امید من، دقایقی مانده تا چشم گشوندنت بر دنیا…

امید نامه, محمدسبحان دیدگاهتان را بیان کنید

امید من، محمد سبحان، اکنون که می‌نویسم، ۱۱ / ۱۱ / ۱ حدود ساعت ۱۱ است؛ امشب، شب میلاد امام جواد علیه السلام، فرزند همان کسی است که تو را در باب‌الجواد به ما داد؛ و دقایقی مانده تا مادرت را به اتاق عمل ببرند و تو را به این دنیای جالب‌تر از قبلی اما ناچیزتر از بعدی بیاورند.

تو با آمدنت، دو نفر را پدربزرگ و مادربزرگ می‌کنی، دو نفر را عمو، دو نفر را عمه، یک نفر را خاله، یک نفر را دایی و از همه مهم‌تر، من و مادرت را بابا و مامان می‌کنی.

پسرم، خوش آمدی به این مزرعه پرچالش🤗

قدمت آنقدر مبارک است که از دیشب تاکنون باران بی‌نظیری می‌بارد.

و من در سالن انتظار بیمارستان فاطمه زهرای ساوه نشسته‌ام و منتظر که بگویند تو به دنیا آمدی…

امید من، زندگی‌ام را بر مبنای آیه «ربنا هب لنا من ازواجنا و ذریاتنا قره اعین و اجعلنا للمتقین اماما» قرار داده‌ام. امید دارم که تو نور چشمم باشی و امامی برای پرهیزکاران…

و السلام علی من اتبع الهدی

دیدگاهتان را بیان کنید

*

Powered by WordPress
خروجی نوشته‌ها خروجی دیدگاه‌ها