نقاط قوت، نقاط ضعف

امید نامه هیچ دیدگاه »

امید من!
یادت باشد که “نقاط قوت” تو در دین، براى شیطان بهترین “نقاط ضعف” تو به شمار مى آیند… مراقب خودت باش.

خدایا از من بکاه و به او بیفزاى

داستان, نکته هیچ دیدگاه »

جوانک مملو از غرور دانشش شده بود.
یک روز با مادر پیرش بر سر موضوعى بحث مى کرد. سادگى و کم سوادى مادر خونش را به جوش آورد… در اوج عصبانیت گفت: نمى فهمى دیگر! نمى فهمى! عقلت کم است! من مانده ام چطور از تو با این عقل کم، من با این همه عقل به دنیا آمده ام؟

مادر با صدایى آهسته که انگار دلش نمى خواست بگوید، گفت: آخر آن وقت که تو را باردار بودم، به خدا گفتم: خدایا! از عقل من بکاه و به عقل فرزندم بیفزاى…

و جوانک… اشک از چشمانش جارى شد…

سرعت اینترنتم منفی شده. داره یه چیزی ام از کامپیوترم دانلود میکنه

کمی خنده هیچ دیدگاه »

امشب فرصت کردم گشتی در ایمیل‌های هفته اخیر بزنم، یک ایمیل در وسط آن همه سؤال و غیره بود که روحیه‌ام را عوض کرد. بخوانید و بخندید:
تو خونه شما هم کاربرد توری پنجره اینه که نذاره پشه ها از خونه برن بیرون!؟

یکی از سخت ترین کارای این دوره و زمونه اینه که بدونی چه جوری با یه بچه رفتار کنی که بهت فحش نده !

دختره مهریه ش رتبه کنکورش نباشه  صلواااااااااااااااااات … !

هربار به خودم میگم امشب یه شام سبک میخورم، ولى یه ندایى از اعماق وجودم خودش زنگ میزنه پیتزا سفارش میده !

پشه ها قبل از اینکه لامپ اختراع  بشه دور چی جمع میشدن؟ خب برن همونجا

گاهی کسی را دوست داریم اما او نمیفهمد، گاهی کسی ما را دوست دارد اما ما  نمیفهمیم !  خلاصه یه مشت نفهم دور هم جمع  شدیم تشکیل اجتماع دادیم !

سرعت اینترنتم منفی شده. داره یه چیزی ام از کامپیوترم دانلود میکنه 😐

ﺷﻤﺎﻫﺎ ﮐﻪ ﯾﺎﺩﺗﻮﻥ ﻧﻤﯿﺎﺩ ﻣـــﻦ ﺑﭽـــﻪ ﺑــﻮﺩﻡ، ﻓﯿﺴﺒﻮﮎ ﻧﺒــﻮﺩ ﮐـــﻪ . . . . . . . . اینجاها همش بیابون بود :))

اینایی که نماز نمیخونن ولی روزه میگیرن، دقیقا تِزِشون چیه؟؟ !!  بگن منم در جریان باشم :)))

من تو کل سال یه آدم حواس پرتی هستم که دومی ندارم اما متاسفانه سابقه نداشته که تو ماه رمضون یادم بره روزه ام و یه چیکه آب بخورم! یعنی یه همچین حافظه بیشعوری دارم من

ﻗﻮﺕ ﻏﺎﻟﺐ ﻣﺎ ﮐﻪ ﺍﯾﻨﺘﺮﻧﺘﻪ … ﻓﻄﺮﯾﻪﻣﻮﻥ ﻧﻔﺮﯼﭼﻨﺪ ﮔﯿﮓ ﺣﺠﻢ ﺍﺿﺎﻓﻪ ﺩﺭﻣﯿﺎﺩ؟

کشف حجابی که فیس بوک از این ملت کرد رضا شاه هم نمیتونست بکنه

بچه که بودم وقتی روزه نمیگرفتم، مادرم از بامیه زلوبیای افطار محرومم میکرد. از همون بچگی تحریم رو تجربه کردم من

فقط یه زن ایرانی میتونه هم بچه بـغلش باشه هم کیفش هم ساک بچه… اونوقت شوهرش عینه دسته جارو کنارش راه بره

فقط یکی از این روزها!

اتفاقات روزانه ۲ دیدگاه »

تصور کنید مثل حالای من، بعد از نه ساعت تدریس، مثل جنازه برسی خانه و حالا تازه ببینی قریب به ۲۰ ایمیل و ۱۰ پیغام خصوصی داری و همه منتظر جواب‌اند! و این است مصیبت این روزهای من…

فقط بخشی از آنچه امروز رسیده و اکثرشان را باید بعد از نماز صبح جواب بدهم:

سلام استاد
ببخشید من میدونم نباید مزاحمتون بشم ولی خواستم بگم لطفا اون برگه که
بهتون دادمو گم نکنید کل اینترنتو زیرو رو کردم تا اون اسمارو پیدا کردم
میخوام اگه خدا خواست یه روز سایت خودمو طراحی کردم یکی از اون اسمارو
بذارم روش که بیشتر مد نظرم ویستاست
اگه از یکیشون خوشتون اومد و اگه وقت داشتین بهم بگین تا جلسه بعد عوضش کنم.
بازم ببخشید
ممنون

-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-

Salam,
…. hastam mohandes.
Liste doostan ro az in tarigh be bande bedin mamnoon misham.

Sincerely

-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-
سلام استاد وقتتون بخیر
من میخوام برای سایت گردشگری ساوه یه  هدر gif درست کنم اما هرکاری که کردم نشد gif ذخیره کنم
یعنی اصلا اون گزینه ای که به اون مربوط میشد وجود نداشت
میخواستم کمک کنید و این فایلو برام gif کنید
اگرامکان داره
-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-
سلام استاد. این دوتا آرم هست یکی برا خودم   …
یکی هم برای نام اختصاصی وبلاگمدوست دارم نظرتون رو بدونم

-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-
salam
vaght be kheyr
*** hastam
nemitoonam varede azmoon besham. shomare shenasname ro mizanam mige eshtebahe
chi kar bayad kard?
-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-
سلام
جناب مهندس نیرومند
۱- سایت اصلا واسه دانش آموز ها که از کافی نت می خواهند وارد شوند اصلا بالا نمی آید همچنین تستا ۳ و پنل دانشجویی هم اصلا باز نمی شوند. مدام تماس می گیرند که سایت ایراد دارد .ضمنا مطالبی که در سایت قرار می دهم و در گوگل همان را جستجو می کنم اصلا اسم سایت نمی آید.( اما وبلاگ بلاگفا این ایرادات را نداشت)
۲- قرار شد شما تعداد بازدید و تعداد دانلود را واسه مطلب قرار بدهید .
با تشکر
-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-
با سلام و خسته نباشید
استاد برای امتحان فردا خیلی استرس امتحان تئوری را داریم نمونه سوالات کمی در اختیار داریم اگر امکان دارد نمونه سوال برایمان بفرستید بسیاری از سوالات برای اولین بار دیده می شوند راهنمایمان کنید
با تشکر
-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-
سلام ما ماژول حضورغیاب نمرا رو میخواستیم اما ظاهرا سایتش غیر فعال شده لطفا اطلاعات و هزینه ش رو اعلام بفرمایید! به کمک فوری شما نیازمندیم!
-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-
سلام نمیدونم به این پیام پاسخی داده میشه یا نه. به هر حال چون مشکل داشتم می‌پرسم امیدوارم جواب بدن. خواهش میکنم من دانشجوام۲۰ ساله که از زبان در حد دبیرستان و دانشگاه چیزایی یاد دادن بلدم. از نطر خودم ضعیفم… هدفم واسه زبان اول اینه که متنا رو بتونم خوب کار کنم مثلاً یه چیزی علمی سرچ کردم بفهمم چی میگه همزمان با این هدف میخام لیسنینگم هم قوی بشه بتونم ویدئوهای انگلیسی رو هم بفهمم… خیلی هم برام مهمه و متأسفانه اونچنان کار نکردم الان یه ۵۰۴ دارم که دارم میخونمش… یه مجموعه فالو می دارم که کار نکردم هنوز… و میخام یکی دو مجموعه دیگه بخرم که توی شهریور خوب کارکنم… چون بعد این دیگه شاید تا مدتها وقت فراغت به این خوبی نداشته باشم که بتونم چند ساعت روش بذارم… الان چه مجموعه ای بخرم خوبه به نظرتون؟؟؟ نظر خودم روی انگلیش فوریو هست دیالوگ هم به نظرم خوبه… ولی خیلی مرددم… چی کار کنم؟؟؟ اینترچنج چطوره بخرم؟ ضمناً کلاس هم نمیخام برم به دلایلی ممنون میشم راهنمایی نصیحت هرچی میخاین بگین
-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-
سلام.
آقای نیرومند چیزی که تازه متوجه شدم اینه که هر کسی براحتی میتونه این صفحه رو ببینه ***
وقتی آفلاین بودم زیر گزارش افتتاح کتابفروشی فنی حرفه ای که خودم کامنت دادم و ادرس خواستم,زدم رو مشخصات کاربر و اون صفحه برام باز شد. آیا تغییر نام حقیقی تو این صفحه ممکنه ؟ خدا کنه که ممکن باشه در این صورت تغییراتش دست من نیست.اگر شما به تغییرات اون اطلاعات دسترسی دارید ممکه خواهش کنم اسم من رو به…. تغییر بدید؟

ممنون

-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-
سلام امیدوارم که خوب باشید
تاپیک (((((تاپیک نقد فیلم))))) ساخته شده منتظر حضور گرم و نظرات پر شور شماستتو تاپیک نقد فیلم میبینمتون

-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-
سلام استاد خسته نیاشید
تمام تمرینات فایل پی دی اف بخش لایه ها را باید انجام بدهیم؟
امتحان پایان دوره چه تاریخی است و به چه صورت برگزار میشود؟
-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-
سلام جناب آقای نیرومند
به نظرم اگه صلاح میدونید همین سایت آزمون رو به یه هاست توی سرور خودتون انتقال بدید که دیگه خیالم راحت بشه،بعدا به خراب نشه.
بی زحمت ۵۰ مگ اختصاص بدید.هزینش هرچقدر هم باشه با کمال افتخار تقدیم میکنم
یا علی مددی
-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-
+ چند ایمیل دیگر که جنبه کاری و شخصی دارد مثل این:
salam ostad ye chiziro lazem didam ke begam behetun
diruz ke sare kelase tarahi web neshastam ba ejaze un ghesmati ke male tarahi form ozviat bud ro yad gereftam
akhe kheili kheili alaghe daram bad khodam ghaleb haii ke bara weblog hasto kheili fuzuli mikonam ke masalan jabeja konamo ina
be khatere hamin ye chizaii fahmidam
dge khord be konkuram naumadam vali enshaalh dore bad dge hatman miam…………………..vali aslan tavago nadashtam ke halim beshe unam tu jalase 6 ya 8 tadrisetun…………..

albate inam begam ke hushe man nist
motmaenan tadrise shomast khodaiish begam bedune eghragh tadrisetun alieeeeeeeeeeeeee
az hich kodum az shagerdatun ham nashnidam ke bege mr niroomand  bad tadris mikone
kholase ma be adamaii chon shoma tu shahremun eftekhar mikonim 
kheili kheili movafagh bashin……….
الان مغزم حوصله جواب دادن به این‌ها را نداشت، از طرفی خواهرم مهمانمان است و این یعنی زودتر از ۱۲ نمی‌شود خوابید. آمدم کمی وقت تلف کنم تا وقت خواب برسد.
اما انصافاً مثل روز مشخص است که دارم خودم را با چیزهای کم ارزشی نابود می‌کنم. ترسم از آینده است. کارها دارد همینطور پیچیده‌تر و سنگین‌تر می‌شود. هر روز به تعداد مؤسسات و دانشگاه‌هایی که دعوت به تدریس می‌کنند و مشتری‌ها و کاربران و دانشجوها اضافه می‌شود و این یعنی هر روز به تعداد ساعات تدریس و این ایمیل‌ها افزوده خواهد شد. اگر به همین صورت پیش برود، ضررهای جسمی و روحی شدیدی متحمل خواهم شد.
از طرفی دارد هر روز از کیفیت کارهایم کم‌تر می‌شود و این از همه ضررها بدتر است. به هیچ کدام از کارها به درستی نمی‌رسم! دیگر مثل گذشته برای دانش‌جوها تکلیف تعیین و تکالیف را بررسی نمی‌کنم. دیگر نمی‌رسم مشتری‌ها را پشتیبانی سریع و کامل کنم. دیگر…
سر یک چند راهی گیر کرده‌ام! بالاخره باید قید چند تا از راه‌ها را زد تا آرامش بیشتری کسب کرد. روبات که نیستم!! هان؟
امیدوارم خدا قدرت «دل کندن» به من عطا کند…

امید من! دل بکن!

امید نامه هیچ دیدگاه »

امید من! کلید بسیارى از درهاى بسته به روى سعادت هاى دنیا و آخرت، ‘دل کندن’ است!
دل کندن از جایگاه فعلى، دل کندن از شغل فعلى، دل کندن از ماشین فعلى، دل کندن از مال فعلى…
امید من، اگر لازم شد، دل بکن و مطمئن باش که بهترش پشت درى است که اکنون کلیدش را دارى…

فقط سواد کافی نیست!

اتفاقات روزانه, نکته ۸ دیدگاه »

در مسجدگردی‌هایم، مدتی هست که یک مسجد در نقطه‌ی دوری از شهرمان کشف کرده‌ام که انسان‌های معنوی عجیبی آنجا هستند! احساس می‌کنم نور از سر و روی مسجد و نمازگزارانش می‌بارد.

اولین بار که رفتم، نزدیک یک پیرمرد نورانی نشستم. سلام کردم و نشستم و سرم را چرخاندم که ببینم اوضاع مسجد چطور است. کار فرهنگی در آن انجام می‌شود؟ میزان نور آن مناسب است؟ و غیره…

چند دقیقه نگذشته بود که پیرمرد گفت: بلند شو جوون! بلند شو دو رکعت نماز قضا برای خودت یا پدر و مادرت بخون.

لبخندی زدم نشان ازاینکه تا به حال پیرمرد به این جالبی ندیده بودم که دلش به حال دنیا و آخرتم بسوزد و با این لحن زیبا دعوتم کند به این کار… و با اشتیاق قبول کردم و دو رکعت نماز صبح قضا برای بابای خدا بیامرزم خواندم.

حاج آقایشان آمد و با رویی خوش که من در هیچ حاج آقایی در مساجد دیگر این روحیه و نشاط را ندیده بودم با تمام افراد مسجد از دور با تکان دادن سر و دست گذاشتن به سینه سلام کرد. با صف اول دست داد و… نماز شروع شد. قرائت و صوتی داشت که اشک از چشمانم جاری شد. روح انسان پرواز می‌کرد… کیف کردم از قرائت صحیح و صوت زیبایش.

نماز تمام شد. قرآن‌ها را پخش کردند، یک جوان نورانی رفت و قرآن را خواند. باور کنید داشتم از عظمت قرائتش دیوانه می‌شدم! بعد از آن، زیارت عاشورا را هم هم‌او خواند. واااااااااااااااااااای! مجنون کرد ما را با آن قرائت زیبایش!

اصلاً انگار آن شب یک شب خاص بود!

از آن شب مشتری پر و پا قرص آن مسجد شدم. با اینکه باید ۲۰ دقیقه با سرعت رانندگی کنم تا به آنجا برسم اما حداقل هفته‌ای یک شب باید بروم آن مسجد.

شب‌های قدر که هر سال سجاده ما در یک مسجد مشخص پهن بود، امسال قید آن مسجد را زدم و آمدم این مسجد. قسم می‌خورم که هیچ سالی در این سال‌ها عجیب‌تر از امسال از شب‌های قدر استفاده نکردم.

عجیب چیزهایی دیده‌ام در این مسجد… از جوان تا پیرمردشان دنبال پیشرفت در دین هستند. مانند مساجد دیگر نیستند که فکر کنند الان که آن‌ها سعادت حضور در نماز جماعت و مسجد را دارند، بهترین خلق خدا هستند و همه تکالیف از گردنشان ساقط شده و چه بسا از خدا طلبکار هم باشند!

و اما امشب:

امشب هم طبق معمول که معمولاً یک ربع زودتر می‌روم و از آن پنجره‌ی جالبش که روبروی قبله است، آسمان را نگاه می‌کنم تا غروب شود (و احساس می‌کنم هیچ چیز در دنیا زیباتر از تماشای طلوع و غروب خورشید نیست) نشسته بودم که دیدم همان پیرمرد آمد و نشست کنارم. البته اعتراف می‌کنم که وقتی آمد به خاطر همان پیشنهادی که در اولین برخوردمان داشت، بیکار ننشسته بودم و داشتم نافله عصر می‌خواندم تا مغرب شود. نمازم که تمام شد، نزدیک‌تر آمد و با همان محبت عجیبش صحبت را شروع کرد:

– گفت: خوبی جوون؟
– گفتم: ممنون حاج آقا. عالی‌ام، عالی.
– گفت: چه کار می‌کنی؟ درس می‌خونی؟
– گفتم: نه حاج آقا، درس می‌دم.
– گفت: توی کدوم مدرسه؟
– گفتم: مدرسه نه، توی دانشگاه‌ها و مؤسسات
– گفت: پسر من هم توی دانشگاه درس می‌ده. می‌شناسیش؟
– گفتم: فامیلی‌شون چیه؟
– گفت: فلانی… همون که اینجا قرآن می‌خونه! (تازه فهمیدم که آن جوان قاری فرزند این پیرمرد عجیب و استاد دانشگاه است)
– گفت: اون پسرم هم رئیس فلان بانکه.
– گفتم: واقعاً؟ می‌شناسمشون. (نماز جماعت می‌یان مسجد کنار بانک و بسیار مؤمن و باشخصیت هستن)
– گفت: اون یکی پسرم هم مدیر فلان مدرسه‌ست. اینکه پرسیم کدوم مدرسه درس می‌دی می‌خواستم بدونم توی مدرسه پسرم هستی یا نه؟
– گفتم: واقعاً؟ اتفاقاً داماد ما معاون اون مدرسه‌ست. چه جالب!
– گفت: این حاج آقا (روحانی مسجد) هم که می‌بینی پسر منه! (این را که گفت باور کنید چشمانم داشت از حدقه بیرون می‌زد!!!)
– گفت: شما؟
ـ گفتم: نیرومند هستم.
– گفت: آقای نیرومند! هفت تا پسر دارم، چهار تا دختر. الحمد لله همه‌شان همینطور رئیس و مدیر و استاد و امثالهم هستن.
– گفتم: حاج آقا! الحمد لله خانواده پر برکتی داری. فکر می‌کنم جوان که بودی پاک بودی که خدا اینطور برکتی به مال و فرزندت داده؟
– سرش را خیلی جالب به نشانه خضوع و با کمی لبخند به نشانه «نه» بالا برد! دهانش را به گوشم نزدیک کرد و یواشکی گفت: خانمم خوب بوده، اما مال من هم حلال بوده و کمی از نحوه‌ی رزق و روزی کسب کردنش گفت که عشایر بودیم و مالمان با دسترنج خودمان بود و….

چند ثانیه ساکت بودیم. خودم هم احساس کردم که کمی با «باد» نشسته‌ام (خوب چه کار کنم؟ ردیف آخر بودیم و پشتی بود، ما هم با ژست خاصی تکیه داده بودیم). از طرفی او حالا دانسته بود که «استاد دانشگاه» هستم، بنابراین سکوت را شکست و گفت: آقای نیرومند! ما هر چقدر بندگی و عبادت خدا کنیم، کم کرده‌ایم! و در راه بندگی خدا، «غرور» بزرگ‌ترین آفته. انسان تا می‌تونه باید خاضع باشه! (و من دقیقاً فهمیدم چه گفت و حتی منتظر بودم که این را بگوید! بنابرین یه کم خودم را شل و نوع نشستنم را عوض کردم!!!! البته بنده خدا شاید اصلاً منظورش من نبودم اما من که می‌دانم دهان او فعلاً به اختیار خودش باز و بسته نمی‌شود;) )
آن مثال قدیمی را هم برایم بازگو کرد: آقای نیرومند! انسان باید مثل درخت که هر چی بارش بیشتر می‌شه خمید‌ه‌تر می‌شه، هر چی دانشش بیشتر می‌شه خضوع و عبادتش بیشتر بشه. دکترها رو دیدی؟ صبح تا شب به فکر پول! یکی نیست بگه آخه تو اینقدر تلاش کردی اینقدر دانش کسب کردی، هنوز نمی‌تونی بفهمی که دنیا جای موندن نیست؟

کمی اشک در چشمانش جمع شد و گفت: آقای نیرومند! ما همه رفتنی هستیم! همه این ماشین‌ها و مدرک‌ها و زمین‌ها و ساختمون‌ها اینجا می‌مونه…

قد قامه‌ الصلوه را گفتند و با همان حس و حال عجیب نماز را خواندیم.

بعد از نماز، قرآن‌ها را پخش کردند. دیدم پیرمرد با اشتیاق عجیبی قرآن را گرفت و باز کرد… اما دیدم آن صفحه‌ای نیست که قاری اعلام کرد. گفتم: حاج آقا! صفحه ۱۶۵ رو می‌خونه. گفت: من سواد ندارم!
می‌بینی؟ یازده تا بچه رو به اون سطح رسوندم اما خودم… و لبخندی از روی تأسف زد…

قبلش با خودم می‌گفتم لابد او هم قاری‌ای خوش صدا بوده که این بچه‌های خوش لحن و قاری را تحویل جامعه داده. لابد کلی کتاب از آقای فلسفی و امثالهم خوانده که چنین فرزندانی تربیت کرده، لابد… وقتی گفت سواد ندارم، اصلاً انگار یک پارچ آب یخ روی من ریختند!

چقدر کیف می‌کردم وقتی می‌دیدم اینقدر سواد دارم که متون عربی و انگلیسی را مثل زبان مادری‌ام می‌خوانم و متوجه می‌شوم! چقدر کیف می‌کردم وقتی می‌دیدم این همه کتاب خوانده‌ام! این همه «سواد» دارم! اما حالا وقتی می‌دیدم یک پیرمرد بی‌سواد آنقدر زیبا سخن می‌گوید که دلت می‌خواهد به جای فرزند روحانی‌اش برایت به منبر برود، فهمیدم نه، انگار «فقط سواد کافی نیست!»

امید من! هل أتی بخوان…

امید نامه هیچ دیدگاه »

امید من، در روایات آمده است که هر کس صبح پنج شنبه «هل أتی» را بخواند، در بهشت ۱۰۰ حوری نصیبش شود…

امید من! حتماً بخوان و اگر روزی فهمیدی چرا در این موقع از هفته این سوره سفارش شده، به خودت افتخار کن چون تو جزء معدود انسان‌هایی هستی که می‌توانند رموز دنیا را کشف کنند…

راهی برای نابینایان…

اتفاقات روزانه, نکته یک دیدگاه »

a_way_for_blindsمکالمه من و مهدی‌رضای هفت ساله در مسیر سر بازار شهر:

– دایی! اینا چیه وسط پیاده‌رو گذاشتند؟

– اینجا مسیر حرکت کورهاست…

– پس چرا تو داری روش حرکت می‌کنی؟

– دایی جون، بزرگ‌تر که شدی می‌فهمی اگر بخوای سالم برسی به مقصد، باید سرت رو پایین بندازی و خودت رو بزنی به کوری، بعد می‌فهمی که این مسیر چه نعمت بزرگیه!

روز شلوغى که خلوت مى شود!

اتفاقات روزانه یک دیدگاه »

اکثر اوقات فردایى که فکر مى کنم شلوغ ترین و پرکارترین روز خواهد بود، مثلاً مى بینى یک کلاس چند ساعته کنسل مى شود و برعکس، آن روز خلوت ترین روزت مى شود!
دنیا یعنى همین! اصلاً مطمئن نباش فردا همانطور مى شود که فکر مى کنى!!

Powered by WordPress
خروجی نوشته‌ها خروجی دیدگاه‌ها