نوامبر 10 01
عجب بیانصافهایی هستیم ما…
از بهار، سرسبزیاش را میخواهیم و نه « دزد بودن » هوایش را!
از تابستان، میوههایش را و نه گرمایش را!
از پاییز، رنگین کمان و بارانش را و نه خیس شدنهایش را!
از زمستان، سفیدیاش را و نه سرمایش را!
حواسمان نیست که ما از دنیا تنوعش را میخواهیم و نه سُکنایش را!
جمعه 26 نوامبر 2010 در 10:39 ق.ظ
سلام
من نمی دانم که چرا می گویند اسب حیوان نجیبی است کبوتر زیباست.
وچرا در قفس هیچ کسی کرکس نیست.
گل شبدر چه کم از لاله سرخ دارد ؟
چشم ها را باید شست جور دیگر باید دید.
کار ما نیست شناسایی راز گل سرخ، کار ما شاید این است ، که در افسون گل سرخ شناور باشیم،
پشت دانایی اردو بزنیم،
دست در حذبه یک برگ بشوییم و سر خوان برویم،
صبح ها وقتی خورشید در می آید متولد بشویم،
هیجان ها را پرواز دهیم،
روی ادراک فضا، رنگ، صدا، پنجره، گل نم بزنیم،
آسمان را بنشانیم میان دو هجای “هستی”،
ریه را از ابدیت پر و خالی بکنیم،
بار دانش را از دوش پرستو به زمین بگذاریم،
نام را باز ستانیم از ابر،
از چنار، از پشه، از تابستان،
روی پای تر باران به بلندی محبت برویم،
در به روی بشر و نور و گیاه و حشره باز کنیم،
کار ما شاید این است که میان گل نیلوفر و قرن،
پی آواز حقیقت بدویم.
پنجشنبه 2 دسامبر 2010 در 12:40 ب.ظ
انسانیت از آن رو فقیر است که کانون های کیهانی را نمی شناسد
عشق بخشیدن را فراموش کرده و راه گدایی را پیش گرفته است ،
عاشقان حقیقی امپراتوران عالم بخشش اند ،
آن ها کاسه به دست نمی گیرند و محبت گدایی نمی کنند