دیروز یک توئیت به جای اینکه در وبلاگ من ارسال شود در صفحه اول آفتابگردان منتشر شد و برخی دوستان از آن جمله در توئیتهای آفتابگردان تعجب کرده بودند:
یه دیوونه گیر آوردم طلا! هر کس خواست باهاش دیوونه بازی کنه پیغام بده!!!
خوب، دیروز هم روز دیوونهبازی من بود!! حقیقتش را بخواهی هر چند وقت یک بار که فرصت داشته باشم روی یک سوژه کار میکنم!!!! هم برای تنوع خوب است و هم برای کنترل احساسات و هم اینکه یک تمرین عالی برای نفوذ و نگارش است و البته نهایتش سعی میکنم به جاهای خوب برسد. (در کلاسهایم به دانشجوها میگویم یکی از تمرینها برای حرفهای شدن در وب و تقویت فکر همین کاری است که امروز میخواهم در این مطلب بگویم! یک آدم پر رو گیر بیاورید و سعی کنید آنقدر با او با ترفندهای علمی بجنگید تا عذرخواهی کند و کوتاه بیاید)
***
آقای قرائتی میگفت: یک روز یک دیوانه وارد مسجد شد و رفت جلو محراب ایستاد گفت: همهتان دیوانهاید!!
همهی مردم زدند زیر خنده!
بعد، یکی یکی از امام جماعت شروع کرد و بک تکتک افراد صف اول اشاره کرد و گفت: تو دیوانهای، تو هم دیوانهای، تو هم دیوانهای…
اینطور که شد، به افراد برخورد! بلند شدند افتادند دنبال او!!
ایشان از این جریان نتیجه گرفت که: گاهی اوقات شما یک چیز را به صورت عمومی میگویی، میبینی هیچ تأثیری نداشت اما وقتی تکتک با افراد در مورد مسائل اخلاقی صحبت میکنی میبینی خیلی تأثیرش بیشتر بود…
صد سال اگر بگوییم «درست نظر بدهید» روی خیلیها فایده ندارد اما اگر روی همان یک نفر کار کنی، میبینی تا عمر دارد دیگر نظر بد نخواهد داد!
شاید در این چند سال بیش از ده مورد مثل این سوژه پیش آمده: نظری از طرف یک دانشجوی دانشگاه صنعتی شریف
من یک رد پای کوچک از کسی که نظر چرت میدهد گیر میآورم، در تمام منابعی که در دسترس دارم (مثل گوگل و کل دیتابیسهای سایت و …) جستجو میکنم تا از او اطلاعات کافی (مثل کار و ایدههایش، شماره تماسها، آدرس و …) به دست میآورم و بعد، به طور کامل فراموش میکنم که من خیر سرم «استاد دانشگاه» و «مدیر سایت» و حداقل، یک آدم مسن هستم!! چشمانم را به روی همه اینها میبندم و دهانم را باز میکنم! آنقدر به او فشار روحی میآورم تا اولاً متوجه اشتباهش بشود و ثانیاً رسماً و به طور مشخص عذرخواهی کند.
یادم هست در آن مطلبی که نوشته بودم و نزدیک بود برخی طلبهها شکایت کنند، آن حاج آقایی که بیشتر از همه به او اهانت شده بود در یک جلسه خصوصی به من گفت: کلمات را طوری کنار هم چیدهای که از خنجر هم تیزتر شده است! به او گفتم: حاج آقا، خوشبختانه یا متأسفانه، خدا قدرتی در نگارش به بنده داده که با کلمات طوری بازی کنم که یک شخص از خواندن مطالب بسیار سرخوش شود و یا یک شخص که به او حمله کردهام تا سکته پیش برود!
یادتان هست آن شخص در آن مطلب بالا در پایان چه نوشته بود؟ : تا به حال به این اندازه ذهنم مغشوش نبوده که تا این موقع صبح بیدار باشم، ولی درسی که از آن برایم حاصل شد ارزشش را داشت.
خلاصه، دیروز، در زیر مطلب «آکادمی آفتابگردان راهاندازی شد» یکی از کاربران که احتمالاً دارد این مطلب را میخواند (نترس! همانطور که قول دادهام مشخصاتت را لو نمیدهم)، به خاطر ناشی بودن (و البته بیشتر به خاطر آن دلیلی که بارها متعجبم کرده که هر چه سنگ است برای انسانهای منفینگر است: آیا از هر چه بترسیم واقعاً همان سرمان می آید!؟ ) بعد از واریز هزار تومان وجه ثبت نام، نتوانسته بود ثبت نام کند و سیستم دوباره از او خواسته بود به بانک برود و هزینه را بدهد (بعداً از روی پرینتاسکرینهایش فهمیدم که در همین حین داشته با کنترل پنل مودم ADSLش ور میرفته و اینترنتش قطع شده و اگر این اتفاق بیفتد، سشن شخص پاک میشود و ما نمیتوانیم بفهمیم این شخص همان شخص قبلی است… وگرنه از ۱۵ نفر که همان روز ثبت نام کرده بودند هیچ کس به جز او مشکل نداشت) و بعد، شروع کرده بود در بخش نظرات یک مشت چرت و پرت مثل این نوشته بود:
آقای مهندس، مسخره کردی ما رو؟ سیستم شما در حد بچه بازیه بیشتر …. در حد نورمالم نیست .. من پول ریختم ثبت نام کردم، دوباره می گه پول بریز… من شکایت می کنم…
و خلاصه دو سه تا نظر چرت مثل این پشت سر هم نوشته بود. (یادتان هست که گفته بودم هر وقت یک کاربر پشت سر هم تند و تند ایمیل زد معمولاً …)
من یک اکانت به صورت دستی ساختم و بدون سلام و بدون «موفق باشید» به ایمیل فرستادم: با نام کاربری x رمز y لاگین کنید.
دیدم حالا در ایمیل شروع کرد پشت سر هم چرت و پرت گفتن! ایمیلهایش را میگذارم، بخوان، میخواهم خوب به جملات دقت کنی:
ایمیل اول:
خسته نباشی !!!! متاسفم
ایمیل دوم:
وارد نمیشهههههههههههههههههههههههههه
هه
مسخره میکنین؟
من دیگر اینجاها از حالت رسمی خارج شدم و نوشتم:
خوشگلم، اعداد رو به انگلیسی بزن…
ایمیل سوم:
سیستمتون خیله ضعیفه
وارد شدم
ایمیل چهارم:
اصلا این سیستم ثبات نداره
بابا این خیلی داغونه به محض دیس کانکت شدن و یا متوقف شدن … . روز از
نو روزی از نو ، دوباره باید لاگ کنی….
واقعا ضعیفین … گوگل با این همه ضعف هم این قضیه رو رعایت کرده ولی شما خیر
خوشگل هم هفت جد و آبادته!
(خیلی عصبی میشوم وقتی کسی که نمیداند «مرا به خاطر بسپار» هنگام ورود برای جلوگیری از همین دیس کانکت شدن است، حالا آمده در مورد سیستم ما نظر میدهد!)
ایمیلهای دیگر:
حالا به نظر خودتون سیستمتون خیلی امکانات جالبی داره ؟
به نظر من فرقش با نمرا ۲ تو یه تولیپ هست همین
خیلی کار شاخی انجام ندادین
ایمیل بعد:
اگه ادعا میکنین سیستمتون خوب طراحی شده باید تو همه ی مرورگرها خوب جواب
بده ، آقای خیلی بزرگ گوگل کروم یم مرورگر استاندارد هستش …..
خیلی حرفت الکی بود…
خیلییییی
اینجاها فهمیدم ظاهراً بچه است و قابل جنگ نیست! جواب دادم:
خوب، الحمد لله به نتیجه مورد نظر رسیدی… حالا دیگه برو بخواب… شب بخیر.
اما ول کن نبود: ایمیل بعد:
یه شب بخیری نشونت بدم ۱۲۰ تا شب بخیر ازش بزنه بیرون
کمی صبر کن ببین این باگ ها بلاخره چه بلایی سرت میارن!
شما فکر میکنید موفق شده اید در حقیقت این مشتریان شما هستند که شما را
موفق دیده اند ، موفقیت چیزی جز یک اعصاب راحت نیست!!!!! ( بریان تریسی)
از اینجا به بعد دیگر وارد فاز دیوونهبازی شدم!!
نمیدانم میدانید یا نه؟ میگویند سـاوهایها سه دستهاند: یا «دیوونهباز»اند(!) یا «دیوونهساز»اند(!) یا خودشون «دیوونه»اند!!!! (توجه: به سـاوهای ها برنخورد، از من سـاوهایتر در این شهر گیر نمیآورید!)
خدا میداند من این را کاملاً قبول دارم و به چشم دیدهام! من دوستانی داشتهام که از همه سالمتر بودهاند، بعد، یک گروه از سـاوهایها زوم کردهاند روی او، آنقدر به او تلقین کردهاند که تو «دیوونه»ای که او به مرور دیوانه شده است!!!!!! دیروز در یک کلاس میگفتم: اگر خواستید به یک سـاوهای هدیهای بدهید که از خوشحالی ذوقمرگ شود، یک دیوونه کادو کنید به او بدهید!!! البته اگر هم سالم بود مشکلی نیست ابتدا از درونمایهی «دیوونهسازی» استفاده میکنند، بعد که دیوونه شد، با او دیوونهبازی میکنند!!
(البته این نوع رفتارها بیشتر در سـاوهی ۱۰ ۲۰ سال پیش بود و این روزها اینجا شهر هفتاد ملت شده… حیف شد!!!!! 🙂 شوخی میکنم! واقعاً رفتار زشتی بود که هنوز هم در ذات برخی هست و قطعاً کیفر سختی خواهد داشت)
به هر حال، اینجا بود که نوشتم:
خوشگلم، ما متخصص تولید سیستمهای بیثبات هستیم 🙂 (حداقلش اینه که چهار تا مثل تو گیرمون میاد که باهاش دیوونهبازی کنیم خستگیمون در بره)
و آمدم در توئتیر وبلاگم بنویسم در حال دیوونهبازی هستم که امروز فهمیدم اشتباهاً در توئیتر آفتابگردان ارسال شده!! این هم جزئی از عملیات روانی بود چون او قرار بود آنرا بخواند و قبل از اینکه من لینک بدهم دیدم او خوانده!:
دهنت سرویس بابا پاک کن این تویتو … الان ملت میریزن سرم من کم طرفدار دارم!!!!!
خلاصه، به اینجا رسیدیم:
اگر از همه چیزهایی که نوشتی عذرخواهی کردی و تصمیم گرفتی از این به بعد مثل آدم همه جا نظر بدی بهم اطلاع بده که دست از سرت بردارم… وگرنه حالا تازه دیوونهبازی شروع شده! صبر کن! دیوونهبازهای حرفهای در راهند…
تازه داریم ردت رو میزنیم ببینیم کی هستی:
a***.loxblog.ir
۰۹۳۷*** ۰۶۳***
حالا حالاها باهات کار داریم…
این قضیه اشاره دارد به زمانی که من در ۱۱۸ کار میکردم. درِ گوشی به شما بگویم: ما آنجا یک نفر داشتیم (که پسر رو به راهی نبود) هر وقت مثلاً یک خانم زنگ میزد ۱۱۸ میگفت یک نفر زنگ زده مزاحم شده، میگفت خانم شمارهاش را بدهید، ما پیگیری میکنیم!! یا مثلاً وقتی بچههای ۱۱۸ میگفتند یک نفر مزاحم میشود، میگفت: تو رو خدا شمارهش رو بده من!! (التماس میکرد!!!) ما هم شماره را میدادیم و او با آن چند خط ایرانسل که ظاهراً بدون مشخصات ثبت کرده بود، زنگ میزد… خدا میداند شروع میکرد فحشهایی به آن شخص دادن که من از خجالت خیس عرق میشدم! امان نمیداد طرف صحبت کند! میگفت: فقط گوش کن!!!!! … تا چند روی کیفش کوک بود!!
من به او میگفتم: امثال تو برای جامعه لازماند! دمت گرم! 🙂
شمارهاش را هنوز در گوشیام دارم. هر وقت یک مزاحم گیرم بیاید فقط یک اس.ام.اس به آن بنده خدا خرجش است!! کاری میکند که تا هفت نسل او مزاحم کسی نشوند! (تا کی باید دُوْر، دور مزاحمها باشد!؟) بگذار یک بار هم یک نفر، مزاحمِ مزاحمها بشود!)
ایمیل بعدی او این بود:
اول اینکه شماره ها به درد خودت میخوره ….
دوم اینکه اگه بخوای به هر طریقی برای بنده مزاحمت ایجاد کنی به صورت
کاملا قانونی باهات برخورد میکنم .
سوم اینکه بنده نظر شخصی خودم رو دادم و این حق برای من محفوظ است که نظر بدهم
چهارم اینکه به شما ارتباطی نداره من جای دیگه چطور نظر میدم
پنجم اینکه شما خودت مینویسی حق با مشتری است حالا الا این؟
و از همه مهمتر ، آقای حق جو و خدا پرست فکر کردی میتونی برا من مزاحمتی
ایجاد کنی؟ ؟
یکم درستر تحقیق کن!
اگه من میترسیدم اسمم رو کامل نمینوشتم
چهار تا حدیث خوندی چهار تا کار انجام دادی بعدش چهار نفر اومدن به به و
چه چه زدن فکر کردی برا خودت کسی هستی؟
فکر میکنی خیلی آخرشی؟
هر کاری کنی هر حرفی بزنی بلاخره به خودت برش میگردونه
اگر هم من حرکت اشتباهی کردم و اگر دیوانه هم باشم شما حق نداری اسرار من
رو فاش کنی
به نوشتههای Bold شدهی او نگاه کن! چقدر حسادت از کلماتش میبارد! حسادت با انسان چه میکند؟
برایش نوشتم:
من باید تخم حسادت رو از توی وجود تو پاک کنم یا اینکه از حسادت بترکونمت. تازه فهمیدم اون کسی که گهگاه میاد مرض میریزه و میره کیه. خاک بر سر حسودت!! دیوونه که بودی، حسود هم شدی، دیگه ببین چه آدم مزخرفی هستی…
در ایمیل بعد، عذرخواهی کردی که کردی، وگرنه فردا صفحه اول آفتابگردان رو چک کن…
و جواب:
گهگاه میاد و میره؟
کی رفتمو اومدم؟
عجب حسود؟
تحمتم که بلدی بزنی ؟
دیگه چی؟
کلا ی بار نظر دادم که همینه
اگر هم حرف بدی به شما زدم عذر خواهی میکنم
ولی
از تهدید نمیترسم
فردا هر کاری خواستی بکن
ولی
پای لرزشم بشین
و آخرین جواب من:
خیلی خوب، عذرخواهیت رو قبول میکنم و حفظ آبرو میکنم.
اما برو یه کم روی خودت کار کن. حسادت از تکتک کلماتت میباره.
فقط خواستم بهت یاد بدم که اگر قرار به پر رو بازی و بیادبی باشه، خیلیها میتونن از تو پر رو تر باشن. فکر نکنی خویشتنداری میکنیم، بلد نیستیم حال دیگران رو بگیریم. دلم میخواست تا مرز سکته پیش ببرمت و مثل دهها سوژهی دیگه که در این چند سال به «غلط کردم» افتادن به اونجا برسونم اما دیدم ظاهراً بچگی کردی و جسور نیستی.
به جای اینکه تو هم مثل اون انسانهای باشعور بیای از زحمات تشکر کنی و مثل یک انسان اگر نقصی هست بگی، چرا اون کلمات زشت و توهینآمیز رو به کار بردی؟ میدونی هر کدوم از اونها چقدر روی طرف مقابل تأثیر منفی میذاره؟
مگر ما به تو چیز بدی گفته بودیم که باید اون جملات رو در نظرات به ما بگی؟
قضیه رو تمامشده میدونم اما حواسم بهت هست که ببینم خودت رو درست کردی یا نه…
موفق باشی.
(دیگه به ایمیلهات پاسخ داده نمیشه)
و نهایتاً در انتهای ایمیل آخرش نوشت:
در آخر اینکه اگه حرف بدی زدم واقعا عذر میخوام
و برات آرزوی موفقیت میکنم
این هم داستان آن جمله که در توئیتر نوشته بودم…
هر چند داشتم سایت مشتری (این مشتری: zistkonkur.ir که سایت قشنگی هم شد و یک CMS کوچک برایش ساختم) را طراحی میکردم و وقتم را میگرفت اما خوب بود. حداقل یک نفر (او) عبرت گرفت که هیچ کجا نظر مغرضانه ندهد.
***
اینها را بیشتر برای این گفتم که برسم به اینجا:
حقیقتش را بخواهی به خاطر اهانتهایی که به او کردم ناراحت شدم. به خصوص، آن «خاک بر سر حسودت»… نباید آنقدر او را تحقیر میکردم. (آخر کفرم درآمده بود از اینقدر حسادت و نداشتن چشم دیدن دیگران)
طبق معمول، شب را در فکر این اشتباه بودم و باز هم طبق معمول، صبح مینشینی در ماشین که بروی سر کار و ضبط را روشن میکنی، مثل قبل از اینجا روشن میشود (دقیقه ۲۵ سخنرانی استاد پناهیان در مورد «مقام دعای ندبه»):
بشنو، خیلی لطیف است:
http://download.aftab.cc/audio/religious/13-panahiyan_www.rasekhoon.net__097_tahghir.mp3
خدا از سر تقصیراتمان بگذرد.
ــــــــــــــــــــــــــــ
پینوشت: عنوان «دیوونه کیه؟» اشاره دارد به کلیپ جالب «دیوونه کیه، عاقل کیه» از حسین پناهی: اینجا هست
دیدگاههای تازه