یادی از انتخابات ۸۸

کمی سیاست یک دیدگاه »

لینک دانلود:

http://download.aftab.cc/audio/politics/nameh-ammar-entekhab88.mp3

به نام آخر الزمان به کام خودمان!

دین من، اسلام, نکته ۲ دیدگاه »

به پسرى گفتم: چرا اینطور مثل زن ها آرایش کرده اى؟ گفت: مگر نشنیده اى که در آخر الزمان مردها مثل زن ها مى شوند؟
به دخترى گفتم: چه علاقه اى است که خودت را به مردها شبیه کنى؟ گفت: مگر نشنیده اى که در آخر الزمان زن ها مثل مردها مى شوند؟
به حاج آقایى گفتم: چرا نماز اینچنین تند خوانى؟ گفت: مگر نشنیده اى که معصوم فرمود در آخر الزمان مردم حوصله ندارند، نمازها را تند بخوانید!

و من مانده ام که از کجا فهمیدند که اکنون آخر الزمان است؟ (و نظر شخصى من این است که حداقل هزار سال دیگر به زمانى که بشود آخر الزمان نامید مانده)
نه، ما دلمان آرایش مى خواهد، ما نماز تند را دوست داریم، آخر الزمان فقط “بهانه” خوبى است که مى توان کارها را با آن توجیه کرد!

بعضی‌ها یاد بگیرند چطور با شکست برخورد کنند!

اتفاقات روزانه, نکته ۲ دیدگاه »

انتخابات ریاست جمهوری سال ۹۲، از یک نگاه به نظر من برای خیلی‌ها یک روسیاهی بود. می‌دانید چه گروهی؟ برای آن‌ها که در سال ۸۸ آن فتنه را ایجاد کردند!

از قضا انگار دقیقاً همان انتخابات قبلی بود فقط جای برنده و بازنده عوض شده بود. (دقیقاً اختلاف رأی‌ها مثل قبلی بود!)

اما بازنده‌های این دوره به بازنده‌های دوره‌ی قبل، نحوه برخورد با شکست را یاد دادند!

با اینکه مذهبی‌ها همیشه داغ‌تر از هر قشری بوده‌اند (نشانه‌اش هم همین حملات انتحاری در کشورهای دیگر که کسانی آن را انجام می‌دهند که بسیار بسیار مذهبی هستند) اما مذهبی‌های ما این بار به بازندگان سال ۸۸ یاد دادند که چطور با شکست کنار بیایند!

در حالی که هیچ کس شک نداشت که در سال ۸۸ حتی یک برگه جا به جا نشده و اگر می‌خواست بشود، این بار هم می‌شد، اما سال ۸۸ آن گروه چطور برخورد کردند و امسال مذهبی‌ها چطور برخورد کردند؟

این نشان می‌دهد که مذهب خیلی کارها می‌تواند بکند. حتی روی نوع برخورد با شکست هم تأثیر می‌گذارد! ببینید چقدر روان‌شناس و کارشناس لازم بود تا به انسان یاد دهد که هنگام شکست، خونسردی و کنترل خود را حفظ کند و تصمیم عجولانه نگیرد، اما انگار خدا همه این‌ها را در وجود یک مؤمن واقعی قرار داده. او می‌داند چه موقع آنقدر در اعتراض محکم باشد که نارنجک به خود ببندد و زیر تانک برود و از آن طرف به جایش آنقدر نرم باشد که حتی به حزب مخالف خودش تبریک بگوید و آرزوی موفقیت کند. نه اینکه فتنه به پا کند و خودش را کنار بکشد و چوب لای چرخ حریف کند!!

الحمد لله الذی جعلنا من المتمسکین بولایه امیر المؤمنین…

ما به خدا خیلی مدیونیم

اتفاقات روزانه, الهی نامه من, خاطرات هیچ دیدگاه »

هر از چند گاهی روحیاتم یک طور خاصی می‌شود و کمی حس ناامیدی بهم نفوذ می‌کند. این به نظر می‌رسد طبیعی‌ست به خصوص وقتی می‌بینی می‌توانستی طی یک هفته اخیر، خیلی بهتر باشی و نبودی، این احساس، چند برابر می‌شود.

در این مواقع، معمولاً گشتی در کارهایی که طی ده سال پیش انجام داده‌ام می‌زنم.

مثلاً گشتی در پروژه عظیم تستا و یا پروژه نمرا و امثالهم می‌زنم. یا مثلاً نشریه سانا را از شماره ۴ به بعد باز می‌کنم و یکی یکی می‌بینم:

سانا ۴سانا ۵ سانا ۶سانا ۷سانا ۸سانا ۹سانا ۱۰سانا ۱۱سانا ۱۲سانا ۱۳سانا ۱۴سانا ۱۵

(هر چند در این نشریه بیش از ۱۰ نفر درگیرند، اما من فکر می‌کنم همه این افراد می‌توانند همین حس من را داشته باشند)

یا مثلاً گشتی در صدها مقاله و آموزشی که نوشته‌ام می‌زنم.

معمولاً به شدت گریه‌ام می‌گیرد. می‌گویم: یعنی واقعاً این من بوده‌ام که توانسته‌ام این‌ها را تولید کنم؟ هر چه فکر می‌کنم، باورم نمی‌شود*. بعد خیلی سریع حواسم به عامل اصلی منعطف می‌شود: خدایا! من به تو خیلی مدیونم. این استعداد را می‌توانستی در وجود یکی دیگر بگذاری و من را مثل خیلی‌ها مشغول کارهای بی‌ارزش و حتی گاهی مضر کنی. بعد، من در قبال این الطلف عظیم تو چه کار کرده‌ام!؟ هر روز تو را (عامل اصلی این موفقیت‌ها را) بیشتر از قبل فراموش کرده‌ام.

هر چند کمی احساس شرمندگی می‌کنم، اما در کنارش انرژی‌ای وصف‌ناپذیر برای انجام کارهای جدید در وجودم شکل می‌گیرد تا شاید جبران کم‌کاری‌هایم شود. می‌گویم تا این استعداد را خداوند نگرفته است، باید تا می‌توانم از آن بهره ببرم.

الهی!

اگر خواستیم کاری کنیم که لیاقت داشتن استعدادهای فعلی و آینده‌مان از ما گرفته شود، خودت جلومان را بگیر…

___________
* مثل این بنده خدا که در زیر مطلب مربوط به معرفى تستا ٣ نظر داده بود:
درضمن چرا اسمی از متن باز بودن این پروژه نیست معذرت ها ولی من باور ندارم چنین دانشی در ایرن باشه
شما فقط فارسیش کردید همین و حق هم دارید پول فارسی کردنش رو بگیرید نه این که بگید خالقشید
http://aftab.cc/article/1108

نه سرمست شو نه مأیوس

نقل قول‌ها (احادیث، روایات و ...), نکته هیچ دیدگاه »

مَا أَصَابَ مِن مُّصِیبَهٍ فِی الْأَرْضِ وَلَا فِی أَنفُسِکُمْ إِلَّا فِی کِتَابٍ مِّن قَبْلِ أَن نَّبْرَأَهَا إِنَّ ذَٰلِکَ عَلَى اللَّهِ یَسِیرٌ

هیچ مصیبتی (ناخواسته) در زمین و نه در وجود شما روی نمی‌دهد مگر اینکه همه آنها قبل از آنکه زمین را بیافرینیم در لوح محفوظ ثبت است؛ و این امر برای خدا آسان است!

لِّکَیْلَا تَأْسَوْا عَلَىٰ مَا فَاتَکُمْ وَلَا تَفْرَحُوا بِمَا آتَاکُمْ وَاللَّهُ لَا یُحِبُّ کُلَّ مُخْتَالٍ فَخُورٍ

این بخاطر آن است که برای آنچه از دست داده‌اید تأسف نخورید، و به آنچه به شما داده است دلبسته و شادمان نباشید؛ و خداوند هیچ متکبّر فخرفروشی را دوست ندارد!

یک شب که هزار شب نمیشه!؟

اتفاقات روزانه, نکته ۲ دیدگاه »

خانه مان در مرکز شهر است. تقریباً هر شب ساعت یک به بعد مى بینى یک دسته ماشین، بوق زنان پشت ماشین عروس عبور مى کنند و خوابت را پریشان مى کنند.
احتمالاً همه شان با خودشان مى گویند: یک شب که هزار شب نمیشه!!!؟

دنیاى تقیه

امید نامه, نکاتی برای بچه حزب اللهی‌ها, نکته هیچ دیدگاه »

امید من!
در دنیایى که حق و باطل با بالا و پایین رفتن نرخ دلار تعیین مى شود، همان بهتر که تو علناً از حق دفاع نکنى…
چرا که:
حقى که نرخ دلار را بالا نبرد، حق نیست!
و آنگاه که بالا رفت، دنیا تو را و حقى که از آن دفاع کردى را ناحق شمرد و سرکوفتت زند!!

احمد و محمود

خاطرات, نکاتی برای بچه حزب اللهی‌ها هیچ دیدگاه »

این داستان را باباى خدا بیامرزم چندین بار، هر وقت مى دید زیاد وقتم را در مسجد سپرى مى کنم، تعریف مى کرد:
دو برادر بودند به نام هاى احمد و محمود که در یک خانه زندگى مى کردند. احمد سالیان سال بود که در طبقه دوم به نماز و عبادت مشغول بود و محمود سالیان سال بود که در طبق اول به عیاشى و گناه!
بعد از سال ها، یک روز محمود با خودش گفت: سال هاست که من عیاشى مى کنم، خسته شدم از این فسق و فجور! بگذار بروم ببینم احمد چه کار مى کند؟ او احتمالاً وضعش بهتر از من است… از قضا احمد هم داشت با خودش مى گفت: من سال هاست که از دنیا کناره گرفته ام و شادى هایش را کنار زده ام و به عبادت مشغولم! خسته و افسرده شدم از این وضعیت! بگذار بروم ببینم محمود چه کار مى کند؟ او احتمالاً وضعش بهتر از من است…
احمد داشت از پله ها پایین مى آمد و محمود از پله ها بالا مى رفت که در بین راه، ناگهان اجل هر دو فرا رسید و جان دادند.
خداوند احمد را به جرم کافر شدن به جهنم انداخت و محمود را به خاطر نیتش که قصد ایمان کرده بود، به بهشت راه داد…

هر چند این داستان ساختگى است، اما شاید روزى یک بار آن را از ذهن بگذرانم. بسیار تأثیرگذار است.
حداقل تأثیرش این است که انسان اگر یک محمودى را دید، او را به دید جهنمى نگاه نمى کند! این احتمال را مى دهد که او در آخرین لحظات عمرش کارى کند یا تصمیمى بگیرد که چه بسا جایگاهش از خیلى از احمدها بالاتر رود و این موجب احترام بیشتر به همه بندگان مى شود.

من در عمرم احمدها و محمودهاى بسیارى را دیده ام اما همیشه میان راه پله ها را بیشتر دوست داشته ام و خٓیرُ الأمورِ أوسٓطُها (بهترینِ امور، میانه روى در آن امر است)
کرمانشاه، ستاد اسکان فرهنگیان، بین الطلوعین (۵ صبح)

آزادى

امید نامه, نکته هیچ دیدگاه »

امید من،
هر چقدر خواستى آزاد باش اما بدان که آزادى اى که آزادى دیگران را محدود کند، مقبول و مشروع نیست.

زندگى اجتماعى یعنى دور خودت و دیگران دایره اى مساوى بکشى، همه در آن دایره آزادند، اما نه تو آنقدر آزادى که به دایره دیگران وارد شوى و نه دیگران آنقدر آزاد که بخواهند با بزرگ کردن دایره شان، دایره تو را کوچکتر کنند…

اگر من مثل همسایه مان بودم!

اتفاقات روزانه, نکته هیچ دیدگاه »

یک همسایه داریم که ایمانش همه مان را به تعجب وا داشته!!
صبح زود، قبل از اذان مى روم در حیاط که کمى در سکوت شب با خدا حرف بزنم، مى بینم او از من هم سحرخیزتر است و رفته است فضا!! بوى فضا رفتنش اجازه نمى دهد بیشتر از چند دقیقه در حیاط بمانم!!

صبح که مى خواهم بروم سر کار، مى بینم زودتر از من رفته است سر کار و بوى کار کردنش کل محل را گرفته!!

ظهر که مى خواهم بروم مسجد، مى بینم باز هم رودست خورده ام و او زودتر از من رفته فضا!

بعد از ناهار مى روم در زیر سایه درختهاى حیاط حال و هوا عوض کنم، مى بینم باز هم بوى فضا رفتنش انسان را دیوانه مى کند!

تا آخر شب که مى روم در حیاط دو رکعت وتیره بخوانم، مى بینم اى بابا! او انگار ساعتش را با من هماهنگ کرده!!! یا شاید کلاً در فضا سیر مى کند و پایین بیا نیست!!

آرى، انگار او ایمان قوى اى به خدایش دارد!
بارها به خودم گفته ام اگر آنقدرى که این همسایه به فضاى بدبویش مى رود، من به فضاى قرب الهى رفته بودم، الان از اولیاء الله مى بودم!!

ساعت ١۵:١۵ روز ١٢ خرداد ٩٢، در حالى که با یک دست در گوشى مى نویسم و با دست دیگرم لباسم را جلو بینى ام گرفته:(

۱۳۹۲۰۳۱۲-۱۵۱۵۳۷.jpg

همسایه منصف!

اتفاقات روزانه هیچ دیدگاه »

یک همسایه داریم که انصافش ما را به تعجب وا داشته:
در خانه پارکینگ دارند.
کنار در پارکینگ، جا براى پار کردن دیگران هست اما ایشان خیلى بزرگ نوشته اند: پارک کردن مطلقاً ممنوع
جالب است که ماشینش را نه در پارکینگشان پارک مى کند نه جلو خانه شان، بلکه مقابل خانه یکى از همسایه ها که سایه است پارک مى کند و این در حالى است که با پارک در آن نقطه، جاى پارک همیشگى من که مقابل آن نقطه است (به خاطر تنگ بودن کوچه) گرفته مى شود!!!
لابد فکر مى کنید با این تفاسیر، بنز دارد!؟ نه خیر، از قضا ماشینى دارد که همین روزها وقت اسقاط کردنش است!!!

واقعاً در انصاف این همسایه مانده ام!!

قَد جَعَلَ اللهُ لِکُل شیئٍ قدراً

اعتقادات خاص مذهبی من, نکته هیچ دیدگاه »

پیش از این گفته بودم که یکی از آیاتی که بسیار تأکید شده بعد از هر نماز سه مرتبه گفته شود (و من عاشق آن هستم) این آیه است:

… وَمَن یَتَّقِ اللَّهَ یَجْعَل لَهُ مَخْرَجاً ﴿ ۲ ﴾ وَیَرْزُقْهُ مِنْ حَیْثُ لاَ یَحْتَسِبُ وَمَن یَتَوَکَّلْ عَلَى اللَّهِ فَهُوَ حَسْبُهُ إِنَّ اللَّهَ بَالِغُ أَمْرِهِ قَدْ جَعَلَ اللَّهُ لِکُلِّ شَی‏ءٍ قَدْراً ﴿ ۳ ﴾
و هر کس تقوا پیشه کند،[ خداوند ] براى او راه خارج شدن (مخرجا) از مشکلات قرار مى​دهد.و از جایى که حسابش را نمى کند، به او روزى مى رساند، و هر کس بر خدا اعتماد کند خداوند براى او کافی​ست .خدا فرمانش را به انجام رسانده است. به راستى خدا براى هر چیزى اندازه​اى مقرر کرده است.

***
شاید کمتر کسی در اطرافتان پیدا کنید که مثل من روزی‌اش از چندین منبع مختلف برسد. برخی منابع کسب درآمد من را ببینید:
– فروش سیستم‌هایی که طراحی کرده‌ام مثل تستا ۳
– سفارش‌های طراحی وب
– هاستینگ (فروش هاست و دامنه)
– فروشگاه آفتابگردان
– تدریس در دانشگاه‌ها
– تدریس در مؤسسه ایکس
– تدریس در مؤسسه ایگرگ
– تدریس خصوصی
– و غیره…
سال‌هاست که دارم این موضوع را بررسی می‌کنم که آیا واقعاً روزی من مقدار مشخصی دارد؟ می‌بینم به طرز عجیبی بله، روزی‌ام کاملاً مقدار مشخص دارد.! یعنی مثلاً فرض کنید روزی ۱۰۰ هزار تومان باید به من برسد. یک روز می‌بینی مثلاً فروشگاه فروشی ندارد، در عوض هاستینگ یک سفارش ثبت می‌شود و مثلاً یک کلاس خصوصی هم دارم و مجموعاً می‌شود همان مبلغی که باید باشد. فردا می‌بینی صبح تا شب کلاس دارم و در عوض هیچ کدام از منابع دیگر هیچ درآمدی ندارند! پس‌فردا صبح تا شب درآمد خاصی ندارم و در عوض فردایش دو نفر ثبت سفارش تستا می‌کنند و یکی‌شان هاست هم می‌خرد و دیروز جبران می‌شود!!
واقعاً گاهی شاخ در می‌آورم که چه چیز عجیبی است! کاملاً از یک اندازه مشخص پیروی می‌کند و این اندازه نسبت به سن و سال و شرایط زندگی کم و زیاد می‌شود. مثلاً هر چه به سن ازدواج نزدیک‌تر می‌شوی و باید به فکر خانه و مخارج دیگر باشی، خدا حواسش هست و به همان نسبت اندازه را افزایش می‌دهد!
حالا من باید چقدر بی‌عقل باشم که وقت نماز مغرب و عشا هم برای اینکه فکر می‌کنم می‌شود از این روزی مشخص تجاوز کرد و بیشتر کسب کرد، کلاس قبول کنم و به نماز جماعت نرسم!! حواسم نیست که بابا! اگر تو این کلاس را برای این ساعت قبول نمی‌کردی و پولش کسب نمی‌شد، در عوض وقتی می‌رسیدی خانه می‌دیدی یک سفارش جدید ثبت شده و مبلغ آن کلاس به روزی‌ات برمی‌گشت! حالا که آن کلاس را قبول کردی، هم نماز جماعت را از دست دادی و هم روزی‌ای که می‌شد از راه ساده‌تری به تو برسد، سخت‌تر رسید!
کم‌کم دارد دستم می‌آید که چطور با خدا معامله کنم 😉
ــــــــــــــــــــــــــــــــ
توجه: منظور از این مطلب این نیست که هر کاری را باید موقع نماز تعطیل کرد. گاهی واقعاً نمی‌شود کاری‌ش کرد و کنسل کردن کلاس یا کار، به نوعی گناه بزرگی به حساب می‌آید در حالی که نماز اول وقت و جماعت یک مستحب است. منظور این است که انسان نباید هول بزند و فکر کند با پر کردن تمام وقتش حتی وقت عبادتش با کار، می‌تواند از این روزی مشخص بالاتر بزند! خیر، ممکن است تو صبح تا شب اضافه‌کاری و امثالهم برداری و آن روز پول بیشتری بگیری اما می‌بینی همان مبلغ اضافه‌ی آن روز باید خرج دوا و درمان ناشی از خستگی و کار زیاد شود و دقیقاً برمی‌گردی به همان مبلغی که مشخص بوده و تازه یک چیز (سلامتی‌ات) را هم از دست داده‌ای!!
آیات زیادی داریم که نشان می‌دهد انسان روزی‌اش کاملاً مقدار مشخصی دارد و نمی‌تواند از آن تجاوز کند… پس چه بهتر که یک روال عادی و منطقی را برای کسب روزی طی کند، بقیه را به خدا محول کند.

مسیحا متولد شد

اتفاقات روزانه ۵ دیدگاه »

ثبت مى کنیم:
در حالى که در تهران، وسط یک سمینار امنیتى نشسته ام، پیام رسید که پسر دوم خواهر اولم (یعنى برادرِ مهدى رضا) با نام “مسیح رضا” (مسیحا) به دنیا آمد 🙂
ساعت ١٢ روز ٧ خرداد ٩٢

مسیحا جان، تولدت مبارک ؛)

جالب ترین اس ام اس انتخاباتى

کمی خنده ۲ دیدگاه »

رییس جمهور باید روحانی باشه، عادل باشه، ولایتی باشه، عارف باشه، جلیل باشه، بدون غرض باشه، راضی به رضای خداباشه، ضمنا قالی بافی هم بلد باشه!

Powered by WordPress
خروجی نوشته‌ها خروجی دیدگاه‌ها