امید من، خود را از لذت علم سیراب کن…

امید نامه, محمدسبحان هیچ دیدگاه »

امید من، اکنون که می‌نویسم حدود ۸ شب ۸ / ۸ / ۱۴۰۲ است و من در اتاقک ماشین، در دو قدمی حرم شاه عبدالعظیم، آماده می‌شوم که بخوابم و فردا صبح دوباره به دانشگاه تهران برگردم و و یک روز علمی دیگر را در دانشگاه سپری کنم. از این فرصت تنهایی طلایی استفاده می‌کنم که پس مدتی طولانی، کمی برایت و برای دل خودم بنویسم…

عزیز دل بابا، تو سه روز دیگر ۹ ماهه می‌شوی. اکنون کمی از طریق تماس تصویری با مادرت و تو صحبت کردم. باید اعتراف کنم که هرچه می‌گذرد محبتت بیشتر در دلم فرو می‌رود. با اینکه قول داده بودم طوری رفتار کنم که محبت فرزند و همسر و مال نگذارد به دنیا میخکوب شوم اما مگر می‌شود صورت نورانی و معصوم تو را دید و عاشقت نشد!؟ چقدر دوست دارم که تو همینطور نورانی و معصوم باقی بمانی و نگذاری گرد گناه بر چهره‌ات بنشیند.

و اما پسرک گلم، اگر این دو روز که با سختی فراوان (زحمت آمد و رفت راه، پیاده‌روی‌های طولانی، پشت ماشین در کیسه خواب خوابیدن و …) به دانشگاه می‌آیم که در نهمین مقطع دانشگاهی تحصیل کنم را به راحتی در منزل می‌نشستم و صرف کسب درآمد می‌کردم، چند میلیون تومان به درآمد هفتگی‌ام اضافه می‌شد. اما امید من، باید بدانی که امور مهم‌تری وجود دارد که برای رسیدن به آنها باید قید پول و آسایش را بزنی. فراموش مکن که پیامبرمان فرمود: خواب عالم بهتر است از نماز جاهل…

و البته فراموش مکن که علم نخواهد گذاشت که به تو سخت بگذرد؛ خیلی زود وعده خدا که «ان مع العسر یسرا» تحقق می‌یابد و شیرینی‌های علم بر تو آشکار می‌شود چنانکه لذتی را بالاتر از آن نیابی…

ماه‌پاره، دوست دارم تو (و همه فرزندان و نسلم) «عشاق علم» لقب بگیرید. إن شاء الله.

محمدسبحان شش‌ماهه…

محمدسبحان هیچ دیدگاه »

متاسفیم، شما مجاز به مشاهده این نوشته نمی باشید!

امید من، تو را بر حذر می‌دارم از انواع مستی…

امید نامه هیچ دیدگاه »

امید من، در هر سنی از عمری که در پیش داری، نوعی مستی اگر غافل شوی تو را مست لایعقل می‌کند. آقای ما امیر المؤمنین چه زیبا این مستی‌ها را بیان فرموده‌اند:

یَنبَغِی للعاقِلِ أن یَحتَرِسَ مِن سُکرِ المالِ ، و سُکرِ القُدرَهِ ، و سُکرِ العِلمِ ، و سُکرِ المَدحِ ، و سُکرِ الشَّبابِ ، فإنَّ لِکُلِّ ذلکَ رِیاحا خَبیثهً تَسلُبُ العَقلَ و تَستَخِفُّ الوَقارَ

سزاوار است که خردمند از مستى ثروت و مستى قدرت و مستى دانش و مستى مدح (ستایش) و مستى جوانى پرهیز کند؛ زیرا هر یک از این مستی‌ها بادهاى پلیدى دارد که عقل را مى‌رباید و وقار را از بین مى‌برد.

_______________

نگارش شد در ساعت ۵:۳۰ عصر ۶ / ۴ / ۱۴۰۲ – در حال مطالعه درس سیاست و حکومت در نهج‌البلاغه.

امید من، بنگر که چه می‌فروشی!؟

امید نامه هیچ دیدگاه »

امید من، هر کس در این عالم برای کسب روزی، باید چیزی بفروشد تا چیزی به دست آورد.

من چشمانم را و وقتم را فروختم، روزی‌ام همین قدر شد که می‌بینی… آن بنا که با پشتی خمیده راه می‌رود، ستون فقراتش را فروخته است… آن کشاورز، زانوانش را فروخته است… آن روحانی مغزش و وقتش را فروخته است… اما گروهی هم هستند که دین‌شان را می‌فروشند تا نانی به دست آوردند.

امید من، بنگر که تو چه می‌فروشی؟ نکند چیزی با ارزش بفروشی و نان بی‌ارزشی به دست آوری!؟ پس از دین، باارزش‌ترین دارایی تو اعصاب راحت تو و آرامش توست. نکند زمانی خبردار شوی که برای به دست آوردن یک خانه و ماشین و… که همه بالاخره به دست خواهد آمد، اعصاب را فروختی و حالا دیگر چه لذتی از این ناچیزها خواهی برد؟

_____________

چند روز پیش یکی از دانشجوها آمده بود مؤسسه، سؤالش این بود: استاد آمده‌ام چیزی یادم بدهی که بخوابم و پول دربیاورم!!! ابتدا فکر کردم شوخی می‌کند، اما بعد فهمیدم که واقعاً با همین نیت آمده! او که دوره‌های برنامه‌نویسی را با بهترین سطح تمام کرده و مثل من، محل کارش (پشت کامپیوتر) با رختخوابش دو گام فاصله دارد؛ همین فاصله هم اذیتش می‌کند؛ می‌خواهد در همان رختخواب باشد و پول دربیاورد.

به او گفتم: گشتم نبود، نگرد نیست!

و گفتم که فرمول روزی این است که تو باید چیزی از خود خرج کنی که چیزی به دست آوری…

(هر چند من خودم اکثر کسب روزی‌ام در رختخواب است -مانند همین حالا که در رختخواب هستم و مشتری راه می‌اندازم- اما این‌ها به لطف ساعت‌ها وقت و چشم و… است که در این سال‌ها فروخته‌ام…)

این شعر از حافظ هم در این زمینه زیباست:

مدتی در طلب مال جهان کردم سعی

تا بآخر خبرم شد که ز نفعش ضررست

عوض هر چه بمن داد فلک عمر ستاند

نکند فایده فریاد چو اینش اثرست

عمر ضایع شد و از مال وفایی نامد

انده عمر کنون از همه غمها بترست

بعد از این یک نفس عمر بملک دو جهان

نفروشم که بچشمم دو جهان مختصرست

گنجها یافته ام در دل ویران ز هنر

که چو بحریست ضمیرم که سراسر گهر ست

بعد از این هر چه رسد از بد و نیک ای حافظ

غم مخور شاد بزی زانکه جهان در گذرست

امید من، به عبد الله الصالحین بپیوند تا …

امید نامه هیچ دیدگاه »

امید من، چه منتها آمال زیبایی بهتر از این که به خیل عباد الله الصالحین درآیی تا هر آن که تا ابد نمازی خواند، به تو سلامی بفرستد…

امید من، والعاقبه للمتقین

امید نامه, نکته هیچ دیدگاه »

امید من، در مسیر زندگی نگاهت به افرادی خواهد افتاد احیاناً بی‌نماز، بی‌حجاب، بی قید و بند و چه بسا بی‌دین… و آن‌ها اکنون که می‌نگری، خانه‌ای بزرگ و گران‌قیمت، ماشین و باغ‌هایی زیبا و درآمدی عالی دارند و در حال سفر به دور دنیا…

دهانت به آب می‌افتد و چه بسا دلت می‌رود… اولاً باگی که در مغز داری، ممکن است یک همبستگی علت و معلولی غلط برای تو بیابد و ادعا کند که این داشته‌ها که به آن رسیده‌اند دلیلش آزادی از قید دین است… ثانیاً پرسشی در ذهنت مطرح می‌شود که من که این قیود دین را پذیرفته و رعایت کرده‌ام چرا نباید چنان بهره‌ای از دنیا ببرم؟

امید من، ده‌ها نمونه از این انسان‌ها را از دور و نزدیک زیر نظر داشته‌ام. پاسخ پرسش اخیر تو این است که صبور باش و عجله نکن… این بی‌قیدی‌ها چنان مصیبت‌های بزرگی برای آن‌ها ایجاد خواهد کرد که هر روز آرزو کنند که ای کاش این مال و منال نبود اما زندگی‌ای آرام مانند آن مؤمنین میانه می‌بود. (طلاق‌های مصیبت‌بار، شوهران معتاد یا زن‌باز، فرزندان مصیبت‌زا یا در حسرت فرزند یا فرزندان زیاد ماندن، پراکنده شدن خانواده در نقاط مختلف دنیا که سالی یک بار فرزندش را نبیند، بیماری‌های هر روزه و… فقط بخشی از مصیبت‌های آنان است)

در نهایت بدان قانون بی‌تغییر الهی اعتراف خواهی کرد که: و العاقبه للمتقین! (در نهایت، پرهیزکاران برنده‌اند)

باید صبور باشی تا آن «عاقبت» را ببینی که قطعاً از آنِ مؤمنین متقی است.

با آن همه مال و منال می‌بینی در عاقبت، در حسرت یک روز زندگی آرام، در کنار فرزندان فراوان سالم که هر کدام به موقع ازدواج کرده‌اند و نوه‌هایی آورده‌اند و هر هفته در باغ ساده اما باصفایشان دور هم جمع می‌شوند هستند…

و چه بسا آن‌ها به همان خطای تو گرفتار شوند: این مال و منال بود که آن‌ها را به این روز انداخت!

و هر دو اشتباه می‌کنید…

کوچک‌ترین عضو راهپیمایی۲۲ بهمن ۱۴۰۱

امید نامه, محمدسبحان هیچ دیدگاه »

محمدسبحان امروز در سن ۱۱ روزگی‌اش در راهپیمایی ۲۲ / ۱۱ / ۱۴۰۱ شرکت کرد تا با این دست‌های کوچکش مشت بزرگ و محکمی بزند به دهان آن‌ها که نمی‌خواهند یک حکومت الهی و علوی به ثریاها دست یابد…

خانواده سه‌نفره ما در راهپیمایی… (مردم از پنجره پیدا هستند)

امید من، هیچ کس شاید نوزادش را تا ۴۰ روز اول از خانه (مگر برای درمان) بیرون نیاورد، اما تو باید می‌آمدی حتی اگر به قیمت جانت تمام می‌شد. پسر گل بابا، باید بدانی که ارزش‌هایی وجود دارد که ما حاضریم جان خود و خانواده و پدر و مادرمان را فدای آن ارزش‌ها کنیم.

هیچ کس حسین را شماتت نمی‌کند که چرا نوزاد ۶ ماهه‌ای را به کربلا بردی و عمداً در برابر تیر سه‌شعبه قرار دادی… شناساندن خدا بیش از این‌ها هزینه و ارزش دارد…

امید من، بالاترین موعظه…

امید نامه, محمدسبحان, محمدسبحان هیچ دیدگاه »

امید من، بالاترین موعظه‌ام به تو، همان دو گنجی است که پیامبرمان برای ما به جای نهاد؛ کتاب خدا و سنت. کتب اصلی سنت (نهج‌الفصاحه، نهج‌البلاغه، صحیفه سجادیه و…) را بخوان و روحت را با آن‌ها جلا ده و اگر بتوانی که حافظه‌ات را با حفظ آن‌ها نورانی کنی، چه نعمتی از این والاتر خواهد بود؟

امید من، می‌اندیشیدم که آیا وعظی والاتر و برتر و کامل‌تر از نامه ۳۱ نهج‌البلاغه وجود خواهد داشت که من برای تو به جای بگذارم؟

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

۱۵ / ۱۱ / ۱۴۰۱ است (میلاد حضرت علی علیه السلام) و در حال انجام تکلیف درس «بلاغت نهج البلاغه» هستم. تکلیف: باید مُحسّنات لفظی (جناس، سجع، لزوم ما لا یلزم، ترصیع، تصریع، موازنه و ردّ العُجز علی الصدر) را در نامه‌های نهج‌البلاغه مشخص کنم. هر نامه را که می‌خوانی از زیبایی و عظمت واژگان، مست و مدهوش می‌شوی. حالا که به لطف خدا ارشد تخصصی نهج‌البلاغه را آن هم در دانشگاه تهران و با تدریس اساتیدی که هر کدام عمر خود را روی آن درس گذاشته‌اند می‌خوانی، عظمت علی و نهج‌البلاغه را بیشتر درک می‌کنی… فعلاً تا نامه ۳۱ را انجام دادم که ۷۰ صفحه از ۱۷۰ صفحه می‌شود…

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

فعلاً چهارمین روزی است که مادرخانم و خاله محمدسبحان اینجا هستند و به مادر محمدسبحان آموزش بچه‌داری می‌دهند…

امید من، و تو آمدی…

امید نامه, محمدسبحان هیچ دیدگاه »

متاسفیم، شما مجاز به مشاهده این نوشته نمی باشید!

امید من، دقایقی مانده تا چشم گشوندنت بر دنیا…

امید نامه, محمدسبحان هیچ دیدگاه »

امید من، محمد سبحان، اکنون که می‌نویسم، ۱۱ / ۱۱ / ۱ حدود ساعت ۱۱ است؛ امشب، شب میلاد امام جواد علیه السلام، فرزند همان کسی است که تو را در باب‌الجواد به ما داد؛ و دقایقی مانده تا مادرت را به اتاق عمل ببرند و تو را به این دنیای جالب‌تر از قبلی اما ناچیزتر از بعدی بیاورند.

تو با آمدنت، دو نفر را پدربزرگ و مادربزرگ می‌کنی، دو نفر را عمو، دو نفر را عمه، یک نفر را خاله، یک نفر را دایی و از همه مهم‌تر، من و مادرت را بابا و مامان می‌کنی.

پسرم، خوش آمدی به این مزرعه پرچالش🤗

قدمت آنقدر مبارک است که از دیشب تاکنون باران بی‌نظیری می‌بارد.

و من در سالن انتظار بیمارستان فاطمه زهرای ساوه نشسته‌ام و منتظر که بگویند تو به دنیا آمدی…

امید من، زندگی‌ام را بر مبنای آیه «ربنا هب لنا من ازواجنا و ذریاتنا قره اعین و اجعلنا للمتقین اماما» قرار داده‌ام. امید دارم که تو نور چشمم باشی و امامی برای پرهیزکاران…

و السلام علی من اتبع الهدی

سبحان جان، تو چگونه خواهی شد؟

امید نامه, محمدسبحان هیچ دیدگاه »

سبحان من، اکنون که می‌نویسم، تو ۶ ماه است که در شکم مادرت هستی 🙂

امشب خانه مامان‌جونت بودیم… پسر عمه‌ات مهدی‌رضا هم بود… صحبت از این بود که می‌خواهد رتبه اول یا دوم کنکور شود… صحبت‌هایی رد و بدل شد و به این فکر می‌کردم که نقش پدر او در افکار و عملکرد او چیست؟ ناگهان یاد تو افتادم گل بابا. با خودم گفتم نقش من در زندگی محمد سبحان چه خواهد بود؟ آیا من پدری برای او خواهم شد که الگوی او شوم یا شیطان و هوای نفس، من را خدای ناکرده در زندگی پسرم بی‌تأثیر می‌کند!؟

پسرم، فقط بدان که نهایت تلاشم را کردم که برای تو بهترین الگو باشم اما اگر تا زمانی که تو این مطلب را می‌خوانی روزگار مرا عوض کرد، خواهش می‌کنم تو بهترین خودت باش…

دعا می‌کنم که نسل تو از تو به نیکی یاد کنند پسرم…

دعاگوی تو،

بابا حمید

امید من، اگر پیشرفت نکنی، پس‌رفت می‌کنی…

امید نامه, ترفندهای من هیچ دیدگاه »

امید من، بکوش که هر از چند گاهی بر عبادت‌هایت بیفزایی که اگر پیشرفت نکنی، پس‌رفت خواهی کرد…

____________

۱- به جای عبادت، علم هم می‌توان نوشت…

۲- یک برنامه عبادی خوب این است که انسان هر چند وقت یک بار کمی به عبادت‌های خود اضافه کند، مثلاً اگر فقط نماز شفع و وتر شب را می‌خوانده، دو رکعت به آن‌ها اضافه کند، یا اگر کامل می‌خوانده، نافله‌های نمازهای دیگر را اضافه کند یا اگر همه را می‌خوانده، در نافله‌ها سوره‌های جزء سی را مرور کند، یا هر بار یک دعای جدید بعد از هر نماز به تنوع بخواند و همینطور پیشرفت….

امید من، حنانه جان، فقط به خاطر شما!

امید نامه, حنانه جان هیچ دیدگاه »

متاسفیم، شما مجاز به مشاهده این نوشته نمی باشید!

امید من، چیزی به اندازه «أنا» جریمه ندارد!

اعتقادات خاص مذهبی من, امید نامه هیچ دیدگاه »

امید من، به خاطر اشتباهات مختلف چوب خورده‌ام، اما هیچ چوبی دردناک‌تر از چوب‌هایی که به واسطه «أنا» گفتن خوردم نبود!

هر گاه از خودت خوشت آمد و به زبان آوردی (یا حتی از ذهن عبور دادی) که «من از او برترم» (أنا خیرٌ مِنه؛ همان جمله که شیطان گفت و رانده شد) منتظر چوبی باش که تو را حداقل در نزد خودت خار و ذلیل کند…

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

احساس می‌کنم فرمول و دلیل «خود را چشم زدن» را کشف کرده‌ام: افراد وقتی در ذهن یا بیان خود، خود را از یک جنبه برتر از دیگران فرض می‌کنند، خداوند در آن جنبه نقضی ایجاد می‌کند تا در اصطلاح «باد شخص بخوابد»… افرادی که حکمت را درک نمی‌کنند آن را به «خود را چشم زدن» تعبیر می‌کنند؛ در حالی که دلیل و هدف چیز دیگری بوده است.

ممکن است نسبت به میزانی که خداوند شخص را دوست دارد، این تنبیه فرق کند. یعنی یک نفر را رها کرده، بنابراین هر چقدر هم که «منم منم» کند، چشم نمی‌خورد؛ اما یکی که خداوند بیشتر دوستش دارد، با کوچک‌ترین «منم» گفتنی عامل منم گفتن را از او می‌گیرد. (مثلاً اگر به ماشینش بنازد، ماشین را به تصادف می‌کشاند؛ اگر به درس خواندنش بنازد، در یک امتحان مشکلی پیش می‌آورد که نمره‌اش کم شود و به طرق مختلف خداوند تلاش می‌کند تا آدمی را «خاضع و خاشع» نگاه دارد…

امید من، خداوند آخرت را ارزان می‌فروشد…

امید نامه هیچ دیدگاه »

امید من وسیله‌ای بهتر از مال برای خرید آخرت نیافتم… خداوند آخرت را حراج کرده است…

Powered by WordPress
خروجی نوشته‌ها خروجی دیدگاه‌ها