌شان رو انداختم، هیچ کدام دو تا ۵۰۰ تومانی نداشتند! (مشخص است چرا! این صحنه هم باید از آن صحنه‌های دوست داشتنی عمرم می‌شد. اگر اینطور تمام می‌شد جالب نمی‌بود! باید به من ثابت می‌شد که در مال اغنیا سهمی است از مال فقرا. باید به من ثابت می‌شد کسی با آن وضع شکم و شنیدن صدای خواننده زن و زبان به فحش گشودن و تازه وقتی برگشتم دیدم سیگارش را هم روشن کرده، چه انسان پستی است)

گفتم: آقا هیچ کس ۵۰۰ تومانی نداشت، چه کار کنم؟ من معمولاً زیاد تاکسی سوار می‌شوم. می‌خواهید من هر وقت سوار تاکسی شما شدم ۲۵۰ تومان را به شما بدهم؟ از قضا گفت: من راننده خارج از شهرم. الان شما را رهگذری سوار کردم.

نهایتاً به نتیجه دلخواهم رسیدم. حالا ارزشش را داشت که حتی ده هزار تومان بابت این نتیجه‌گیری بپردازم. بنابراین گفتم: بفرمایید آقا… هزار تومانی را دادم و او هم ۲۵۰ تومان را درآورد و داد. وقتی گرفتم گفتم: عزیز جان، اما دفعه بعد اگر پول خرد نداشتید کسی را سوار نکنید. من می‌توانستم با صد تا تاکسی دیگر بیایم که پول خردشان تأمین بود…

جالب است که آخرش گفت: من بعداً ۲۵۰ تومان از طرف شما می‌اندازم صندوق صدقات. هیچی نگفتم… با خودم گفتم چنین کسی مشخص است که حواس برایش نمی‌ماند که بفهمد ۵۰۰ تومان زیاد گرفته نه ۲۵۰ تومان!!

****

حالا برعکس همه این‌ها، به ایمیل‌های یک مشتری که معلم بسیار بسیار خیرخواه و دوست‌داشتنی‌ای هستند و سایتی رایگان برای تعلیم دانش‌آموزان این ممکلت راه اندازی کرده‌اند و اخیراً یک سفارش برنامه‌نویسی که مکمل تستا است داشته‌اند دقت کنید:

بعد از اینکه یک سفارش نسبتاً سنگین داشتند و هزینه قابل توجهی پرداخت کردند، هر تغییری که بعد از آن روی کدهای سایتشان ایجاد می‌کردم، می‌دیدم پیغام داده‌اند که فلان مبلغ بابت زحماتتان واریز کردم! دائم می‌گفتم بابا! به خدا ۵ دقیقه بیشتر طول نکشید! این مبلغ زیاده! باز دفعه بعد واریز می‌کردند…

مثلاً دقت کنید:

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

بسم الله الرحمن الرحیم 
سلام علیکم . مهندس 
احتراما در آغاز  تشکر می نمایم از اینکه سابق بر این زحمت اجباری سازی ایمیل در ثبت نام زحمت کشیدین . هدیه ای ناقابل تحفه درویش 
مبلغ **** ریال از کارت ۶۰۳۷-۹۹۱۱-۴۷۴۴-۱۲۱۰ به :
کارت ۶۰۳۷-۹۹۱۰-۸۹۷۹-۰۶۷۳
متعلق به ( آقای/خانم ) حمیدرضا نیرومند
به شماره حساب ۰۳۰۶۱۰۴۳۶۰۰۰۵
در شعبه ۲۷۳۱  بانک ملی کارت  در تاریخ  سه شنبه ۲۸ شهریور ۱۳۹۱ ۱۱:۱۶:۱۸ با موفقیت واریز شد.شماره پیگیری تراکنش :۸۱۵۲۴۲

ادامه بر این باز هم زحمت دارم خدمتتون ایرادی در گزارشات موجود شده:
…. (برخی ایرادات را لیست کردند که به خاطر این بود که من باید یک قطعه کد را قوی‌تر می‌نوشتم)
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
سلام؛
بررسی کردم. درس شیمی ۲ رو خودتون دو بار تعریف کردید! به بخش گروه‌بندی مراجعه کنید، خواهید دید که دو بار تعریف شده (یکی ابتدا و یکی انتهای صفحه‌ست). و طبیعیه که ۲۱۰ سؤال مشاهده بشه.
اما ۲۳۰ رو جایی ندیدم. لینک صفحه‌ای که ۲۳۰ مشاهده می‌شه برام بفرستید.
دقت کنید که شما در دیتابیس ۲۰۰ سؤال تعریف می‌کنید، اما می‌تونید بگید این ۲۰۰ سؤال در آزمون، در دو درس مختلف چندین بار نمایش داده بشن.
پس باید دقت کنید که سؤالات رو تکراری در دروس مختلف وارد نکنید.
البته من یه امکان اضافه می‌کنم که نتونید یک سؤال رو دوبار در دروس مختلف به کار بگیرید که این مشکل دیگه پیش نیاد.
در مورد لینک آزمون، درستش می‌کنم… (خواهش می‌کنم هزینه‌ای واریز نکنید)

موفق باشید

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ به جمله قرمز دقت کنید! کجای دنیا دیده‌اید کسی به یک مشتری التماس کند که بابا! تو را به خدا بس است، دیگر پول واریز نکن!

بسم الله الرحمن الرحیم 

سلام علیکم 
مهندس جان از اینکه همیشه مزاحم شما هستم و ما رو تحمل می فرمایید از خداوند رزاق برکت در مال و جان برایتان طلب می نمایم . که از دست بنده جز دعا و تشکر کاری بر نمی آید .
همانطور که حتما مشاهده فرموده اید در سایتی که زحمت کشیده اید  آزمونهای زیادی قرار داده ام که با توجه به منابع موجود بسیار ناچیز است . و دوست دارم خدمت بیشتری لوجه الله انجام دهم تا جوانان و مشتاقان استفاده بیشتر بنمایند دعای خیرشان شامل حال من و شما شود . اما متأسفانه عکس گرفتن از هر سوال و گزینه و پاسخ تشریحی به کنار وارد کردن آن در برنامه بسیار سخت است . با اینکه فایل اکسلی که ضمیمه کردم می سازم و تک تک وارد می کنم ولی باز هم از برنامه خیلی عقبم . خواستم درخواست ماژولی کنم که مانند وارد کردن نام گروهی داوطلبان بشود با وارد کردن لینک به صورت گروهی که همه هم عکس با فرمت png است کار راحت بشود . این هم در کنار سایر امکانات تستا برای افرادی مانند من که می خواهند کمیت زیادی سوال وارد نمایند راحت گردد. لطفا برآورد ساعت کار و هزینه بفرمایید و بنده به اذن خدا در خدمت خواهم بود . باز هم از همکاری شما تشکر می کنم . عادل دریا 
و السلام علیکم /.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
سلام،
با توجه به اینکه درگیر برنامه‌نویسی یک پروژه مهم و حیثیتی هستم و ۱۵ روز بیشتر فرصت ندارم، نمی‌تونم درگیر کار دیگه‌ای بشم. بعد از اون می‌تونم کمکتون کنم. در کل حدس می‌زنم این کار ۱۰ ساعت وقت ببره.
اگر خواستید و دیر نشده بود، بعد از این مدت اطلاع بدید که کار رو شروع کنم.
موفق باشید.

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
بسم الله .سلام.منت قبول صبر میکنم.قصدم خیره خدا کمک میکنه هر وقت بفرمایید .امروز پول به حسابتون واریز میشه.تشکر

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ هنوز ۱۵ روز به شروع کار مانده، پول را واریز می‌کند!!!

به خدا انسان در مواجهه با این نوع انسان‌ها و انسان‌های نوع اول دلش می‌خواهد زار زار گریه کند. هر وقت این صحنه‌ها پیش می‌آید، یاد این بخش از دعای کمیل می‌افتم:

جمعت بینی و بین اهل بلائک و فرقت بینی و بین احبائک و اولیائک

خدایا! بدترین عذاب این است که مرا در جمع اهل بلا قرار دهی و بین احبا و اولیایت فاصله اندازی.http://aftab.cc/modules/Forums/images/smiles/icon_cry.gif

شما دوست دارید همنشین انسان‌های نوع اول باشید یا انسان‌های نوع دوم؟

 

امید من! مباد که آرزو کنی از جمع فقرا خارج شوی که هر که خارج شد به جمعی وارد شد که نه خیر دنیا دیدند و نه خیر آخرت…